نظري به دوستان كن كه هزار بار از آن به
كه تحيتي نويسي وهديتي فرستي
نظري به دوستان كن كه هزار بار از آن به
كه تحيتي نويسي وهديتي فرستي
آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
يکي او خـــوانـــــدی لاغـــيــــر
يکي را هم او خواندي هم غير
يکي نه او خوانــدي نه غـــيـــر او
ان خط سوم منم
*-*
سلام به تمام دوستان
وه که به عهد میان و دور دهانت .......... جمع به هم کردهای وجود و عدم را
دوش گشودی به چهره زلف شب آسا ......... شرح نمودی حدیث نور و ظلم را
گر گل روی تو از نقاب برآید .......... کس نستاند به هیچ باغ ارم را
گر مددی از مداد زلف تو باشد ............ نطق فروغی دهد زبان قلم را
----------
سلام
ممد جان خوبی؟
مهدی جان خوبی شما؟
آه….وزش باد چه خوف انگیز است
چه کسی باور کرد
اشک جاری شده از دیده من
چشمه اش آن نفس گرم تو بود
طپش تند دلم
حاصل لمس تن نرم تو بود
چه کسی باور کرد
که من از عشق تو سرشار شدم
مانده بودم همه خواب
تا که با لمس تن گرم تو بیدار شدم
من از سبزه سبزم ولی خسته خسته
من از شهر عشقم ولی دل ش ک س ت ه
میگفتم یه ابری
یه هم رنگه بارون
یه بارون رحمت واسه سبزه زارون
میخوام با تو باشم میخوام با تو باشم هنوز عاشقونه ولی نازنینم چگونه؟ چگونه؟؟ چگونه؟؟؟ چگونه؟؟؟؟
*-
دیر اومدم مثل اینکه!!!دی:
ولی در هر صورت ممنون مرسی دی:
هان ، كجاست
پايتخت قرن ؟
ما براي فتح مي آييم
تا كه هيچستانش بگشاييم
اين شكسته چنگ دلتنگ محال انديش
نغمه پرداز حريم خلوت پندار
جاودان پوشيده از اسرار
چه حكايتها كه دارد روز و شب با خويش
اي پريشانگوي مسكين ! پرده ديگر كن
پوردستان جان ز چاه نابرادر نخواهد برد
مرد ، مرد ، او مرد
داستان پور فرخزاد را سر كن
آن كه گويي ناله اش از قعر چاهي ژرف مي آيد
نالد و مويد
مويد و گويد
آه
.......
سلام دوستای گلم ! چطورین ؟
همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
گرچه رفتى ز دلم حسرت روى تو نرفت
در اين خانه به اميد تو بازست هنوز
*-*
سلام بر شما نیز
ز طبع زهره شادی آفرینی
ز پروین شیوه بالا نشینی
ز آتش گرمی و دم سردی از آب
خیال انگیزی از شبهای مهتاب
گرانسنگی ز لعل کوهساری
سبکروحی ز مرغان بهاری
فریب مار و دوراندیشی از مور
طراوت از بهشت و جلوه از حور
ببین چگونه من
ز ترس روزهای بعدتر
روزهای رو به رو
روزهای سردتر
روزهای حال را
ز یاد برده ام
ببین چگونه پیش تر ز مرگ
مرده ام !
من خوب می دانم دلم بی تو زمستانیست
تنها پناهم اشک های سرد و بارانی ست
من خوب می دانم تنفس بی تو دشوار است
غم با وجود تو سرش بر دار است
با من بمان ای خوب من ای ماه شب هایم
من با حضور سبز تو از عشق سرشارم...
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)