تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 191 از 934 اولاول ... 91141181187188189190191192193194195201241291691 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,901 به 1,910 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #1901
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض


    سکوت من علامت آرامش نیست

    که دیریست در کوچه های خاطره گم شده ام

    و خود را نمی یابم

    چرا فکر میکنی که به یادت نیستم

    و در ژرفای چشمانت طلسم نمیشوم!

    ای عزیز :

    بدان که در اقیانوس پر تلاطم قلبم

    تنها تویی

    که موج می آفرینی

  2. 2 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1902
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    اون روزا که دِل بود
    دِل پر حوصله بود
    انتظار دیدنت
    پشت هر پنجره بود

    اون روزا که دله بود
    دل پر حوصله بود
    نامه های خط خطیم
    همه از رو گله بود

    اون روزا که دله بود
    دل پر حوصله بود


    دستمالای گره بسته
    پرِ نعنا ؛ دسته دسته
    توی خاکِ باغچه هامون
    بوی ریحون ریشه بسته

    گرامافونای بوقی
    شعر عشقی و فروغی
    گوله گوله اشک می ریختیم
    پشت خنده دروغی
    یادته؟
    یادته گفتی صدام کن
    توی خلوت تو شلوغی

    اون روزا که دله بود
    دل پر حوصله بود
    نامه های خط خطیم
    همه از رو گله بود

  4. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #1903
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
    با اشک تمام کوچه را تر کردم
    وقتی که شکست بغض تنهایی من
    وابستگی ام را به تو باور کردم
    Last edited by Ghorbat22; 14-09-2008 at 20:36.

  6. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #1904
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    میانِ این خطوطِ‌ پريشان در هم
    به دنبالِ‌ تو می
    گردند...
    پیدایت نمی
    کنند،

    هیچ
    کجا!

    هرگز!
    هیچ کس نمی داند
    که تو آرام ِ‌ بی انتهای سفیدی های کاغذی وُ
    بس
    شعر که تمام می شود
    تو شروع می شوی

  8. 3 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1905
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    تا من نگاهی به کوچه می اندازم
    تو پشت یک ابر پنهان شو
    و باز من در سرتا سر کوچه
    می دوم
    و بر حسب قاعده می پندارم
    تو را در انتهای پیچ همین کوچه
    پنهان کردم .
    من می شمارم
    تا یک
    تا ده
    صد ، هزار ...
    در انتهای کدام پیچ تو را پنهان کرده بودم ؟
    Last edited by MaaRyaaMi; 14-09-2008 at 20:41.

  10. 2 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1906
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    شکوفه‏هاى جوان خوب مى‏دانند

    که بهار از کدام سمت مى‏آيد


    اشک‏هاى حنايى من نيز


    نسيم را به خوبى مى‏شناسند


    من تمامِ لبخندهايم را در آسمان منتشر کردم


    با توّلدِ تو


    هر چه را به هر که داده‏ام پس مى‏گيرم


    اشک‏هايم را از زمين


    لبخندهايم را از آسمان




    اکنون دار و ندارم براى توست

  12. #1907
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    نمی دانم چرا؟ اما ترا هر جا که می بینم
    کسی انگار می خواهد ز من تا با تو بنشینم

    تن یخ کرده اتش را که می بیند چه می خواهد؟

    همانی را که می خواهم ترا وقتی که می بینم
    تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی

    و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم
    تو آن شعری که من جایی نمی خوانم که میترسم

    به جانت چشم زخم آید چو گویند تحسینم
    زبانم لال! اگر روزی نباشی من چه خواهم کرد؟

    چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟

  13. #1908
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    ای شب از رؤیای تو رنگین شده

    سینه از عطر تو ام سنگین شده

    ای به روی چشم من گسترده خویش

    شادیم بخشیده از اندوه بیش

    همچو بارانی که شوید جسم خاک

    هستیم ز آلودگی ها کرده پاک

    ای تپش های تن سوزان من





    آتشی در سایه ی مژگان من

    ای ز گندمزارها سرشارتر

    ای ز زرّین شاخه ها پر بارتر

    ای در بگشوده بر خورشیدها

    در هجوم ظلمت تردیدها



    با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست

    هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست

    این دل تنگ من و این بار نور ؟

    های و هوی زندگی در قعر گور ؟




    ای دو چشمانت چمنزاران من

    داغ چشمت خورده بر چشمان من

    پیش از اینت گر که در خود داشتم

    هر کسی را تو نمی انگاشتم

    درد تاریکیست درد خواستن




    رفتن و بیهوده خود را کاستن

    سر نهادن بر سیه دل سینه ها




    سینه آلودن به چرک کینه ها




    در نوازش ، نیش ماران یافتن






    زهر در لبخند یاران یافتن

    زر نهادن در کف طرّارها




    گم شدن در پهنه ی بازارها




    آه ، ای با جان من آمیخته

    ای مرا از گور من انگیخته




    چون ستاره با دو بال زرنشان

    آمده از دور دست آسمان

    از تو تنهائیم خاموشی گرفت

    پیکرم بوی همآغوشی گرفت




    جوی خشک سینه ام را آب تو

    بستر رگهام را سیلاب تو

    در جهانی اینچنین سرد و سیاه

    با قدم هایت قدم هایم براه




    ای به زیر پوستم پنهان شده

    همچو خون در پوستم جوشان شده

    گیسویم را از نوازش سوخته

    گونه هام از هرم خواهش سوخته




    آه ، ای بیگانه با پیراهنم

    آشنای سبزه زاران تنم

    آه ، ای روشن طلوع بی غروب

    آفتاب سرزمین های جنوب

    آه ، آه ای از سحر شاداب تر

    از ، بهاران تازه تر سیراب تر

    عشق دیگر نیست این ، این خیرگیست

    چلچراغی در سکوت تیرگیست




    عشق چون در سینه ام بیدار شد

    از طلب پا تا سرم ایثار شد

    این دگر من نیستم ، من نیستم

    حیف از آن عمری که با من زیستم



    ای لبانم بوسه گاه بوسه ات

    خیره چشمانم به راه بوسه ات

    ای تشنج های لذت در تنم




    ای خطوط پیکرت پیراهنم

    آه می خواهم که بشکافم ز هم

    شادیم یکدم بیالاید به غم

    آه ، می خواهم که برخیزم ز جای

    همچو ابری اشک ریزم های های



    این دل تنگ من و این دود عود ؟

    در شبستان ، زخمه های چنگ و رود ؟

    این فضای خالی و پروازها ؟

    این شب خاموش و این آوازها ؟



    ای نگاهت لای لائی سِحربار

    گاهوار کودکان بیقرار

    ای نفسهایت نسیم نیم خواب

    شسته از من لرزه های اضطراب

    خفته در لبخند فرداهای من

    رفته تا اعماق دنیاهای من



    ای مرا با شور شعر آمیخته

    این همه آتش به شعرم ریخته

    چون تب عشقم چنین افروختی

    لاجرم شعرم به آتش سوختی

  14. 5 کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1909
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    تو یعنی گونه های غنچه ای را
    به رسم مهربانی ناز کردن
    تو یعنی کوچه باغ آرزو را
    به روی گام یاسی باز کردن
    تو یعنی وسعت معصوم دل را
    به معنای شکفتن هدیه دادن
    تو یعنی بوته ای از رازقی را
    میان حجم گلدانی نهادن
    تو یعنی جستجوی آبی عشق
    تو یعنی فصل پک پونه بودن
    تو یعنی قصه شوق کبوتر
    تو یعنی لذت سبز شکفتن
    تو یعنی با تواضع راز دل را
    به یک نیلوفر بی کینه گفتن
    تو یعنی وسعتی تا بی نهایت
    تو یعنی نغمه موزون باران
    تو یعنی تا ابد ایینه بودن
    برای خاطر دلهای یاران
    تو یعنی در حضور نیلی صبح
    گلی را به بهار دل سپردن
    تو یعنی ارغوانی گشتن و بعد
    هزاران دست تنها را فشردن
    تو یعنی مثل شبنم عاشقانه
    گلوی یاس ها را تازه کردن
    تو یعنی حجم رویای گلی را
    میان کهکشان اندازه کردن
    تو یعنی پونه را زیر باران
    میان کهکشان اندازه کردن
    تو یعنی بی ریا چون یاس بودن
    و یا به شهر شبنم ها رسیدن
    تو یعنی انتظار غنچه ها را
    میان شهر رویا خواب کردن
    تو یعنی غصه های زرد دل را
    به رنگ نقره مهتاب کردن
    تو یعنی در سحرگاهی طلایی
    به یک احساس تشنه آب دادن
    تو یعنی نسترن های وفا را
    به رسم مهربانی تاب دادن
    تو یعنی غربت یک اطلسی را
    ز شوق آرزو سرشار کردن
    تو یعنی با طلوع آبی مهر
    صبور و شوق آرزو سرشار کردن
    تو را آن قدر در دل می سرایم
    که دل یعنی ترا زیبا سرودن
    فدای تو شقایق احساس
    و رویای بی آغاز سرودن

  16. #1910
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
    خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
    خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
    در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
    و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
    و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
    چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
    چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
    خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
    خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
    خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
    خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

  17. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •