ای نام تو بهترین سرآغاز.................................................. .......بی نام تو نامه کی کنم باز
ای نام تو بهترین سرآغاز.................................................. .......بی نام تو نامه کی کنم باز
سلام
دوستان خوبم قرار این بود که اشعار تکراری ارسال نشه
حد اقل این کار رو میکنید اشعار بسیار بسیار تابلو رو تکرار نکنید
مثلا میازار موری که باز اید به کنعان و ................!
ممنون میشم !
زان دختري که قصه ي ناکاميای نام تو بهترین سرآغاز...................................... ............ .......بی نام تو نامه کی کنم باز
بر سنگ سخت تيره فرو مي خواند
ياران دل سياه ، کم از سنگند
زين رو فسانه ، در بر او مي خواند
ليکن مرا چو دختر پندارم
هم صحبتي و سنگ صبوري نيست
سنگ صبور پيشکش دوران
سنگ سياه خانه ي گوري نيست
ياري چه چشم دارم از اين ياران ؟
کاينان هزار صورت و صد رنگند
در روي من به ياوريم کوشند
پنهان ز من ، به خصم هماهنگند
اشکم ز ديده رفت و نمي دانم
کاين اشک ها نثار که م يبايد
وين نيمه جان خسته ز ناکامي
بر لب به انتظار که مي بايد
...
دو شاخه نرگست ای یار دلبند
چه خوش عطری درین ایوان پرکند
اگر صد گونه غم داری چو نرگس
به روی زندگی لبخند لبخند
گل نارنج و تنگ آب و ماهی
صفای آسمان صبحگاهی
بیا تا عیدی از حافظ بگیریم
که از او می ستانی هر چه می خواهی
من سلسله جنبان دل عاشق خويشم
بر زندگیام سايه ای از سلسلهای نيست
يخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزيزان و مرا قافلهای نيست
تا که بودیم نبود کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که اقبال شکست
ترک سر گفتم و از پای تو سر بر نگرفتم
در تو پیوستم و از هر دو جهان مهر گسستم
دست شستم ز دل و دیده خونبار ولیکن
نقش رخسار تو از لوح دل و دیده نشستم
گفتی از چشم خوش دلکش من نیستی آگه
بدو چشمت که ز خود نیستم آگاه که هستم
تو ای سپرده دلم را به دست ویرانی
همین تویی تو که شاید
دو قطره پنهانی
شبی که با تو درافتد غم پشیمانی
سرشک تلخی در مرگ من می افشانی
تویی
همین تو
که می آوری به یادمرا
از اين جا
تا جايي كه تويي
قدم نمي رسد
دست دراز مي كنم
چيزي مي نويسم
دريايي
دلي
قابي
غمي
از بي نشان
تا نشاني كه تويي
مرهم نمي رسد
در اين جا و اين دَم
رونقي نيست
عطشناك آنم
آن دَم نمي رسد ...
دنیا چه کوچک است
وین راه شرق و غرب چه کوتاه
تنها دو روز راه میان زمین و ماه
اما من و تو دور
آنگونه دور دور که اعجاز عشق نیز
ما را به یکدیگر نرساند ز هیچ راه
آه
هيچكس از من نمي پرسد
بعد از اين همه ترانه بي چراغ
چشمهايت به تاريكي عادت كرده اند؟
همه آمدند، خواندند، سر تكان دادند و رفتند
حالا
دوباره اين من و
اين تاريكي و
اين از پي كاغذ و قلم گشتن
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)