از دست عزيزان چه بگويم گلهای نيست
گر هم گلهای هست، دگر حوصلهای نيست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز اين دست مرا مشغلهای نيست
سلام
مرسی
اره گفتم که شعراش قشنگه شعرهای لطیف هم زیاد داره در ضمن
از دست عزيزان چه بگويم گلهای نيست
گر هم گلهای هست، دگر حوصلهای نيست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز اين دست مرا مشغلهای نيست
سلام
مرسی
اره گفتم که شعراش قشنگه شعرهای لطیف هم زیاد داره در ضمن
تا سایه سیاه تو اینسان
پیوسته در کنار تو باشد
هرگز گمان نبر که در آنجا
چشمی به انتظار تو باشد
بنشسته خانه تو چو گوری
در ابری از غبار درختان
تاجی بسر نهاده چو دیروز
از تارهای نقره باران
از گوشه های سکت و تاریک
چون در گشوده گشت به رویت
صدها سلام خامش و مرموز
پر میکشند خسته به سویت
گویی که میتپد دل ظلمت
در آن اتاق کوچک غمگین
نفس آدمها
سربسر افسرده ست .
روزگاري است در اين گوشۀ پژمرده هوا
هر نشاطي مرده ست .
دست جادويي شب
در به روي من و غم مي بندد .
مي كنم هر چه تلاش ،
او به من مي خندد
در کدامين نگاه تو گم شد
خنده ها و نشاط ديرينم
بر لبم نقش بست از آن روز
حسرت روزهای شيرينم
آه آخر بگو چه سودی داشت
مرگ احساس من برای تو
من که با قلبی عاری از کينه
ريختم اشک ها به پای تو
وقت تموم كردن كار شهامت دل بريدن
خط كشيدن دور همه به حس پرواز رسيدن
نکنه هوس گري بوم دلت رو بگيره؟
نکنه تا جون گرفت دوباره اين دل بميره؟
نکنه اشک ما رو تو هم بخواي در بياري؟
نکنه حوصله مونو تو بخواي سر بياري؟
.........
ببخشید شعر با مفهوم پیدا نکردم !
يادمان باشد از امروز خطايي نكنيم
گرچه در عشق شكستيم صدايي نكنيم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم
منم شاید زمانی با دلی دیگر در آمیزم
و شاید تا ابد از عشق بگریزم
ولی نام تورا از هر درخت مهر
که در باغ دلم روید درآویزم
به یادت باز می گریم
به یادت باز می خندم
ولی من روزن آن خاطرات با تو بودن را
بدان هرگز نمی بندم
ميتوان هر لحظه هر جا عاشق دلداده بودن
پر غرور چون آبشاران بودن اما ساده بودن
چه گریزیت ز من ؟
چه شتابیت به راه ؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه ؟
مرمرین پله آن غرفه عاج
ای دریغا که زما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی ؟
او در اینجاست نهان
می درخشد در می
گر بهم آویزیم
ما دو سرگشته تنها چون موج
به پناهی که تو می جویی خواهیم رسید
اندر آن لحظه جادویی اوج !
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)