همون که فکر نمی کردیم نموندش
دیدی رفت و دل مارو سوزوندش
دیدی عشقی نبود در تارو پودش
دیدی گفت عاشقه ٬ عاشق نبودش
*-*
سلام
همون که فکر نمی کردیم نموندش
دیدی رفت و دل مارو سوزوندش
دیدی عشقی نبود در تارو پودش
دیدی گفت عاشقه ٬ عاشق نبودش
*-*
سلام
سلام
........
شکسته پیمان، تو پرده دار قلب من بودی
چگونه غافل از ناله های درد من بودی
در روزگار درد و تباهی یاورت بودم
تو خالی از عشق من عاشقانه سنگرت بودم
زخمی شد از عشق دل اسیرم
این انتقام و از کی بگیرم
خسته و تنها همدم غمها
در حصار خلوت دل پیچیده فریادم
...
مبتلائیست که امید خلاصش نبود
هرکه بر پای دل از عشق سلاسل دارد
تا دم بازپسین غرقهی دریای غمش
مدعی باشد اگر چشم به ساحل دارد
هرکه خواهد که کند از تو مرادی حاصل
حاصل آنست که اندیشهی باطل دارد
داره از درودیوارش غم عشق تو میباره
دیگه بارون نمیباره ٬ اگر چه ابر بسیاره
توکه نیستی تو خونه ٬ دیگه آشفته بازاره
تمومه گلها خشکیدن مثل خار بیابونها
دیکه از رنگ و رو رفته کوچه و خیابانها
امید و شوق و دلگرمی همه رفته از این خونه
بی تو زندگی سخته اما مردن چه اسونه ... اما مردن چه اسونه
توکه رفتی ٬ توکه رفتی هوای خونه تب داره
هنگام آن است که تمامت نفرتام را به نعرهيی بیپايان تفکنم.
من بامداد نخستين و آخرينام
هابيلام من
بر سکوی تحقير
شرف کيهانام من
تازيانهخوردهی خويش
که آتش سياه اندوهام
دوزخ را
از بضاعت ناچيزش شرمسار میکند
...
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز
غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت
ز خیل شادی روم رخت زداید باز
به پیش آینه دل هر آن چه میدارم
بجز خیال جمالت نمینماید باز
زندگي در شهر، فرسايد مرا
صحبت شهري بيازارد مرا ...
زين تمدن، خلق در هم اوفتاد
آفرين بروحشت اعصار باد
...
در آسمان خیال تو
تنها ترین پرنده منم
راهی دراز و مقصدی نزدیک
در پیش
من کوله بارم را بر می دارم
تا در انزوای باورم پنهانش کنم
شب را به خاطر روز با تو بودن
و روز را به دلیل خاطره های هر شب
دوست دارم
می پرستم!
مرگ آمد
حيرت مارا برد
ترس شما آورد
در خاكي صبح آمد سيب طلا از باغ طلا آورد
دود اگر بالا نشیند کسر شأ ن شعله نیست
جایچشم ابرو نگیرد گر چه او بالا تر است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)