بگذار همه بدانند
چه قدر دلم میخواست روی شانههای تو
به خواب روم !
تو آرام بلند شدی
دستهايم را از هم گشودی
موهای پريشانم را شانه زدی .
حالا اين دختر کوچک
که مدام تو را میخواهد
خستهام کرده است .
او حرفهای مرا نمیفهمد
بيا و برايش بگو
که ديگر باز نخواهی گشت .