تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 191 از 638 اولاول ... 91141181187188189190191192193194195201241291 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,901 به 1,910 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #1901
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    با هر ترانه ای که برقصی

    جای دست هایت

    دور گردن من

    خالی ست…

  2. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #1902
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    می بینی

    شمشادها هم، سبز شده اند

    ما هنوز…

    پشت چراغ قرمزیم....

  4. 4 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1903
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    شب شده چشمم تو را دائم تمنا مي کند
    دل اسير درد تنهاييست حاشا مي کند
    نازنين، آرام جان! اين غصه ها از بهر چيست؟
    يا ز بهر چيست دل امروز و فردا مي کند
    پشت پلکت مينشينم پلک بر هم ميزني
    عاقبت عشق است ما را زود رسوا مي کند
    اين غم دوريت جا نم را به لب آورده است
    دل اسير درد تنهاييست حاشا مي کند


    ز. امیری

  6. #1904
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    طوفان شده بود و من نمي‎ دانستم
    ويران شده بود و من نمي ‎دانستم
    بر مزرعه ی خشك دلم بي وقفه
    باران شده بود و من نمي‎ دانستم
    عكس دل او بود كه بر موج نگاه
    رقصان شده بود و من نمي‎ دانستم
    باز آمده بود و بعد از آن سرسختي
    آسان شده بود و من نمي‎ دانستم
    يك بيت از او خواستم او يكباره
    ديوان شده بود و من نمي‎ دانستم
    بر سفره ی خالي دلم بي تعارف
    مهمان شده بود و من نمي‎ دانستم
    اين آتش عشق زير خاكستر دل
    پنهان شده بود و من نمي‎ دانستم

  7. 2 کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #1905
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    پيشتر يا مثل هميشه

    با انتظاري از خيال تو آكنده

    مرور مي كنم: پنج شنبه، پنج عصر

    بانگ مي زند كسي

    آقا تعطيله!

    صندلي ها وارونه مي شوند روي ميزهاشان

    كلاغ هم برگشته است به خانه اش...

    شايد كه بيائي

    يا ... آمده بودي

  9. #1906
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    گوش کن!
    به نُت هایی که
    پشت ِ پنجره ات می خورند:
    با...را...

    باران باش!
    کسی به باران عادت نمی کند
    هر بار که ببارد ٬
    خیس می شوی.

    *
    اینجا پس از باران است! یازدهُ سی دقیقه ی صبح.

  10. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1907
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نه
    تقصیر ِ تو نبود
    اصلآ
    تقصیر ِ کسی نبود!
    نه تو
    نه من...

    عشق که
    دنبال ِ مقصر نمی گردد
    عاشق بودیم
    همین.

  12. 4 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1908
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    دخترم بـــاران ٬
    گاهی موهایش دُم ِ اسبی ست
    گاهی سیاه و کوتاه
    گاهی بلند و خرمایی.

    امروز رفتم دبستان دنبالش
    همه بچه ها دویدند سمت ِ مادرشان

    دخترم بـــاران
    موهایش
    بور و سیاه و خرمایی
    کوتاه و بلند
    فِری و صاف و دُم ِ اسبی بود

    خیلی حرف داشتیم!
    دخترم بــــاران
    مهربان است...

    دیر رسیدم خانه٬
    شانه هایم خیس ِ بـــاران بود.

  14. #1909
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض


    گفت با این یقه ی باز
    چرا خم می شوم روی دست نوشته های او؟
    حوصله ی این حرفها را نداشتم!
    رفتم بالکن هوایی بخورم ٬ داد زد بیایَم تو...
    انگار همان هنگام
    مرد ِ داستانش هم به بهانه ی آب دادن گلها ٬
    آمده بود بالکن روبرویی!

    سوگند میخورم نمی خواستم اتفاق بدی بیفتد!

    موهایم را بستم و سرم را به شستن ظرفها گرم کردم ٬ اما...
    اما او ستمگرانه با چند جمله ی کوتاه و
    به کمک ِ یک قید " ناگهان " ٬
    مرد ِ داستان را به دردناکترین وضع ممکن در تصادفی کُشت!

    وحشتناک بود...
    روی کاغذها بالا آوردم!
    بعد
    مستخدم ِ خانه در دادگاه اعتراف کرد که
    مرا با آن مردک ِ بخت برگشته دیده است...

    آقای دکتر!
    او نویسنده ی بی نظیریست...
    همین روزها عکس ها و نامه ها را پیدا خواهد کرد!
    فکر نمی کنید بهتر باشد وکیل بگیرم؟

  15. #1910
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    این لبخند بر لب من ٬
    رُژ ِ " بورژوا " نیست!


    مژه هایم طبیعی برگشته اند
    رژ گونه نزده ام
    برق چشمهایم نیــــز
    در چشم هیچ رقاصه ای پیدا نمی شود!

    وقتی بروی
    چراغها خاموش می شوند
    و سیندرلا یت
    شستن زمین را
    از سر خواهــــد گرفت

  16. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •