فنجان
حسودی میکنم به فنجانی که لبهات را در آغوش میکشد
بی هیچ واهمه ایی
بی هیچ گناهی
بی هیچ عشقی
تا همه شیرینی وجودش را در جانت سرازیر کند
فنجان
حسودی میکنم به فنجانی که لبهات را در آغوش میکشد
بی هیچ واهمه ایی
بی هیچ گناهی
بی هیچ عشقی
تا همه شیرینی وجودش را در جانت سرازیر کند
Last edited by D4Rk knight; 18-06-2012 at 05:56.
من غــــــرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم
کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی ... !
غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد
با تـــکـــــه هـــایـــــش
شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــم زد....
حوّا خوب می دانست
آن سیب، ممنوعه است.
اصلا" شاید هرگز سیب دوست نداشت؛
چیدَش، نه برای ِ خود.
شاید برای ِ کودک ِ درونش که دست به دامانَش شده بود !
شاید هم برای ِ اینکه بفهماند، به چشمان ِ منتظر ِ معشوق،
که برای ِ هدیه به او، گاهی می گذرد !
تو ندیدی،
من ندیدم،
اما می دانم که حوّا از سهم ِ سیب ِ خود،
به معشوق و کودک و خدایش داد.
تو ندیدی،
من ندیدم،
اما؛
حوّا، خود ِ من بودم.......!
دلم برای کسی تنگ است
دلم برای کسی تنگ است که اینجا میآید ودست نوشتههایم را میخواند .
کسی که تنها ردپایش یک " غریبه ........" است و بس.
کسی که او را "....................." مینامم.
دلم برای او تنگ است که خدا به اندازه وسعتِ چشمهای دریائیش باران میبارد.
برای او که دستهایم در دستهایش جوانه زد.
برای او که عشق را به من بخشید . . .
Sad
نه من آن راز بنهفته به سینه
با کسی گفتم
نه من فریاد کردم نی جفا کردم
فقط گفتم: به امیدم
که روزی نادم و سرگشته بازآئی
ولی تو با من تنها
چه ها کردی جفا کردی
دروغ از راست ننمودی
پی عشق دگر رفتی
ندانستی که هر عشقی
پس از عشق دگر
نامهربانی نیست
خیانت در صداقت
بیشتر ازآن
جنایت در مرام زندگی
می بایدش نامید
و آن چیزی که
با مکر و فریب و حیله
می آید به دستت نیز
نتوان عشق نامیدش
که آن هم نامرادی
در پی اش دارد
که اول خشت هر عشقی
امانت راستی یکرنگی و مهر و وفا
در این جهان کردند
و دیگر هیچ ...
هر چیزی زیادیش دل رو میزنه.
زیاد دوستت داشتم…
هروقت حرف دلمو زدم ، دلتو زدم !
ایــن روزهــا . . .
مـن خــدای سکوتــــــ شده ام
خفقـــان گــرفته ام تـا . . .
آرامـــش اهالــی ِ دنــیا
خــط خطی نشــود . . .
بي شك
جهان را به عشق كسي آفريده اند.
چون من كه آفريده ام
جهاني از عشق
براي تو ...
تا توانی در جهان همراه اهل درد باش
یا دم از مردی نزن یا در حقیقت مرد باش
سکـــــوت و صبــــــوری آدم ها را به حساب ضــــعف و بی کســــی شان نگذارید،
شاید هنوز به چیــــــــزهایی پای بندند،
چیزهایی که شمـــــــــــــــــــا یادتان نمی آید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)