توي اين تنگ غروب
نمي گين برف مياد؟
نمي گين بارون مياد
نمي گين گرگه مياد مي خوردتون؟
نمي گين ديبه مياد يه لقمه خام مي كند تون؟
نمي ترسين پريا؟
نمياين به شهر ما؟
توي اين تنگ غروب
نمي گين برف مياد؟
نمي گين بارون مياد
نمي گين گرگه مياد مي خوردتون؟
نمي گين ديبه مياد يه لقمه خام مي كند تون؟
نمي ترسين پريا؟
نمياين به شهر ما؟
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟
دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نا فرجامی
به امید بی انجامی
وای از این افسون سازی خدایا!
چطوری رییس
از اشک من خون میبارد
غم بر دلم خنجر میکارد
صدای ریزش براده می آید
سوهان غم فولاد قلبم میساید
دلم را لرزاندی و رفتی
چو مرغ شب خواندی و رفتی
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندی و رفتی
یخ زده دستان بی رمق
سرخ گشته چشمان شفق
شمعدانی لب حوض هر شب
شعر سرما دارد بر لب
بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم
دل به تو دادم . در دام افتادم . از غم آزادم
دل به تو دادم . فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
ز کردگار دارم طلب عفو و بخشش
که لحظاتم بیهوده گردند ریزش
کاش دگر نمانم لحظه ای برین جهان
تا گناهانم با جسمم شود نهان
***
نون و پنیروفندق رخت عزا تو صندق
نون بیات وحلوا سوخته حریر دریا
نون و پنیر و گردو قصه شهرجادو
نون و پنیروبادوم یه قصه نا تموم
نون وپنیروسبزی تو بیش از این می ارزی
پای همه گل دسته ها دوباره اعدام صدا
اشکم مرا ریختند نامردمان
به دارم بیاویختند نامردمان
ارزشم را به ارزانی فروختند نامردمان
شمعم را خاموش کردند به چه گمان ؟
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)