دلا!به عشق شدی شهره بارها به تو گفتم:
"چنین مکن!"نشنیدی،هزار طعنه شنیدی
غزال من!ز تو بی وجه بود میل رقیبان
تو آهویی عجب است اینکه از سگان نرمیدی
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
دلا!به عشق شدی شهره بارها به تو گفتم:
"چنین مکن!"نشنیدی،هزار طعنه شنیدی
غزال من!ز تو بی وجه بود میل رقیبان
تو آهویی عجب است اینکه از سگان نرمیدی
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
يار کو رفته به قهر از سر ما هم ز سر مهر
شرط ياري که به پرسيدن يار آمده باشد
لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزي
به تماشاي من آن لالهعذار آمده باشد
شهريار اين سر و سوداي تو داني به چه ماند
روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد
شهریار
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن اتش که خم ابروی ساقی
برمیشکند گوشه محراب امامت
حافظ
تو را چه شد که چنین بی جهت به تیغ تغافل
علاقه ای که میان من و تو بود بریدی؟
اگر چه هست تو را همچو ما هزار بلاکش
هزار شکر که مارا ز بهر جور گزیدی
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
يک چند بکودکي باستاد شديم
يک چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد
از خاک در آمديم و بر باد شديم
خیام
ما چه کردیم؟چه گفتیم؟چه دیدی؟چه شنیدی؟
که زما قطع نظر کردی و پیوند بریدی!
به تو گفتم:"مشنو در حق من قول رقیبان"
آه! از این غم که شنیدی،سخن من نشنیدی
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
يار عشق ديگران را گر ز من کردي قياس
ساختي با خاک يک سان عاشقان را يک به يک
هرکه شد پروانه شمعي و سر تا پا نسوخت
بايدش در آتش افکندن اگر باشد ملک
محتشم کاشانی
کجا حریف جنون منند مردم شهر؟
من و مصاحبت آهوان صحرایی
نه من همین سر سودای زلف او دارم
سری کجاست که خالی بود ز سودایی؟
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
يک زمان با عشق خود مِي خور و دلشاد زي
ترکي و مستي مکن چندان که خواهي ناز کن
ناز تُرکان خوش بود چندان که در مستي شود
چون شوي مست و خراب آنگاه ناز آغاز کن
سنایی غزنوی
نه چون رویت گلی بشکفت در گلزار محبوبی
نه چون قدّت نهالی زد سر از بستان رعنایی
فضولی!چند در بند ریا باشی؟بحمدالله!
که تَرک دین و دل کردی،نهادی سر به شیدایی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)