تحفهای افزون ز لقای تـو چیسـت؟
گر روی از جای، به جای تو کیست؟
نیست جهان را به صفای تـــو کس
غافل از این، تیره دلاناند و بـس!»
جامی، ازیــن تیره دلان پیش باش!
صیقلــــــی آینـــهی خـویش بـاش
تحفهای افزون ز لقای تـو چیسـت؟
گر روی از جای، به جای تو کیست؟
نیست جهان را به صفای تـــو کس
غافل از این، تیره دلاناند و بـس!»
جامی، ازیــن تیره دلان پیش باش!
صیقلــــــی آینـــهی خـویش بـاش
شهد عیش من و تو خواهد شد بعد از آن زهر و شرنگی که مپرس
دل من حرف به خرجش نرود شده دیوانه ی منگی که مپرس
سرگرمی تو
شده بازی با این دل غمگین و خستم
یادت نمیاد
اون همه قول و قرارایی که با تو بستم
با این همه ظلم
تو بیبین باز چه جوری پای این همه قول و قرارامون من نشستم
نشکن دلمو
به خدا آهم می گیره دامنت رو عاقبت یه روز
نگو بی خبری
نگو نمی دونی دلم پر از یه نفرین سینه سوز
نگو بی خبری
نگو نمی دونی وقتی که نیستی گریه شده کار
این دل عاشق شب و روز
دیوونه نکن
دلمو
آهم می گیره دامنت رو عاقبت یه روز
نگو بی خبری
نگو نمی دونی دلم پر از یه نفرین سینه سوز
نگو بی خبری
نگو نمی دونی وقتی که نیستی گریه شده کار
این دل عاشق شب و روز
زاری ام را بشنوید
گوش بر آوای غمهایم کنید
پشت پرده باغ اما
در هراس
باز پاییز است و در راهند آن دژخیم و داس
سنگ ها هم حرفهایی می زنند
گوش کن
خاموش خا گویا ترند
از در و دیوار می بارد سخن
تا کجا دریابد آن را جان من
در خموشی های من فریاد هاست
آن که دریابد چه می گویم کجاست
آشنایی با زبان بی زبانان چو ما
دشوار نیست
چشم و گوشی هست مردم را دریغ
گوش ها هشیار نه
چشم ها بیدار نیست
تا به شب ای عارف شیرین نوا
آن مایی آن مایی آن ما
تا به شب امروز ما را عشرتست
الصلا ای پاکبازان الصلا
درخرام ای جان جان هر سماع
مه لقایی مه لقایی مه لقا
در میان شکران گل ریز کن
مرحبا ای کان شکر مرحبا
الا یا ایها الساقی ادرکهسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
غلط املایی و انشایی رو به بزرگی خودتون بخشید
ای چشم ز گریه سرخ خواب از تو گریخت
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت
.
.
.
.
تن حريرت جوي عطر جاري
صداي گرمت غيرت قناري
بذار بگيرم مثل تور دريا
تو رو در اغوش ماهي فراري
بيا كنارم سرو ناز بيتاب
بيا كنارم زير طاق مهتاب
.
.
.
بیا که دوست دارمت !!
بگذار که آسمان، آنگونه که هست در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد.
بگذار تا ماه، حتی به زیر ابر، در این سیاه شب، آرامشی به قلب سپید تو آورد...
شاید کمی که گذشت، شاید تبسم در چشم روزگار، شاید که مشق صبر، تکلیف روزگار، نچندان به کام ماست...
بگذار زیر و بم این زمین سخت، با پای خسته تو، گفت و گو کند.
شاید قبول جهان، آنچنان که هست، آغاز زندگی است.
آنجا که واژه ها به هیاهو نشسته اند.
شاید که شاخه گلی از سکوت ناب، آواز زندگی است.
دوش تا آتش مـــــــــــي از دل پيمانه دميد
نيمه شب صبح جهــــان تاب ز ميخانه دميد
جلوه ها كردم و نشـــــناخت مرا اهل دلي
منم آن سوسن وحشي كه به ويرانه دميد
آتش انگيز بــــــــــــــــود باده نوشين گويي
نفس گرم رهــــــــــ ـــي از دل پيمانه دميد
-----------
اين ابيات اگر چه با ت شروع نشد ولي شما به بزرگي خويش ببخشيد
شما هم آيا اين ابيات را شنيده بوديد ؟
اما بذارين يه آمار جالب از اين تاپيك رو هم بنويسم.
اين آمار نشون ميده كه magmagf و پس از اون sise با يه اختلاف و سپس ... قرار دارند
همچنين ميشود به علاقه اين دوستان به شعر پي برد .
شش نفر اول
magmagf 3,350
sise 2,332
mohammad99 1,582
Monica 1,009
saye 896
Asalbanoo 818
و البته دوستان ديگر payan و gazall و ... در تعقيب اين دوستان هستند.
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)