شما باید با م شروع میکردی رفیق !
شما باید با م شروع میکردی رفیق !
مي اي در كاسه ي چشمست ساقي را بنا ميزد
كه مستي مي كند با عقل و مي بخشد خماري خوش
مست مستم روزگار در دستم
راه روم جاده ها را مي روم لحظه ها را ميخوانم
وجودم ياد تو دارد تنهايم تنها
شب است و یاد تو مرا پر از بهانه میکند
فضای سرد خانه را پر از ترانه میکند
سحر سد و نیامدی کلافه ام ز دوریت
ولی دو چشم خیس من به ره نشانه میکند
به سر رسید شعر و شب ولی هنوز مانده ام
چه کرده ای که دل تو را چنین بهانه میکند............
شب وروز در چشمم پلكيست
مست مستم /روزگار در دستم
راه ميروم جاده ها رو ميرم
لحظه ها رو مي خونم
وجودم ياد تو داره
خواب به چشام به شبا نمي ره
اما لحظه ها رو خوابم/نمي بينم
توي پرواز من/تنهايم تنهاي
اسبان تازان در دشت ها مي تازند
اب و هوا مي چرخد
اسمان گاهي مي گريد
جواني تباهي مي رود
اما ياد تو دارم داري
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را
چرا توقف کنم چرا ؟
پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت : فواره وار
و در حدود بینش
سیاره های نورانی می چرخند
زمین در ارتفاع به تکرار می رسد
و چاههای هوایی
به نقب های رابطه تبدیل می شوند
و روز وسعتی است
که در مخیله ای تنگ کرم روزنامه نمی گنجد
چرا توقف کنم ؟
راه از میان مویرگهای حیات می گذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد
دفتر عشق را میگشایم
.............نام اول نام خدا .....
..........نام دوم نام تو را میبینم
...پس چرا اینگونه نفس هایم سرد است و نمیبینم تو را ؟
این سایه های مبهم و در هم به چشم من
اشباح عشقهای گذشته است در ملال
شب چیرگی دهد به سرانگشتهای غم
تا بردرند دفـــــتــــــر افسانه خــــــیال
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)