تو همه بود منی
تو در این کوره ره خلوت عمر
همه مقصود منی
چه کسی باورکرد
که تو معبود منی
تو همه بود منی
تو در این کوره ره خلوت عمر
همه مقصود منی
چه کسی باورکرد
که تو معبود منی
يکشب دلي به مسلخ خونم کشيد و رفت
ديوانه اي به دام جنونم کشيد و رفت
پس کوچه هاي قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشيد و رفت
تا از خيال گنگ رهايي رها شوم
بانگي به گوش خواب سکونم کشيد و رفت
شايد به پاس حرمت ويرانه هاي عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشيد و رفت
ديگر اسير آن من بيگانه نيستم
از خود چه عاشقانه برونم کشيد و رفت
تا بدان زنجیرهی داناپسند
ساختی پای دل شهزاده، بند
گاه مشکین موی را بشکافتی
فرق کرده، ز آن دو گیسو بافتی
گه نهادی چون بتان دلفروز
بر کمان ابروان از وسمه، توز
یارم گذشت بی غم و بی یاورم گذاشت
ای غم تو یار باش اگر یاورم گذشت
سلام بر پايان و فرانک عزيز
تو سایه ای بیش نیستی در عمق افکار من
ولی من تو را احساس می کنم
در خیال خود،تو را لمس می کنم
هر ذرّه از وجود من
با تو ادغام می شود
آه
چه زیباست ساحل در خیال
چه زیباست جای پای تو
در کنار من
سلام
با اجازه برای اینکه ادامه پیدا کنه با شعر اقا مهدی ادامه دادم
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
تازگي ها خواب مي بينم
رفته ايي !
در اين چند سال
در بيداري باور نکرده ام که ، رفته ايي !
حال مي فهمم که چرا سالهاست
چشمانم از خواب گریزان است ...
خواب هم باور کرد
که رفته ايي ! ...
اما ...
من ...
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی از آن کوچه گذر هم ..
بی تو ، اما ، به چه حالی از آن کوچه گذشتم .
__________Good Bye
من آن نيم كه حلال و حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بي تو حرام
مائــــدهای تازه بــــــرون آمـــدهست
چاشنــیای گیر! کـه چون آمدهست
ور نچشـــی، نکهت آن بس تــــــو را
بوی خوشش طعمهی جان بس تو را
آنچــه نگــارد ز پــــی ایـــــن رقـــــم
بــــــر ســـــر هـــــــر نامه دبیر قلم،
حمد خداییست کـــه از کلک «کن»
بــــــــــر ورق بــــاد نویســد سخــن
چـون رقــــم او بـــــود ایـن تازه حرف
جـــــز بـــــه ثنایش نتــوان کرد صرف
Last edited by smh.ir; 16-11-2007 at 18:23.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)