تست مرحله سوم (No rossin) بر روی 10 نفر
بله دوستان با توجه به بحث برانگیز بودن مرحله سوم بازی Cod:Mw2 و مهمتر از همه رعایت نکردن درجه سنی در کشور ما
اقدام به یک تحقیق و تست در مورد تاثیرات ..(روحی..روانی..فکری..) بر روی 10 تا از دوستان و اشنایان کردم .
این تست در سه رده سنی ..12 تا 15 ---16 تا 21 و 21 به بالا صورت گرفته است. 3 تا از افراد مذکور دارای تست خاص بودند
که در ادامه توضیح خواهم داد.
کلیه این تستها با توجه به زمانی انجام گرفته که برای اولین بار بود که هر فرد این مرحله را بازی میکرد.
به دلیل اینکه تعدادی از اسم دوستان با هم یکی بود..(مثلا 3 تا علی..2 تا محمد..و 2تا رضا داشتیم ) پس با شماره گذاری به نام
گذاری اکتفا می کنیم. لازم به ذکر است که من در طول بازی کردنشان فقط نگاه کردم و هیچ حرف یا عکس العملی انجام ندادم.
سنین کوچک هم به دلیل عدم اشنایی کامل با زبان انگلیسی و درک نکردن کامل داستان نیز باید مورد توجه واقع شود.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- سجاد 13 ساله .(پسر دایی)
ایشون همینکه از اسانسور وارد محل شدند. بعد از اینکه بقیه تروریستها شروع به تیراندازی کردند تازه فهمید که هدف مورد نظر مردم
بیچاره هستند... فقط تنها حرفی که فی مابین لتو پاره کردن ملت گفت این بود که ..: چرا ما داریم مردم رو می کشیم.
-----------------------------------
2- علی 14 ساله (پسر دایی)
علی همیشه با محبت بوده همین که دید دارن مردم رو میکشند حتی یک تیر ..دریغ از یک اقدام نابجا ..البته اولش چند نفرو کشت
ولی بعدا فهمید که نه اینهایی که میزنه اسلحه ای چیزی ندارند. و بی دفاع هستند. و دیگر هیچ وقت اینجارو تکرار نخواهد کرد.
----------------------------------
3- رضا 16 ساله (دوست)
ایشون از اول زندگیش بی حس تشریف داره ..بازی اویل 2 رو یک روزه تموم کرد. اونم 3 سال پیش.
همینکه متوجه بی دفاع بودن ملت داخل فرودگاه شد خوشحال هم شد به هنگام کشتن مردم می خندید و لذت میبرد.
بعضی وقتها هم به همراهانش ایراد میگرفت. حتی با حقارت خاصی اونایی که جون میدادند می کشت.
---------------------------------
4- علی 19 ساله (دوست)
ایشون بی تفاوت بود گاهی میکشت گاهی نمی کشت . اصلا متوجه اون مرحله نشد کاملا بی خیال اون مرحلرو رد کرد.
--------------------------------
5-علی 20 ساله (پسر خاله)
خب ایشون از روایت داستان مطلع بود و کاملا بی تفاوت همه رو کشت و لتو پاره کرد ولی یک جور حس انتقام از ماکاروف هم
برای ادامه بازی در وجودش به وجود امد . بهش گفتم پس انتقام می خواستی بگیری چرا می کشتی گفت اخه حال وداد.
------------------------------
6- محمد 22 ساله (پسرخاله)
ایشون در اولین فرصت رو به نارنجک انداز اورد و گاهی وقتها هم نارنجک گیج کننده می فرستاد .. حتی از Reload کند
مسلسل شاکی بود که چرا نمی تونه زود به کشت و کشتار ادامه بده.
---------------------------
7-محمد 22 ساله (دوست)
چه عجب یکی پیدا شد .ایشون واقعا ناراحت بود حتی می خواست مرحلرو Skip کنه. گاهی هم حرفهای رکیکی به
همرزماش می گفت. در اخر هم از اینکه خودش کشته شد خوشحال بود.
--------------------------
8- کرامت (دوست)
این سه تا خاص بودند چون من با اطلاعات قبلی که بهشون داده بودم . کمی هم جوهرشو بردم بالا گفتم چه حالی میده
مردم رو لتو پاره میکنی....یک جایی ماکاروف گفت به خاطر زخایوف این دوستمون هم این حرفو بلندتر گفت
و این شد که در حین بازی خوشحال هم بود یه ترانه قدیمی هم زیر لفصی می خوند.
------------------------
9- امیر 25 ساله (دوست )
به ایشون گفتم خیلی ناراحت کننده هستش امیر من که خیلی ناراحت شدم از این مرحله....
بعد کشت کشتار گفت ای زیاد بدک نبود ولی شاید اون کشور اروم نشینه که مثل اینکه حرفش درست بود.
-----------------------
10 - خودم هستم 22 ساله
من که در یکی از پست های قبلیم گفتم ..واقعا ناراحت کننده بود
حتی یک تیر هم نزدم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
با این اوصاف اگر از هر 10 نفر در کشور 3 نفر باشد که حتی یک تیر هم نزنه میشه از هر
100 نفر 30 نفر که خوبه بدک نیست. ولی یک اصل خیلی مهمه که در هنگام تکرار بازی شاید ایم امار پایین بیاد.
امیدوارم مورد توجهتون باشه چون من 3 تا نهار 2 تا شام به خاطر شما دوستان زورکی رفتم مهمون فک و فامیل.
.gif)