نفس نفس اگر از باد نشنوم بويش
زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويش
زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک
کیست ؟ بگویید ! از شما چه کسی هست
تا ز خراباتیان مرا برهاند ؟
زندگیم را ز نو دهد سر و سامان
دست مرا گیرد و به راه کشاند ؟
گفته ی دختر ، میان مجمع مستان
بهت و سکوتی عجیب و گنگ پرکند
پاسخ او زان گروه می زده این بود
از پی لختی سکوت .... قهقهه یی چند
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز کویت بر ندارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز فصل
روز وشب رامیشمارم روز و شب
پيكره روح بر ان استوار است
جاي زيباي توست
چشم و گوش وزبان و نفس
همگي يك جمله اند
كه من عاشق و دل داده ام
روياي تو در سر دارم
امروز من در دنياي خود
تو به ياد خود
دل دارم دل تو دارم
در اين دنياي خود
چشمانت را نظري ده
كه جان را روا ده
مثل ان چشمه سهراب
كسي در ان گل نيندازد
تو چاره امروز و ديروز
كه پس ان فردايست
اميد دل دادن در تمام عمر
ماندن پاي راز عشق
جوار نشين عمر سايه دار
در پناه تو ارام مي نشيند
بر سر منزلگاه ابدي رسد
دست در حلقه آن دو تا نتوان كرد تكبه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد
آنچه سعي است من اندر طلبت بنمايم اين قدر هست كه تغيير قضا نتوان كرد
در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرحمی
خواب از چشمان تو بيند
شايد در راه تو همسفر تو باشم
پس دست گير
از ان روز كه درياي شدم
تنها با تو بودم
شايد روزي روزگاري گم كردم
براي به تو رسيدن
اما ان چه دارم اين است هنوز تو دارم
از خداخواهم هر چند شرمنده لطف اويم
بنده گنه كار اويم
دل دلدادگان عالم را بي وصال يار زندگي نباشد
كه غم دنيا گيرمي شود
دلي بي دل نماند
همگان را يار باشد
تا زير سقف خدا با لطف ايزد
كسي بي تو نماند
دستانت را مي گشايي.گره تاريكي مي گشايد.
لبخند مي زني رشته رمز مي لرزد
مي نگري. رسايي چهره ات حيران مي كند.
بيا باجاده پيوستگي برويم.
خزندگان درخوابند.دروازه ابديت بازاست.آفتابي شويم.
چشمان رابسپاريم.كه مهتاب آشنايي فرودآمد.
لبان راگم كنيم.كه صداي نابهنگام است.
تو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دلتنگی من تمام نمیشود
همين که فکر کنم
من و تو
دو نفريم
دلتنگتر میشوم برای تو
سلام خوبین ؟
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)