تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 19 از 638 اولاول ... 91516171819202122232969119519 ... آخرآخر
نمايش نتايج 181 به 190 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #181
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    هفت دقيقه به ساعت هفت تولد هفتاد سالگي ات هم که باشد ,

    هيچ فرقي نمي کند که چند سال است مرا يادت رفته !

    کوچه هاي اين دنيا آنقدر بزرگ نيستند که تا آخر عمر

    يک بار ديگر هم که شده
    همديگر را نبينيم !

  2. این کاربر از mehrdad21 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #182
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    شلنگ اين شاه رگ

    افتاد دست تو و

    ياس پاشيدي

    روي دکمه هاي رايانه

    وقتي که جستجوگر گوگل هم پيدات نکرد

    استکانها به هم خورد

    مادرم داد زد معتاد اينترنتي

    گونه هايم

    حالا حسابي بنده شما هستم

    بندر شدند و

    کشتي هاي کاغذيت همه غرق

    (کليک رنجه بفرما)

    بيا تو

    اتاقهاي اينجا ديوار ندارد

    مي ماند دل تو

    که براي من نمي تپد

    واينهمه زيبايي

    آفتاب خورده در روسري

    هدرميرود

    مي ماند

    سربازهاي لاغرم

    که به شکل پنجشنبه اي خوشبخت

    جوهري مي شوند

    بي آنکه بفهمي

    سرباز روسري شطرنجي ات

    من بودم.....

  4. #183
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    من فرشته ای بودم
    که بالها را شکستم
    تا با تو باشم
    حتی اگر فرشته نبوده ام
    گنجشک کوچکی بودم
    که وسوسه با تو بودن
    پرواز را برای همیشه از یادم برد

    ===

    به یاد شعری که شاگردم در برگه امتحانی برایم نوشته بود

  5. #184
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    قابيل هابيل را مي کشد

    ديوارها مرا احاطه کرده اند...



    قابيل هابيل را بغل مي کند، مي بوسد

    ديوارها به دنيا مي آورند پنجره

    قابيل پشتش چاقويي پنهان کرده

    پنجره ها را امتحان مي کنم، همه بسته اند، بسته...



    قابيل پول مي دهد به او

    پنجره ها باز مي شوند

    قابيل عکس مي دهد به او، عکس هابيل را

    از پنجره بيرون را مي نگرم، درخت، گل، چمن

    او هابيل را مي کشد

    پشت پنجره ديوارهايي است

    که روي آنها نقاشي شده است،

    درخت، گل، چمن.

  6. #185
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    بي خستگي هرچه صندلي از انتظار نشستن

    ويرانه شو

    و اشک را که کاسه کاسه پشت سرت سيل ميشود

    تعبير بوسه هاي صيغه مجهول کن

    با ذکرهاي کيش مقدس مادر وداع کن

    آنگاه

    بي ترس از نگاههاي جستجوگر مبهوت

    آسوده از شکستن بغضي که در گلوست

    درهاي بي کليد گريه را بگشا

    رختخواب و تشک نميخواهد

    براي ديدن رويا و باد بي سايه

    همين که اهل قاب شکسته خورشيد هم باشي

    تمام کوچه هاي بن بست بي چراغ را

    با چشمهاي بسته عبور خواهي کرد

    برگرد

    يک لحظه پشت سرت را نگاه کن

    بهار را سزارين ميکنند از زمستان پابه زا

    وباد بوي گريه هاي سياوش ميدهد

  7. #186
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    آسمان لك افتاده است

    پشت پنجره مي نشينيم رويا مي چينيم

    و لك لك ها بر طاق بلند روياهامان لانه مي گذارند

    پاورچين، پاورچين از پشت پلك هايم مي گذري

    تمام سايه هاي جهان را دور مي زني

    از خود مي پرسم

    گيريم پنجره ها دايم بسته اند

    و چشم ها بازيگوش و خسته

    از سايه ي دنج حضورمان چگونه مي گذرد؟

    ايراد از آفتاب نيست

    سايه ها كوتاهند

    زيباترين بند هاي دفتر هر شاعر ناتمام گم مي شود

    و سايه ي آدم هم با تمام بزرگي، ناتمام پا به خيابان مي گذارد

    تابستان است

    سيب ها لك افتاده اند

    يعني من تمام بهار را به لك هاي روي صورتم انديشيده ام!؟

    آه

    آه ديريست لك لك ها به خطه ي لبخند كوچيده اند

    و سيب ها هنوز...

    نه

    نه چيزي از آسمان نمي افتد

    حتي امروز

    پاورچين، پاورچين از پشت پلك هايم عبور مي كني

    تمام خواب هاي مرا مي روبي

    سايه ات هي كش مي آيد

    و من از خود مي پرسم

    با دست هاي كوتاه چه مي كند؟

  8. #187
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    بلي دوستان جوان من!

    که سالها بعد

    اين شعر را داريد مي خوانيد

    اين واقعيت داشت

    که ما در برف

    يقه ي پالتوهامان را بالا مي داديم

    و هوا دود مي کرديم



    برگرديد به جمله ي اول



    از مرگ مي ترسيديم و

    پشت ساعت قايم مي شديم

    هرچند ودکاي اين حوالي آش دهن سوزي نبود...



    باز برگرديد به اول جمله ي بعد



    عقربه نيش مي زدمان

    روي مدار زمين ثانيه را تندتر مي سوختيم و

    از مرگ پيش مي افتاديم



    همين حالا اگر کله در گورهايمان کنيد

    جسد در آن يافت نمي شود...



    حالا که اين شعر را خوانديد

    حس مي کنيد يک پدر بزرگ فراري از گور

    شما را خواب کرده است!

  9. #188
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    همه دقایق کوتاه عشقهای کوچک را
    در معامله با دلال وقت
    به گروگان ظهور عشق بزرگی نهادم
    که هرگز نیامد
    و لذا کلاه بزرگی به سر دارم

  10. #189
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    مرگ دوست عزیزم شوکه ام کرده . نمیدونم .فکر میکنم بعضی ها می میرن چون میخوان زنده ها را تنبیه و تحقیر کنند و دلشان را بشکنند .
    نباید کسی با مرگ عمدی خود ، دل دوستانش را بشکند ،پهلویشان را خالی کند و از درون عکسش با تمسخر و سرزنش نگاهشان کند و برای ابد تنهایشان بگذارد
    اول فکر کردم این جمله جزو شعرته

    ولی من فکر می کنم ما می میریم چون چاره دیگه ای نداریم:

    می میریم که مسخره کنیم
    این حقیقت تلخ احمقانه را
    که مرگ
    همانند تولد
    انتخابی است اجباری!

    آزادی فقط حس گشودن بال
    در یک قفس تعریف شده است

  11. #190
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    هرگز تصادف نکردیم
    تو در خیابان دیگر مشغول تصادف بودی
    و این آخرین مدل من کم کم از زرق و برق می افتاد
    نمیدانم چرا فکر میکنم
    یکی از همین روزها
    این لکنته
    با تو شاخ به شاخ میشود
    و بر ماشین تو مثل همیشه
    خال هم نمی افتد..

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •