تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 192 از 640 اولاول ... 92142182188189190191192193194195196202242292 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,911 به 1,920 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #1911
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض



    من هر چه را که بایدبه او می باختم

    باخته ام

    و تک خوابه خانه ای را که باید در دلم می ساختم

    ساخته ام

    با چنین آغوش در باد بازگشته ای

    ترس دارد خیلی

    بیرون پریدن

    از وسط قصه ای که بانی آن فقط تو باشی

    و راوی آن تو نباشی

    این قصه آخر ندارد

    برای فرار در ندارد

  2. #1912
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    برادر جان

    نمی دونی چه دلتنگم

    برادرجان نمی دونی چه غمگینم

    نمی دونی نمی دونی برادرجان، گرفتار کدوم طلسم و نفرینم

    نمی دونی چه سخته در به در بودن

    مثل طوفان همیشه در سفر بودن

    برادرجان، برادرجان ، نمی دونی

    چه تلخه وارث درد پدر بودن

    دلم تنگه برادرجان، برادرجان دلم تنگه…

  3. #1913
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    یک کوچه یاس

    یک درخت گنجشک

    یک آشیانه پرستو

    حالا دو پرنده انتظار

    نشانه های کوچ را گم کرده اند

    حال هوا خیلی شرجی . . .

    اشتیاق عجیب طوفانی ست

    حالا چشمها از برهوت می نگرند

    کبوتران مرده

    بوی آسمان نمی دهند

    حالا

    ته چاهی عمیق افتاده ایم

    و برای شنیدن آسمان

    یک قنات سیر باید گریه کنیم

  4. #1914
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    اگر می دانستی چه می سوزاندم

    زخم زبان دوستانه

    اگر می دانستی چه دردناک می خراشد دلم

    نگاه های نا باورانه

    اگر می دانستی چه می خورد روحم

    اشارت تلخ آشنایانه

    اگر می دانستی چه زنجیر گرانی است بر گردنم

    رفتار نامهربانانه

    اگر می دانستی چه زجری می کشم هر لحظه

    از این حرف ها و حرف ها و حرف ها

    آنگاه تو هم….مانند من…شاید

    خاموش می ماندی

    مرد و مردانه…

  5. #1915
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ساده با تو حرف می زنم

    این پرنده ای که من کشیده ام

    چرا نمی پرد؟

    این ستاره

    سرد و کاغذی است

    این درخت

    بی بهار مانده است

    دانه های این انار طعم مرگ می دهد

    من دلم گرفته…

    هر چه می روم… نمی رسم

  6. #1916
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    دلم گرفته اى دوست!
    هواى گريه با من‏
    گر از قفس گريزم
    كجا روم، كجا، من!؟

    كجا روم كه راهى
    به گلشنى ندانم‏
    كه ديده بر گشودم
    به كنج تنگنا من!‏

    نه بسته‏ام به كس دل
    نه بسته کس به من دل
    چو تخته پاره بر موج
    رها، رها، رها، من‏!

    ز من هر آن كه او دور
    چو دل به سينه نزديك
    به من هر آن كه نزديك
    از او جدا، جدا، من!

    نه چشم دل به سويى
    نه باده در سبويى
    كه تر كنم گلویی
    به ياد آشنا من

    ز بودنم چه افزود!؟
    نبودنم چه كاهد!؟
    كه گويدم به پاسخ
    كه زنده‏ام چرا من!؟

    ستاره‏ها نهفتم
    در آسمان ابرى
    دلم گرفته اى دوست!
    هواى گريه با من...

    نسیم وصل – شعر از سیمین بهبهانی – با صدای همایون شجریان بشنوید!

  7. این کاربر از MJNeghabi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #1917
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دیشب دوباره در من حسی عجیب گل کرد
    رفتی تو از کنارم، اما چقدر دل سرد

    باران گرفت و در مه من ماندم و خیالت
    دیگر نمانده از تو جز رد پایی از درد

    افتاده ام به پایت تا در شبم بمانی
    رفتی خبر نداری تاریک ماندم و سرد

    کوچیده ام به یادت در کوچه کوچه ی شهر
    هر شب شبیه کولی، تنها وخسته، شبگرد

    فالی زدم به نامت، نیت فقط تو بودی
    حافظ! بگو، بمانم این بار زوج یا فرد

    در کهکشان یادت هی می خورم به بن بست
    پایان ندارد این شب، با من چه می کنی؟ مَرد!

    من با تو زنده هستم، من با تو خو گرفتم
    رفتی تو از کنارم، اما دوباره برگرد

  9. #1918
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    هر شب خاطراتم را در آغوش می گیرم
    هر شب روزهایم را مرور می کنم
    هر شب دستانم را می بویم
    دستانم بوی خون می دهد
    آن زمان گذشت
    آن زمان که دستانم بوی مریم و اقاقی می دادند
    مریم ها و اقاقی های شهر من خشکیدند
    ان ها هم به خاطرات پیوستند
    به دنبال ریسمانی به هر سو پرسه می زنم
    ریسمانی سخت و محکم برای آویختن ثانیه ها
    ثانیه را دار زد باید
    دار زد باید تا هرگز به دقیقه نرسد
    روزها را دار زد باید
    دار زد باید تا هیچ فصلی از راه نرسد
    اما ...
    این بوی خون از برای چیست ؟
    من که هنوز ریسمانم را نیافته ام !

  10. 2 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1919
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    ای یوسف خوشنام ما
    خوش می روی بر بام ما
    ای درشکسته جام ما!
    ای بردریده دام ما!

    ای نور ما! ای سور ما!
    ای دولت منصور ما!
    جوشی بنه بر شور ما
    تا مِی شود انگور ما

    ای دلبر و مقصود ما!
    ای قبله و معبود ما!
    آتش زدی در عود ما
    نظٌاره کن بر دود ما!

    ای یار ما! عیار ما!
    دام دل خمار ما
    پا وا مکش از کار ما
    بستان گرو دستار ما

    در گِل بمانده پای دل!
    جان می دهم چه جای دل!؟
    وز آتش سودای دل
    ای وای دل! ای وای ما!

    دود عود – شعر از مولانا – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

  12. #1920
    آخر فروم باز Mist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    جوخه اعدام
    پست ها
    2,740

    پيش فرض

    به دلم می گویم:

    شاید این شعر فرو سوخته از شمع شبم

    شایداین نامه که بر باد نوشتم بر دوست

    بر تن باد بماند وبدستش برسد نیمه شبی

    شاید این درد مدام به سرانجام رسد

    شاید این رنج همیشه به سحر هم نرسد

    وتن خونی و رنجور و پر از تاول من

    ره خود یابد و از حادثه بیرون بشود نیمه شبی

    شاید این خانه ی بی رونق رویاهایم

    شاید این کلبه ی تاریک و خموش

    از سر معجزه ای آیینه باران بشود نیمه شبی

    به دلم میگویم:

    مدتی هست دعا می خوانم

    مدتی هست نگاهم به تماشای خداست

    مدتی هست امیدم به خداوندی اوست

    نغمه ی اشک مرا گوش خدا می شنود

    شاید این قفل دروغین که به بغضم زده ام

    با سر نیشتر خاطره ای باز شود

    شاید این گریه ی آرام فغانی بشود نیمه شبی

    مرغ جانم هوس رنگ پریدن دارد

    و من بندی رویای زمین قفسی جنس قنا عت بر او ساخته ام

    به دلم می گویم:

    قفسم کم رمق است

    شاید این دخمه ی بی پنجره در هم شکند

    شاید این عمر قفس گونه به پایان برسد نیمه شبی

    به دلم میگویم به دلم میگویم به دلم میگویم :

    همه اینها وعده است

    پر از شاید واما واگر پر ناباوری اند

    به دلم می گویم:

    عازم یک سفرم سفری دور به جایی نزدیک سفری از خود من تا به خودم

    شاید این بار سفر چاره ی کارم بشود

    شاید این وعده ی بیهوده به جایی برسد نیمه شب

  13. 3 کاربر از Mist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •