این پل بشکسته کی آخر می ریزد
در دل بی باورم باور می ریزد
این پل بشکسته کی آخر می ریزد
در دل بی باورم باور می ریزد
دل خرد لعل تو و ارزان خرد
جان برد جزع تو و آسان برد
کیست آن کو پیش تو سجده نبرد
بنده باری از بن دندان برد
زلف تو چوگان به دست آمد پدید
صبر کن تا گوی در میدان برد
Last edited by sise; 18-11-2007 at 14:54.
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
سلام
نمی شه پارتی کنید
من این شعرو ویرایش نکنم؟
اسمایلی لوس کردن
خواهش!!!!!!!!!!!!
ما جدا افتاده ايم و ستاره همدردی از شب هستي سر مي زند
ما مي رويم و آيا در پي ما يادي از درها خواهد گذشت؟
تو بیخود و ایام در تکاپو است
توخفته و ره پر ز پیچ وتاب است
تو میرسی به عزیزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر، گذارم نیست
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم است و غمگسارم نیست
به لالههای چمن چشم بسته میگذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست
درست شد
تیرش عجبتر یا کمان چشمش تهیتر یا دهان
او بیوفاتر یا جهان او محتجبتر یا هما
از من رمیده یی و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
-
مرسی جلال جان
نبینم این همه مهربون بشی دادا
![]()
ای گل تو مرغ نادری , برعکس مرغان می پری
کامد پیامت زان سری, پرها بنه بی پر بیا
هم اکنون 15 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 15 مهمان)