تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 190 از 233 اولاول ... 90140180186187188189190191192193194200 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,891 به 1,900 از 2330

نام تاپيک: بخشي زيبا از كتابي كه خوانده ام

  1. #1891
    حـــــرفـه ای malkemid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    4,602

    پيش فرض

    یک چیز جالب کشف کردم ! یه نفر از پست های این تاپیک برمیداره می ذاره تو صفحات مختلف فی*سبوکی.

    مشخصا پست شماره1886 و 1871 رو دیدم بنده

    حداقل یک یادی از این تاپیک یا سایت هم بکنی بد نیست دوست عزیز !

  2. 3 کاربر از malkemid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1892
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mehdi-ch's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    239

    پيش فرض

    یک چیز جالب کشف کردم ! یه نفر از پست های این تاپیک برمیداره می ذاره تو صفحات مختلف فی*سبوکی.

    مشخصا پست شماره1886 و 1871 رو دیدم بنده

    حداقل یک یادی از این تاپیک یا سایت هم بکنی بد نیست دوست عزیز !
    عجـــــب من نبودم بخداباید حسابشو برسیمتو فقط عکسشو بده

  4. #1893
    داره خودمونی میشه Miss Shirin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    52

    پيش فرض

    آدم ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند.
    همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکان ها می خرند.
    اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند
    آدم ها مانده اند بی دوست...



    شازده کوچولو/ آنتوان دوسنت اگزوپری

  5. 10 کاربر از Miss Shirin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #1894
    کاربر فعال انجمن ادبیات m_kh111's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    297

    پيش فرض

    جمعه شبی کتاب را باز می کنید و یک شنبه شبی نزدیکای نیمه شب به صفحه ی آخر می رسید. بعد باید بیرون رفت، دوباره باید به دنیا بازگشت.
    دشوار است، سخت است از آن چه بی حاصل است، یعنی مطالعه، به آنچه لازم است، یعنی دروغ، قدم گذاشت.
    همیشه وقتی از کتابی بزرگ بیرون می آیید دچار افسردگی می شوید، لحظه های ناراحت کننده و کسالت آور.

    "لباس کوچک جشن - کریستین بوبن"

  7. 8 کاربر از m_kh111 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #1895
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    یک مرده ممکن است رستاخیز کند، اما عشقی که با نفرت خاموش شده است، دیگر زنده نمی شود...


    کبوترها و بازها . گراتزیا دلدا

  9. 7 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #1896
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    شاید بتوان درد زخم را تاب آورد، اما اینکه تو را چندان سفیه بپندارند که در گوشت بخوانند خیال زخم تو را به درد واداشته ، شاید تحمل بردار نباشد! ...


    محمود دولت آبادی . کلیدر

  11. 3 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #1897
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    اونهایی رو که می گذارن و می رن رو دوست ندارم. اینه که اول خودم می گذارم می رم. این جوری خاطر جمع تره...

    رومن گاری
    خدا حافظ گری کوپر

  13. 8 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #1898
    حـــــرفـه ای malkemid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    4,602

    پيش فرض

    تو این دنیا کدام کار آسان است؟ هیچ کاری آسان نیست. حتی نفس کشیدن هم کلی دردسر دارد. منتها٬ خب دیگر: اگر آدم خیال سقط شدن به سرش نزده باشد مجبور است هر طور شده نفس را بکشد...
    خزه--هربر لوپوریه
    (ترجمه دوست داشتنی احمد شاملو)

  15. 6 کاربر از malkemid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #1899
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    جنگ فاجعه وحشتناکی است که غیر از گریستن، کار دیگری برایش نمی توان کرد. برای کسی گریه می کنیم که شاید روزی یک سیگار را از او دریغ داشته ایم و حال مرده و دیگر بر نمی گردد.

    زندگی جنگ و دیگر هیچ - اوریانا فالاچی

  17. 5 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #1900
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    یک ویت کنگ میدوید، با تمام قوا میدوید و همه به او شلیک میکردند. درست مثل اینکه در غرفه تیراندازی پارک شهر، به هدفها تیر می اندازند. ولی تیرها به او نمی خورد. بعد من یک تیر شلیک کردم و او افتاد. درست مثل اینکه به درختی شلیک کرده باشم، حتی جلو رفتم و به او دست زدم؛ ولی باز هیچ احساسی نداشتم. احمقانه است، اما واقعیت دارد…

    زندگی جنگ و دیگر هیچ - اوریانا فالاچی

  19. 3 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •