برگها، پژمرده ميرقصند در آغوش باد
امشب آيا چيست در انديشه مغشوش باد؟
دستهاي باغ از انديشه رويش تهي است
باز هم پيچيده بر عريانياش تنپوش باد
ساقه تزوير، تنها، ميشكوفد بيهراس
شعلهها سر ميزند از خنده خاموش باد
ممنون محمد جان
برگها، پژمرده ميرقصند در آغوش باد
امشب آيا چيست در انديشه مغشوش باد؟
دستهاي باغ از انديشه رويش تهي است
باز هم پيچيده بر عريانياش تنپوش باد
ساقه تزوير، تنها، ميشكوفد بيهراس
شعلهها سر ميزند از خنده خاموش باد
ممنون محمد جان
دیدنی ها کم نیست
من و تو کم دیدیم
بی سبب از پاییز
جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم
چیدنی ها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی
بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم
خواندنی ها کم نیست
من و تو کم خواندیم من
من و تو ساده ترین شکل سرودن را
در معبر باد
با دهانی بسته واماندیم
من و تو کم خواندیم
من و تو واماندیم
من و تو کم دیدیم
من و تو کم چیدیم
من و تو کم گفتیم
وقت بیداری ی فریاد
چه سنگین خفتیم !
من و تو کم بودیم
من و تو اما
در میدان ها
آنک اندازه ما می خواندیم
ما به اندازه ما می بینیم
ما به اندازه ما می چینیم
ما به اندازه ما می گوییم
ما به اندازه ما می روییم
من و تو
خم نه و
درهم نه و
کم هم نه
که می باید با هم باشیم
من و تو حق داریم
در شب این جنبش
نبض آدم باشیم
من و تو حق داریم
که به اندازه ما هم شده
با هم باشیم
گفتنی ها کم نیست ...
توان بر پاهایم نیست
روبرویم جاده ای طولانیست
و لغزنده جاده از هوا بورانیست
و عشق را به من گویا چیست
تو هستي من شدي، از آني همه من
من نيست شدم در تو، از آنم همه تو
وفا و عهد نكو باشد ار بياموزي
وگرنه هر كه تو بيني ستمگري داند
بباختم دل ديوانه و ندانستم
كه آدمي بچه اي شيوه ي پري داند
داغ فراق بین که طربنامهی وصال .......... ای لاله رخ به خون جگر مینگارمت
چند است نرخ بوسه به شهر شما که من ......... عمری است کز دو دیده گهر میشمارمت
دستی که در فراق تو میکوفتم به سر .......... باور نداشتم که به گردن درآرمت
ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی ........... باری چو میروی به خدا میسپارمت
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر میکنند
صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید
خوبان در این معامله تقصیر میکنند
دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز ............ خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم
با گریهی خونین من و خندهی مهتاب ............... آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم
از چشم تو سرمست و به بالای توهمدست ............. صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم
زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش .............. ما رشتهی مهر از همه بگسیخته بودیم
منم كه بي تو نفس مي كشم زهي خجلت
مگر تو عفو كني ورنه چيست عذر گناه
ز دوستان تو آموخت در طريقت مهر
سپيده دم كه صبا چاك زد شعار سياه
هرکس بد ما به خلق گوید ما چهره به غم نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)