دل همان بسته زنجير وفا هست که بود
ديده مخمور همان برق نگاه است که بود
شمع دل در طلب ديدن تو مى سوزد
ورنه پروانه بدان قدر و مقام است که بود
دل همان بسته زنجير وفا هست که بود
ديده مخمور همان برق نگاه است که بود
شمع دل در طلب ديدن تو مى سوزد
ورنه پروانه بدان قدر و مقام است که بود
در سيه خانه ي افلاك دل روشن نيست
اخگري در ته خاكستر اين گلخن نيست
دل چو بينا ست چه غم ديده اگر نابيناست
خانه ي آينه را روشني از روزن نيست
تا نپیمایی ره سعی و عمل
این معما را نخواهی کرد حل
هرکجا راهیست ما پیموده ایم
هرکجا توشیست آنجا بوده ایم
من از آن حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم
كه عشق از پرده ي عصمت برون آرد زليخا را
اگر دشنام فرمايي وگر نفرين دعا گويم
جواب تلخ مي زيبد لب لعل شكر خا را
نصيحت گو شكن جانا كه از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر كمتر جو
كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را
غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را
از رنگ و بوی دل انگیز برگ و گل
من در دلم نشسته نشاطی
کز آفتاب سیراب نمی شود.
بیهوده نیست همه غوغای عمر
بیهوده نیست همه آمد شد جهان
بیهوده نیست آوای خوش الحان زندگی.
بیهوده آنکه مانده به راهی ست
یا دل سپرده به افسوس و آهی ست.
یا آنکه در خیال،
افسون یک خدا،
از ذهن او تهی نموده شعور زندگی.
يک نفر در دل شب
يک نفر در دل خاک
يک نفر همدم خوشبختي هاست
يک نفر همسفر سختي هاست
چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد
ما همه همسفريم ...............
با سلام
مـثـل بــاد سـرد پـایــیـز
غــم لعـنـتـی بـه مـن زد
حـتـی بـاغـبـون نـفـهـمـیـد
کـه چـه آفــتـــی بـه مـن زد
رگ و ریـشــه هـام سـیــاه شـد
تـو تـنــم جــوونــه خـشـــکـیــــد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ، اولین پست من در این انجمن نبودولی آخرین پست مشاعره من ، آخرین پست من شد
![]()
از همه دوستانی که در این مدت من رو تحمل کردند و با لحن ، پست ها ، بحث و جدل ها و قول هایی که دادم و عملی نشد و ناراحتشون کردم عذرخواهی میکنم و حلالیت می طلبم.
بدون مشکلی از طرف انجمن و اعضا و به دلایل شخصی برای همیشه از انجمن خداحافظی میکنم ( اگه زنده بمونم پیغام های خصوصی رو چک میکنم )
این هم آخرین شعر :
بوسه بر عكست زنم ترسم كه قابش بشكند.
قاب عكس توست اما شيشه ي عمرمن است
بوسه بر مويت زنم ترسم كه تارش بشكند.
تارموي توست اما ريشه ي عمر من است
به اميده ديداره دوباره دوسته عزيزه من
تركان پارسي گو بخشندگان عمرند
ساقي بشارتي ده پيران پارسا را
اگر نیک خواهی به هر دو سرای.......................................... .....به نزد نبی و وصی گیر جای
یکی روبهی دید بی دست و پای ...................فرو مانده از لطف و صنع خدای
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)