یک مطلب بسیار جالب و خواندنی در مورد خدمت سربازی.حتما کسانیکه رفتن سربازی مخصوصا ارتش این رو بخونن .خیلی خوب و شفاف توضیح داده
1- گمان کنید با دوستی یا آشنایی از سر اجبار و نه میل درونی قراری گذاشته اید بر سر یک چهار راه. پس از آن هم قرار مهم و سرنوشت سازی دارید و نشانی آن در دست فردی است که منتظرش هستید. نیازی از سر اجبار. چراغ راهنما بارها و بارها سبز و قرمز می شود، ماشین ها و رهگذران با شتاب می آیند و می روند. هر چقدر هم هوا مساعد باشد و شرایط محیطی مطلوب حس معطلی خنثی کننده ی آن می شود. پس از گذشت زمانی مهم که دیگران رفته اند و خستگی در شما مانده است آن آشنا می آید و با حسی طلب کارانه و شاید هم با تحکم و توهین تکه کاغذی را جلویتان پرت می کند و می رود. در زمانی که کاغذ به سمت شما می آید اگر زمان را کند کنید و با تکنیک حرکت آهسته به صحنه نگاه کنید می توانید ببینید و بررسی کنید جایگاه دوستانی را که از همان ابتدا از این قرار صرف نظر کرده اند و یا آن هایی که همین کالا را با آسودگی و بدون زحمت و صرف وقت گرفته اند. نشانی دیگر در دستان شماست. توقف شما در این جا نابجا است. در اوج سرعت و توانایی سبقت، در حالت خوشبینانه ایستاده اید و یا حتی عقب رفته اید. چاره چیست. چراغ سبز شده است. تنها چیزی که مایه ی دلگرمی است نگاه به پشت سر و دیدن جمعیتی است که به بهانه ی همان تکه کاغذ تازه از راه رسیده اند.
2 از دوران آموزشی بجز سخت گیری های بی مورد و توهین های گاه و بی گاه و نظم ناپذیری که بگذریم دوستان خوبی باقی می ماند که دیگر می شود در دیگر موارد به آن ها اعتماد و اتکا کرد، چون که در شرایط سخت با آن ها همراه بوده ای و می توانی کنش ها و واکنش هایش را در شرایطی مشابه حدس بزنی. فرمانده ی آموزشی در پاسخ به اعتراضات و کنایه های دوستان درباره ی چرایی این سخت گیری ها یک بار گفت: فرض کنید در جاده ای دورافتاده شبانه و زیر باران مشغول رانندگی هستید که چرخ ماشین پنچر می شود. من قول می دهم اگر این دوره آموزشی را با آرامش و راحتی خیال در ارتش بگذرانید آن چرخ را هم با آرامش تعویض خواهید کرد. او گفت کسی که این جا آموزش می بیند در هنگام پیاده شدن از ماشین، به چرخ پنچر لگد نمی زند. شاید راست بگوید ولی یک لگد این قدر ها هم ارزش نداشت.
3 تقسیم شدن پس از آموزشی هم داستانی است. در بهترین حالت سربازی هم که باشی باز هم خوش نمی گذرد. چه برسد خدمت در نواحی عملیاتی با امکانات بسیار محدود و سر و کله زدن با فرهنگ بومی و بیگانه ی آن جا و چندین ساعت در راه بودن برای رسیدن به خانه. اگر مرخصی ای در میان باشد. دیدن سربازی از شهرستان دور در پادگان های تهران و دوستی تهرانی در پادگان های شهرستان دور نشان از چیست؟ دوست من که پس از اتمام دوره دست افشان به شهر خود باز می گردد و تلاش می کند خاطره ی این مدت را از ذهنش پاک کند ولی آیا جوان شهرستانی که رنگ و بوی تهران را دیده است باز هم با همان روحیه ی قبلی به خانه اش باز می گردد؟ بازگشت او به شهرهای بزرگ حتی با شرایط دشوار و کاری نا متناسب امری محتمل است.
4 داخل پادگان ها شرایط متفاوت است. سربازان با تحصیلاتی بالاتر معمولاً به کارهای اداری مشغول می شوند و دیگر سربازها هم کارهای خدماتی و پاسداری و نظامی. احتمال به کار گرفته شدن تخصص افراد داخل پادگان ها مانند احتمال معاف شدنشان از خدمت چیزی در حد صفر است. فارغ التحصیلان مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد که به تازگی از دانشگاه ها بیرون آمده اند و ذهنشان انباشتی از معلومات خام است و ذهن کاوشگرشان با بودن در محیطی مناسب می توانست آن ها را به اطلاعاتی مفید تبدیل کند، در جایی قرار می گیرند که نه تنها همان داده های خام از بین می رود که انگیزه ی بازبینی و روح کنکاشگر آن ها نیز بسیار کمرنگ می شود. مدتی که با تدبیر می توانست برای هر دو طرف سودمند شود به یک بازی سراسر باخت تبدیل می شود.
5 تصوری که از ارتش در ذهن دیگران قبل از ورود به آن محیط هست، یک محیط سخت و سفت با تجهیزات و آمادگی بالا و فرماندهان نیرومند و متخصصانی زبده است که می توان به آن ها در هر لحظه اتکا کرد. اما بودن چندین ماهه در آن جا این نکته تاسف بار را القا می کند که از عقابی که از قبل در ذهن تصور شده است چیزی جز مشتی پر باقی نمانده است. با وجود ساعت کاری کم کارکنان نظامی و تسهیلات زیاد، نارضایتی در میان آنان مشهود هست و سالیان درازی است که تنها پسران شهرستانی به بدنه ی نظام وارد می شوند و فرهنگ حاکم در فضای نظام کاملاً خالی از مولفه های مورد نیاز است. گرفتن درجه و تسهیلات اولویت اول همه ی آن هاست و سال هاست که برگزاری رزمایش هایی متوسط و گاه ضعیف بزرگترین کار آن هاست. نظامیانی که اگر لباس نظامی بر تن نداشته باشند به همه چیز می آیند جز حراست از مرز و بوم این کشور.
6 تعاملات میان افراد نظامی نیز جالب است. تنها چیزی که ارزش دارد و مورد احترام است درجه است. سرهنگی که تا پیش از این از احترام و جایگاه خاصی در میان کارکنانش برخوردار بوده است به محض بازنشسته شدن از چارچوب دید و خاطره ی همگان به سرعت پاک می شود. حتی حضور مجدد او در پادگان به صورت خرید خدمت و بازگشت به محل کار بدون لباس و در نقش مشاور با بی احترامی ای غیرقابل باور همراه است. گویی انسان هایی که در پادگان راه می روند لباس های متحرکی هستند که وزن و اجرشان روی شانه هایشان چسبیده است.
7 روابط میان کارکنان نظامی و سربازان چه از نوع صفر و چه افسر بسیار قابل تامل است. من چه بسیار سرباز صفرهایی را دیده ام که به علت بزرگ شدن در محیطی مناسب و احترام به عزت نفسشان نوع رفتارشان از سرهنگ ها هم بهتر و ستودنی تر بوده است. برخی از آن ها با چنان کرامت انسانی و شعوری رفتار می کردند که تحمل برخورد نظامیان با درجه بالا برای دیگران سخت تر می شد. شاید با گذشت زمان بتوانم فراموش کنم صحنه ای که یک افسر کادری برای چند شیرینی پا بر زمین می کوبید و هر چه می خواست از دهانش خارج می کرد و پس از رسیدن به آن ها از بچه ها مسیرهای کم ترافیک و پر مسافر تهران را برای مسافرکشی عصرگاهی می پرسید.
8 سرباز در داخل پادگان یک گوشت قربانی است که تنها به چشم یک نیروی فیزیکی رایگان دیده می شود که به علت محدود بودن زمان این بهره کشی باید نهایت استفاده را از او کرد. هر چه این بهره کشی بی چون و چرا بیشتر باشد بالا رفتن رضایت بادستی نیز افزایش می یابد. مراسم های ختم و عزاداری ها و نمازهای جمعه و جماعات با خیل سربازان پر می شود. حتی کمی بودجه ی پادگان ها از کسر کردن حقوق ناچیز سربازان. سرباز راننده ای برایم تعریف می کرد که برای خرید کمد بچه ی یک درجه دار معمولی نظامی که مسئول مستقیم او نیز بوده است با ماشین پادگان چه راه طولانی رفته است و با قیمتی کمتر از معمول آن را خریده است و بار زده است و تا خانه ی او رسانده است و شب را نیز در سرمای زمستانی درون ماشین خوابیده. وظیفه ی رانندگان افسران عالی رتبه نظام خرید خانه ی او و رساندن همه ی اعضای خانواده اش به مقاصد مطلوب در هر ساعت از شبانه روز است. شوق بی مانند سربازان برای کسب جایگاه این راننده نشان از شرایط دیگر بخش ها دارد.
9 کارهای بی مزد و منتی که سربازان انجام می دهند نه تنها با تشویق همراه نمی شود که در صورت بروز خطای احتمالی که بخشی از کار است تنبیهاتی نامتناسب در انتظار آن هاست. تمامی تشویق ها به کادری هایی که تنها نشسته اند تعلق دارد و هر گونه اشتباهی از ریز تا درشت مستقیم و بدون پرسش و پاسخ توسط وظیفه ها صورت گرفته است. تنبیهاتی که نه تنها فرد مستحق آن نیست بلکه با خود عمل فرضاً صورت گرفته تناسبی نیز ندارد. شعار معروف قدیمی دیگر عوض شده است. تشویق برای کادری هاست و تنبیه برای وظیفه ها.
10 تمامی کسانی که حتی برای مدت کوتاه به عنوان سرباز وظیفه در پادگان ها و مراکز نظامی حضور داشته اند می دانند که حذف نیروی سرباز در پادگان ها مساوی با سقوط و برچیده شدن تمامی آن مراکز است. کادری ها با وجود سربازان با تنبلی ای مانوس شده اند که دیگر وظایفی را که در چارچوب قانون به خود آن ها محول شده است را نیز قبول ندارند و از انجام آن امتناع می کنند. جالب آن که به علت آشنا نبودن سربازان تازه وارد به این محیط ها ابتدا این کارها وظایف اساسی و اصلی آن ها تعریف می شود ولی با گذشت زمان آن ها نیز متوجه می شوند که دست مزد این بیگاری ها را سر هر ماه شخص دیگری در جیب می گذارد. اعتراض موجب تنبیه و فرصت کم حضور او و همچنین فضای حاکم در پادگان ها مانع از ایجاد تحول می شود. وجود سرباز موجب سر باز زدن کادری ها از وظایفشان می شود.
11 بررسی جایگاه ارتش در میان نیروهای نظامی نیازمند وقتی مفصل و جایی دیگر است ولی حضور حدود یک سال و نیم در این نیرو نشان داد که امروزه ارتش نه یک نیروی مهیا و آماده و مجهز است که فرسودگی و افسردگی در تجهیزات و نیروهایش به وضوح در چشم می آید. وقتی یک ارتشی، یک نظامی با درجه ی برابر خود را در سپاه را می بیند و حجم کارها و میزان تسهیلات خود را با او مقایسه می کند دیگر انگیزه ای برای کار مفید در درون آن سازمان در خود نمی بیند. متخصصان با دانش خوب و سطح کارآیی بالا در ارتش کم نیستند ولی سیستم و بستر تحول خواهی و سامان بخشی به امور در کل فضا حاکم نیست. ارتقای درجه ی سریع و ناعادلانه با وجود نبود لیاقت و روحیه های نظامی در دیگر نیروهای نظامی ارتشیان را دلسرد می کند. گویی آن ها غریبه هایی هستند که در مسائل خصوصی کشور راهی ندارند و در ضمن به دلایلی امکان حذفشان نیز نیست. یکی از اتفاقات مهمی که در طول خدمت من صورت گرفت ایجاد نیروی مستقل پدافند هوایی در ارتش بود. نیرویی که تلفیقی از نیروهای دیگر نظامی نیز هست. گامی در جهت تضعیف ارتش. در بخشی که ما بودیم درصد قابل توجهی از نیروها و تجهیزات به پدافند منتقل شد. نتیجه ی آن در دگرگونی بازدهی کل مجموعه بی تاثیر بود زیرا کار مهم و حیاتی از ابتدا در آن جا انجام نمی شد. نه این که نتوانند از ابتدا به آن ها محول نشده بود. گمان می برم اکنون زمان کنار گذاشتن رودربایستی است. باید رابطه ی حکومت با ارتش شفاف شود قبل از این که این نارضایتی هایی که از تفاوت قایل شدن میان نیروهای مختلف نظامی ایجاد شده است دردسر ساز شود.
12 حضور سربازان در مراکز نظامی با توجه به شرایطی که در قبل آمده و یا توسط خود افراد درک شده موجب ایجاد یک بدبینی به کلیت نظام می شود. بسیاری از افراد با تحصیلات بالا تنها برای خروج از کشور به خدمت می آیند و به اصطلاح دیگر به پشت سرشان هم نگاه نمی کنند. دیگران نیز با توجه به آن چه دیده اند تمایلی برای کمک به کشور در موارد اضطراری مانند جنگ از خود نشان نمی دهند. سربازان پیش خود می گویند در شرایط ایده آل و زمان صلح که با ما این گونه برخورد می کنند شرایط میدان جنگ چگونه خواهد بود؟ حضور این سربازان در میادین دشوار دیگر به صورت داوطلبانه بعید به نظر می رسد.
13 کم ارزش ترین بهایی که در پادگان ها به حراج گذاشته اند زمان و نیروی جوانی است. زمانی که برای هر شخص ارزش بسیار بالایی دارد و می تواند آن را با کالایی بسیار گران بهاتر از آن چه در زمان خدمت داده است معاوضه کند. در طول خدمت به طنز به دوستان می گفتم اگر این همه سرباز روزانه تنها یک ساعت چرخه ای را می چرخاندند که موجب تولید برق می شد برای کشور مفید تر و اثر بخش تر بودند تا با این وضعیت.
14 دوباره از پادگان ها خارج شویم و به خود سربازی بپردازیم. اشتغال و پس از آن ازدواج در سن مناسب مانعی است برای بسیاری از معضلات اجتماعی و اخلاقی. امروزه این نوع سربازی که پیش روی جوانان است تنها مانعی بر سر تحقق این دو مورد اساسی در زندگی جوانان است. با سامان بخشی به این دوره ی نه چندان کوتاه می توان خود سربازی را به مرحله ای برای آسان سازی اشتغال و ازدواج تبدیل کرد. کاری که با توجه به امکانات و شرایط موجود شدنی است ولی ظاهراً مسئولین به هر علت به آن اهتمام ویژه ای نمی ورزند.
15 یکی از مهمترین مسائلی که از ابتدای تربیت و پرورش روحی کودکان حداقل در بسیاری از کشورهای پیشرفته مورد توجه قرار می گیرد دادن عزت نفس به فرد است. شناخت خود و بهای بسیار زیادی که داشته های درونی هر فرد با خو دارد و همسو کردن آن ها با نیازهای اطراف، منجر به رشدی همه گیر در سطح جامعه می شود. نظام آموزش و پرورش در ایران نیز تا حدودی سعی در ایجاد این حس در افراد می کند. تلاش برای همسو کردن این نیروها در نظام عالی آموزشی ستودنی است ولی بخش زیادی از این تلاش ها در دوران سربازی با توجه به جایگاه فرد در امور نظامی و برخورد هایی که مشاهده می کند از بین می رود. بازیابی این حس نیازمند محیطی متعالی مبتنی بر آموزش است که دسترسی به آن پس از سربازی بعید به نظر می رسد.
16 برای حل این مشکل همه گیر راه های زیاد، مهم و شدنی ای وجود دارد که همان طور که اشاره شد ظاهراً در میان مسئولین مورد توجه نیست. کوتاه کردن زمان سربازی، اشتغال سربازان در مکان های مرتبط با تحصیلات و یا خدمات شهری و وزارت خانه ها، بالا بردن حقوق در حد قابل توجه، تقسیم کردن نیروها در شهر و یا استان هر شخص، تسهیلات بیشتر به افرادی با سواد بالاتر، دادن فرصت تحصیلی دوباره به افراد برای خواندن مقاطع تحصیلی( به عنوان مثال یک فرد بتواند دوبار از معافیت تحصیلی در مقطع کارشناسی ارشد استفاده کند)، راحت تر کردن امور خروج مشمولان برای تحصیل و یا حتی کار در خارج، گسترش دادن معافیت های پزشکی و سرپرستی، بخشودگی سربازان فراری و مناسب تر کردن محیط پادگان ها برای آن ها، آموزش و فرهنگ سازی افسران نظامی در برخورد مناسب تر با سربازان، تسهیلات ویژه به متاهلان و در نهایت ایجاد ارتش حرفه ای و داوطلبانه کردن خدمت از اقداماتی است که می توان در جهت بهبود این دوره انجام داد.
17 این دوره که به پایان می رسد تنها خاطره هایی به جا می ماند که گر چه برخی از آن ها شیرین و به یاد ماندنی است اما به بهای سنگینی بر جای مانده است. گذشت زمان می تواند زهر آن را بگیرد. دوستان خوبی به یادگار می ماند. دوران سربازی شاید خوب بگذرد ولی هیچ وقت خوش نمی گذرد.
منبع:
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید