دیر زمانی است خاطراتت، یادت
جا مانده اینجا
گویا خیال نداری سراغشان بیایی
امانت داریم خوب است
روی چشم نگه داشته ام هنوز هم
فکر بازی در سر دارم
بازی مبادله
خاطرات مال تو
تو مال من
دیر زمانی است خاطراتت، یادت
جا مانده اینجا
گویا خیال نداری سراغشان بیایی
امانت داریم خوب است
روی چشم نگه داشته ام هنوز هم
فکر بازی در سر دارم
بازی مبادله
خاطرات مال تو
تو مال من
نمي دانم
چرا هر كس تو را مي بيند
به من مي گويد :
" خدا صبر جميلت دهد جوان " !
به گمانم
مرا با حضرت ايوب
اشتباه گرفته اند...!
تو می خندی و با خنده ات
مرا خام میکنی
و من
برای هزارمین بار
گول حر فهایت را می خورم
بار آخرم نیست
می دانم.....
من از تمامیت ارضی یک عشق سخن می گفتم،
بر فراز ویرانه های قلبم.
ویرانه هایی حاصل از تهاجم ناگهانی چشمانت!
و چه کودکانه دروغ می گفتم،
که شهر در امن و امان است!!!
قدر دستهایم را بیشتر دانستم
و قدر چشمهایم را
و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد
ایستادن بر روی دو پا
آن لحظه که...
به زمین خوردم!!!
دلگیر می شوم ,
وقتی دو دیوار...
به بند رخت تکیه می کنند!!!
عاشق ها یت را مثل کانال تلویزیون عوض می کنی
و با افتخار می گویی،
که عشق برایت این چنین است!
و من می خندم ...
به برنامه هایی که هیچ کدامشان،
به درد نمی خورند!!!
گفتی که قدرت را نمی دانم! مهربانی ات را جیره بندی کردی !
روزی یک لبخند .هفته ای یک دوستت دارم .
گفتم : واقعا داری؟!گفتی : نمی دانم !!!
می پرسم:"چه کار می کنی؟"
می گویی:"به آینده فکر می کنم!"
می پرسم:"آینده؟"
می گویی:
" آ:آری،کاش
ی : یک بار
ن :نشانم بدهی
د :دوستم داری
ه :همین!!!"
موهایم سیاهی شب نبود
که تو
سَرَش فریاد بزنی
و او از ترس جیغ بزند .
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)