تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 19 از 43 اولاول ... 915161718192021222329 ... آخرآخر
نمايش نتايج 181 به 190 از 424

نام تاپيک: موسیقی سنتی ایران، میراث جاودان

  1. #181
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض زندگينامه: محمدرضا شجريان

    محمدرضا شجريان اول مهر ماه 1319 در مشهد متولد شد

    چنانكه خود در خاطراتش از ايام كودكي بيان كرده، 5 ساله بودكه در خلوت كودكانه‌اش آواز مي‌خواند

    15بهمن1326 به كلاس اول مي‌رود و يك سال بعد به آموزش تلاوت قرآن‌كريم نزد پدر مي‌پردازد. در 9 سالگي تلاوت قرآن را آغاز مي‌كند و يك سال بعد اين كار را در میتینگ‌ها و اجتماعات سیاسی ان سال‌ها ادامه مي‌دهد.

    در سال 1331 براي نخستين بار صدايش از راديو خراسان پخش مي‌شود. سال 1332 وي عنوان شاگرد ممتاز را در بين دانش آموزان مشهدي از آن خود مي‌كند و سپس در دبيرستان شاهرضا تحصيلات خود را پي مي‌گيرد. همزمان در مسابقات فوتبال دبيرستان‌هاي مشهد هم حضور مي‌يابد و در سال 1334 موفق مي‌شود به تيم دانش آموزي استان راه يابد.

    شجريان در سال 1336 به دانشسرای مقدماتی در مشهد مي‌رود و از همين سال است كه براي نخستين بار با يك معلم موسيقي به نام جوان ‌آشنا مي شود.
    پي گيري جدي كار آواز سبب مي شود تا در سال 1338 وي به اجراي آوازهايي بدون ساز ونيز قرائت قرآن براي راديو خراسان بپردازد.

    يك سال بعد شجريان ديپلم دانشسراي عالي را مي‌گيرد و به استخدام آموزش و پرورش در مي‌آيد و همزمان به تدريس در دبستان خواجه نظام‌الملك بخش رادكان مي پردازد و نيز با سنتور آشنا مي‌شود.

    آشنايي با سنتور اين اشتياق را در وي شدت مي‌بخشد كه با نت و فراگیری سنتور نزد آقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور تجربه‌هاي خود درموسيقي را گسترش دهد.

    شجريان در همين سال (1340) با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان ازدواج مي‌كند و مرداد ماه جشن عروسي مي‌گيرند كه حاصل اين ازدواج آغاز يك زندگي سي ساله و سه دختر ويك پسر( همايون) است.

    در سال 1342 وي از بخش رادکان به روستای شاه اباد مشهد به عنوان مدیر دبستان منتقل مي‌شود و در همين سال فرزند اول وي (راحله) متولد و نيز وي موفق مي‌شود كه اولين سنتور خود را با چوب توت بسازد.

    در سال 1344دختر دوم (افسانه)در مشهد به دنيا مي‌آيد كه بعدها به همسري پرويز مشكاتيان در مي‌آيد.

    بعد از چند سال تدريس و مديري دبستان‌هاي مشهد آذر ماه 1346 شجريان به تهران منتقل مي‌شود و از همان بدو ورود با استاد احمد عبادي (نوازنده و نواساز نامي سه‌تار) آشنا مي‌شود وهمزمان به همكاري با راديو ايران مي‌پردازد و در كنار آن به کلاس درس اواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری مي‌رود. اشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال. اجرا و ضبط اولین برنامه در رادیو ایران که با عنوان "برگ سبز شماره ی 216" در شب جمعه 15 اذر ماه پخش شد از ديگر فعاليت‌هاي شجريان در اين سال بود.

    کار در رادیو با نام مستعار "سیاوش بیدکانی" تا سال 1350 خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش از جمله تلاش‌هاي شجريان در مسير زندگي هنري‌اش به شمار مي‌رفت.

    در سال 1347 از اموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی انتقال مي يابد وهمزمان به كلاس خوشنويسي استاد حسن ميرخاني مي‌رود.

    دختر سوم وي مژگان در 27 ارديبهشت درتهران متولد مي‌شود و در همين سالهاست كه وي برنامه‌هايي با استاد احمد عبادي، لطف الله مجد، اجرا مي‌كند.

    در سال 1349 همكاري خود با با برنامه‌های تلویزیون ملی ایران را آغاز مي‌كند و همزمان به دريافت خوشنويس ممتاز نايل مي‌شود.

    در سال 1350 با استاد فرامرز پايور آشنا مي‌شود. به مشق سنتور و اموزش ردیف اوازی صبا نزد ايشان مي‌پردازد . در همين سال است كه وي افتخار آشنايي با شاعر گرانمايه هوشنگ ابتهاج سايه را پيدا مي‌كند و به همكاري با برنامه گلهاي تازه رادیو مي‌پردازد.

    در سال 1351 شجريان ضمن همكاري در برنامه گلها با استاد نور علي خان برومند آشنا مي‌شود و به آموزش سبك وشيوه آوازي طاهر زاده نزد وي مشغول مي‌شود. آشنايي با استاد دوامي و نيز آموختن رديف‌هاي آوازي از ديگر توفيقات شجريان دراين سال بود.
    در سال 1352 وي به اتفاق گروهي از هنر مندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجه‌ای و مقدسی و حدادی و دیگران هنرمندان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستي استاد داريوش صفوت بنا مي‌گذارند.
    در سال 1354 همايون متولد مي‌شود و از همان سال اجراي وي براي كشور هاي خارجي هم آغاز مي‌شود.

    1355: شرکت در جشنواره توس (نیشابور)با فرامرز پایور، سایه، حسن ناهید، رحمت الله بدیعی، محمد اسماعیلی، عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف. حضور در برنامه جشن هنر حافظيه شیراز با محمدرضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه راست پنجگاه. در همين سال وي به همراه ابتهاج سايه و برخي ديگر از هنرمندان از راديو كناره گيري مي‌كنند.

    در سال 1356 شركت دل آواز را تاسيس و نيز در سال 1357 در مسابقات تلاوت قرآن سراسر كشور به مقام نخست مي‌رسد.

    در سال 1358 با غلامرضا دادبه آشنا مي‌شود و سپس آلبوم‌هاي مختلفي را با گروه پايور و نيز آلبوم‌هاي ديگري را با گروه شيدا و عارف كار مي‌كند.

    در فاصله سال‌هاي دهه شصت شجريان همكاري گسترده‌اي را با پرويز مشكاتيان آغاز مي‌كند كه حاصل ‌آن آلبوم‌هاي ماهور، بيداد، نوا، دستان و .. است. در همين سال‌ها وي به اتفاق گروه عارف كنسرت‌هايي را در خارج از ايران اجرا مي‌كند.

    از سال 68 وي با گروه پيرنياكان و عندليبي به اجرا كنسرت در آمريكا و اروپا مي‌پردازند. اين گروه در سال بعد و به دليل زلزله رودبار كنسرت‌هايي را در جمع آوري كمك مردم دنيا دراروپا و آمريكا اجرا مي‌كنند.

    در سال 71 پس از ازدواج با همسر دوم خانم کتایون خوانساری به اجراي کنسرت‌های مرحله دوم در امریکا با داریوش پیر نیاکان، جمشید عندلیبی و همایون شجریان (اگوست تا نوامبر) مي ‌پردازد. انتشار آلبوم ياد ايام، آسمان عشق و نيز دلشدگان حاصل اين سال‌ها است.

    در سال 1374 وي کنسرت‌هايي در شهرهاي اصفهانف شیراز، ساری، کرمان و سنندج را برگزار مي‌كند و در همين سال آلبوم چشمه نوش (‌با محمد رضا لطفي) گنبد مینا، جان عشاق، مدتي بعد در خيال را با همكاري مجيد درخشاني منتشر مي‌كند.
    در سال 76 فرزند ديگر شجريان به نام رايان از همسر دوم متولد مي شود و يك سال بعد وي آلبوم شب؛ سكوت، كوير را با آهنگسازي كيهان كلهر منتشر مي‌كند.

    شجريان در سال 78 جايزه افتخاري يونسكو را دريافت مي كند (‌جايزه پيكاسو) و كتاب راز مانا نيز از وي درسال 79 منتشر مي‌شود.

    از يكي دو سال بعد وي به اتقاق كيهان كلهر و حسين عليزاده و همايون شجريان كنسرت‌هايي را در اروپا و آمريكا اجرا مي‌كنند كه حاصل ان آلبوم‌هاي نوا، داد و بيداد، زمستان است.

    شجريان به اتقاق عليزاده و كلهر و فرزندش در زمستان سال 1383 به مناسبت زلزله بم كنسرتي را درتهران برپا مي‌كنند و همزمان اعلام مي‌كنند كه قصد دارند مجتمعي را به نام باغ هنر بم بسازند كه دي وي دي همنوا بابم حاصل چنين انديشه‌اي است.
    شجريان پس از آن در سال 84 نيز كنسرتي ديگر با عليزاده و كلهر و همايون درتالار كشور برگزار مي‌كند .

    وي هم اينك با گروه آوا كنسرت‌هايي را در داخل و خارج از ايران اجرا مي‌كند.

    منبع : همشهري

  2. #182
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض حسين عليزاده؛ ‌هنرمند بي‌اعوجاج


    ابوالحسن مختاباد


    چند روزي از اجراي كنسرت موسيقي حسين عليزاده با گروه هم آوايان مي‌گذرد. برخي از بزرگان درباره اين كنسرت ونيز وجوه تكنيكي آن اظهار نظر كرده اند.

    طبيعي است كه حسين عليزاده را بايد تا كنون بي‌اعوجاج ترين موزيسين ايراني نام نهاد(واژه اي بهتر از اين براي رساندن مفهوم پيدا نكردم)، از اين منظر كه مي‌داند چه مي‌كند و دانسته‌هاي وي از موسيقي و جامعه (به خصوص جامعه موسيقي با تمامي شئون آن) وي را در جايگاهي نشانده است كه خط سيري مشخص را در كارش لحاظ كند كه چه در آموزش، چه در موسيقي فيلم و چه در ابتكاراتي چون بداهه‌نوازي و رديف‌نوازي و كار گروهي مي‌توان اين نقاط مشترك و پررنگ را به عينه ديد.

    طبيعي بود اگر عليزاده در تكنوازي و بداهه نوازي اين گونه عمل نمي‌كرد،‌ علاقه‌مندان موسيقي و آثار وي تعجب مي‌كردند همچنان كه در بخش انتخاب شعر تصنيف‌ها اگر كاري نمي‌كرد كه اشك بر چشمان وگونه‌هاي بزرگمردي همانند هوشنگ ابتهاج‌ حلقه زند و جاري شود، بايد تعجب مي‌كرديم ويا ابتكاري كه به نام بداهه نوازي و بداهه خواني گروهي، دو دهه‌اي است كه پي مي‌گيرد و هر بار پر برگ و بارتر از گذشته مي‌شود، ‌اگر اين بار كم بارتر بود بايد شگفت زده مي‌شديم.
    تمامي اين نكته ها و ويژگي‌ها كه برشمرديم، ناشي از اعتمادي است كه علاقه مندان آثار اين چهره با صلابت عرصه موسيقي سنتي و ايراني، به وي و كارش دارند و اين البته سرمايه كمي نيست، چرا كه بزرگان علوم اجتماعي و اخلاق گفته‌اند، بزرگترين سرمايه هر فرد و نظامي همانا اعتمادي است كه مخاطبان و يا شهروندان به آن‌ها دارند و خوشبختانه عليزاده سعي كرده با كمترين اعوجاج بر چنين مسيري گام نهد و اكنون مخاطبان هم مزد اين اعتماد راداده‌اند و با حضور پرشور خود بر جايگاه اجتماعي عليزاده و موسيقي‌اش مهر تاييدي محكم‌تر زده‌اند.
    اما نكته‌اي كه گوهر و مراد اصلي اين يادداشت است، اين نكات نيست، چراكه در اين زمينه‌ها عليزاده شناخته شده است و همچنان كه نوشته‌ام كسي را ترديدي در آن نيست. نكته‌اي كه شايددر اين كنسرت از آن غفلت شد همانا توجه زيركانه عليزاده به دو قشر مظلوم موسيقي است؛ اولي تمبك ودومي سازسازان.


    آنهايي كه در كار موسيقي سنتي‌اند مي‌دانند كه تا چندي قبل تمبك نواز در اين گونه موسيقايي ارج و قربي نداشت و به نوعي چرخ پنجم كنسرت‌ها و اجراها بود خفت و خواري فراواني را تحمل مي‌كرد. اكنون اما اين قشر با برخي ابتكاراتي كه هنرمندان نامي چون رجبي، فرهنگفر، اسماعيلي و در نسل كنوني حدادي و قوي حلم وخلج به كار بستند، توانستند اين ساز و نوازندگان آن را از آن وضعيت بركشانند و بر جايگاهي بالاتر نشانند. حسين عليزاده اما در اين كنسرت و به خصوص در پوستري كه از اين كنسرت انتشار يافت مجيد خلج را در مقابل خود نشاند و همطراز خود قرارداد.

    كارجالب ديگر عليزاده آوردن نام يوسف پوريا در بروشور كنسرت بود. استاد پوريا از جمله سازسازان نامي و از شاگردان زنده ياد يحيي(تار ساز معروف) است و سازهاي ساخت دست وي از كيفيت و مرغوبيت فراواني برخوردار است و بسياري از نوازندگان شناخته شده تار، در تكنوازي‌هاي خود از ساز اين استاد بهره مي ‌برند. تاكنون و به صورت شفاهي و آن هم با سماجت و پرسش برخي از علاقه‌مندان كنجكاو، نوازندگان معروف بيان مي‌كردند كه سازي كه مي‌نوازند ساخته كيست .اما عليزاده اين گفته‌هاي پشت پرده و شفاهي را به عرصه‌هاي عمومي كشاند و با ثبت نام سازنده اين ساز عملا تاكيد كرد كه وقتي سازي به اين خوبي ساخته مي‌شود، سازنده آن هم بايد معرفي شود و اين كمترين كاري است كه يك نوازنده مي‌تواند انجام دهد. كاري كه تا كنون هيچ نوازنده‌اي به عيان صورت نداده بود.

    از يك منظر ديگر كار عليزاده قابل تقدير است، چرا كه سازسازي يكي از پرزحمت‌ترين پيشه‌ها است كه در مدتي كوتاه تن و روان سازنده را فرسوده مي‌سازد و توجه به اين قشر بايد بيش از ايني باشد كه هم اينك در جامعه موسيقي جريان دارد و حركت عليزاده نوعي تلنگر براي توجهي دوباره به سازندگان و شاغلان در اين پيشه سخت و طاقت سوز است.

    عمل حسين عليزاده، چه در همطراز كردن يك نوازنده تمبك با خود و چه در انتشار نام يك سازنده نامي ساز، كاري غير طبيعي نيست، اما در فضاي هنري ايران و به خصوص جامعه موسيقي درس‌هاي اخلاقي فراواني دارد كه كم از اجراي كنسرت بدعت‌هاي وي در موسيقي نيست.


    منبع : همشهري

  3. #183
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض درباره سيدعليرضا ميرعلينقي به مناسبت انتشار اثر تازه اش : خواندن ورق به ورق

    ارشد تهماسبي

    يکي ، دو روز پيش از تعطيلات 14 و 15 خرداد در اين فکر بودم که اين روزها را چگونه بگذرانم، نه اينکه کاري نداشتم بلکه گرفتار هم بودم و حتي کمي از کارهاي جاري ام عقب مانده بودم. با اين حال مثل خيلي ها دوست داشتم روزهاي متفاوت را به گونه يي ديگر بگذرانم. به خاطر امتحانات پايان سال پسرم وسوسه سفر و گشت و گذار را به سختي و با نارضايتي تمام از سرم دور کردم و نشستم تا چه پيش آيد. يکشنبه شب که به خانه آمدم باخبر شدم آقاي ميرعلينقي يکي ، دو بار تماس گرفته و اصرار داشته همان شب مرا ببيند. تماسي گرفتم و باخبر شدم که کتاب تازه اش درآمده و مثل هميشه مي خواهد لطف کند و برايم بياورد. حدود ساعت 12 آمد و کتاب شناسي و مقاله شناسي موسيقي اش را (که صفحه اول آن را با خط زيبايش به يادگار نوشته بود) برايم آورد. در همان نظر اول دريافتم که روزهاي آينده ام را با آن سپري خواهم کرد و شوق تورق اوليه چنان حاکم شد که تاحدي حرمت مهمان داري را از ياد بردم و بعد از مختصر پذيرايي، اول به خواندن مقدمه دکتر محسن حجاريان پرداختم، بعد مقدمه خودش را خواندم و نگاهي به لابه لاي کتاب انداختم. سکوت و صبر او که مي شد در آن احساس رضايتش را دريافت باعث شد از کاري که مي کنم شرمنده نباشم. احساس او برايم آشنا بود، کيست که وقتي دستي به سر و روي فرزندش مي کشند، بي حوصلگي کند. براي اهل اين مقوله هيچ دستمزد و پاداشي دلچسب تر از دريافتن و توجه به کارشان نيست.

    سال ها قبل اولين بار با نام او در مقاله يي که استاد لطفي درباره اش نوشته بود، آشنا شدم. چندي پس از آن يک بار او را در دفتر انتشارات هنر و فرهنگ ديدم که چون به چهره نمي شناختمش او آشنايي داد و سال ها بعد هنگامي که «موزه تار» را تاسيس مي کردم آشنايي مان بيشتر شد و شوق و علاقه بي حد و حصر او را به هر چه که به موسيقي و به خصوص به اين امورش مربوط مي شد در آن زمان دريافتم. سخاوتمندانه و با گشاده دستي غيرمرسومي يادگارهاي ذي قيمتي را به موزه ما هديه کرد که هنوز هم از ارزنده ترين داشته هاي من اند. دست خط اصل وزيري، نامه هاي اداري موسيقيدانان قديم، صفحه هاي گرامافون قديمي، بروشور کنسرت قمر و چيزهاي ديگري از اين دست.

    بعد از آن تاکنون غير از تماس هاي تلفني دو، سه ماه يک بار، سه، چهار بار او به خانه ما آمده و دو بار من به خانه او رفته ام و با آنکه هميشه از وعده گذاشتن و برقراري ارتباط هاي جديد و ديدارهاي مرسوم طفره رفته ام، هيچ گاه نخواسته ام و نتوانسته ام به او نه بگويم. دليلش محبت او است؛ در همان سال هاي تاسيس موزه که فراموش نشدني است و اصلي تر از آن نقش ويژه و منحصر به فردي است که در موسيقي امروز ما دارد، نقشي که حداقل با علائق امثال من همخواني و همسويي زيادي دارد.

    مقالات و نوشته هاي او را اگر به دستم برسد، هميشه مي خوانم و با ولع زيادي هم مي خوانم. در موسيقي ما کمياب است که کسي آشنا به موسيقي باشد و در کنار آن حافظه يي عجيب و باورنکردني و اطلاعات و دانسته هاي تاريخي سرشاري درباره احوالات اجتماعي و سير تحول و آثار صوتي و مکتوب و زندگي شخصي و هنري و موسيقي و موسيقيدانان در سده گذشته داشته باشد و خوب و شيوا هم بنويسد. هرکس که با او بنشيند خيلي زود درمي يابد که با تيزبيني تمام و به ظرافت از گفته ها و نوشته هاي هر کس، علاوه بر تحليل فني، تحليلي روانشناسانه دارد. گاهي با بيان يکي ، دو جمله چنان روحيات مخفي و دروني آدم ها را بازيابي مي کند که مخاطب شگفت زده مي شود. تو را بهتر از خودت برايت تعريف مي کند، از آميخته کردن عملکردهاي حرفه يي و سير زندگي خصوصي و گذشته افراد به چنان نتايجي مي رسد که از درستي تحليل اش حيرت مي کني. بعضي وقت ها اگر پرسشي درباره شيوه نوازندگي يا صدادهي يکي از استادان قديم و جديد مي کند، در لابه لاي پاسخ ات خودش هم نظري کوتاه مي دهد که تو همان دم متاسف مي شوي که چرا خودت به آن فکر نکردي؟

    در آستانه چهل سالگي با چنان طيف گسترده يي از پير و جوان اهل موسيقي و ادبيات و نشر و سينما و... معاشر و محشور بوده که فکر مي کني مگر شبانه روز چند ساعت است؟

    حدود بيست سال پيش گويا تابع يکي از جريان هاي فکري موسيقي امروز بوده و تنها به اين شيوه و آدم هاي پيرو آن اعتنا داشته. اما سال ها است که نوشته ها و مطالب اش به پيروي از آن مفهوم مشهور که «مبين که مي گويد ببين چه مي گويد»، رنگ و بويي پيرانه و همه سونگرانه و تاريخ مدارانه دارد. چنين انديشه يي در جمع با آنچه پيش از اين گفتم مطمئناً منصبي را برايش رقم خواهد زد که تنها اوست که مستحق آن است. مطمئناً تاريخ نگار موسيقي معاصر ما او است و اگر خودش در اين انديشه نباشد و از هم اکنون دستمايه هاي آن را فراهم نکند جاي بسي تاسف دارد.

    مقالات بي شمار او که در جنبه هاي مختلف موسيقي نوشته شده سهم مهم و قابل اعتنايي در ارتقاي فرهنگ موسيقي و جامعه موسيقي داشته و دارد. جامعه موسيقي ما اهلي نخوانده است و سخت مي شود او را به خواندن عادت داد. اما شکل و شمايل و شيوه نگارش ميرعلينقي تاکنون به گونه يي بوده و ترفندهايي در آن به کار رفته که بي انگيزه ترين خواننده ها را وادار به خواندن کرده و اين کاري است دشوار که از هرکس برنمي آيد. نوشته هاي امروز موسيقي يا چنان است که چند نفري بيشتر نمي خوانندش يا چنان که اصلاً به خواندنش نمي ارزد، اما نوشته هاي او جذاب و از جهت جذب مخاطب ميان حال است و اين نه از سر ميان حالي انديشه و توانايي هاي او است که کاملاً انديشه ورزانه و از سر آگاهي است. همين است که مي تواند نقشي تعيين کننده را در اين امر برايش رقم بزند. مجموعه سالنامه هايش که انديشه يي ظريف و جامعه شناسانه در پس انتشار آنها نهفته است مصداق عيني کار و فکري سهل و ممتنع است، آنها هم مانند نوشته هايش ايفاگر همان نقش اند. برخي از اهل موسيقي جوان و کم مطالعه و کنجکاو ابتدا فقط در پي آن بودند که در اين سالنامه ها روز تولد هنرمندان مورد علاقه شان را بيابند و به موقع تبريک شان بگويند اما رفته رفته آموختند و توانستند مطالب و اطلاعات تاريخي ديگري را هم در آنها ببينند و بيابند.

    غير از مقاله هايش در دايره المعارف ها و کتاب هايي مثل موسيقي نامه وزيري و به رهبري مرتضي حنانه که همگي آثار مهم و قابل ارزشي در موسيقي ايرانند اثر امروزي او يعني مقاله شناسي و کتاب شناسي موسيقي، بعد جديدي را از شخصيت فکري او نمايان مي کند که تعمق و جايگاهي جداي از کارهاي ديگرش دارد و جالب آن است که در حقيقت اين اولين اثر او بوده است چرا که نويسنده حدود 15 سال پيش آن را به انجام رسانده و به دلايلي متعدد که شرحش در ابتداي کتاب آمده انتشار آن به بوته تعويق افتاده است. کاري پيرانه در ابتداي جواني و همين مي تواند آن نظر مرا درباره او تاييد کند که ميان حالي نوشته هاي او - که آگاهانه و کارساز بوده - از سر ميان حالي انديشه اش نيست.

    اين اولين جلد از مجموعه پنج جلدي است که نويسنده تدارک ديده و در اوراقي بالغ بر 650 صفحه تنظيم و به وسيله انتشارات سوره مهر منتشر شده است. گستردگي کار و انبوه اطلاعات و مطالبي که در اين اثر فراهم شده و حجم منابعي که نويسنده بار بازبيني و مطالعه آنها را بر دوش کشيده در نظر اول توجه هر خواننده را جلب مي کند. طبقه بندي روش مند و نسخه پردازي و صفحه بندي چشم نواز کتاب نيز بر ارزشمندي آن افزوده است و افزون بر آن ارزشمند است چند مقدمه خوش نگاشته ابتداي کتاب به قلم هنرمند عزيز آقاي رضا مهدوي و محقق گرامي دکتر محسن حجاريان و کتاب شناس و ويراستار ارجمند آقاي عبدالحسين آذرنگ.

    اما در اينجا بنا دارم از منظر ديگري به کتاب ارزشمند او نگاه کنم. آنچه من مي توانم بگويم بر هيچ اهل تحقيق و آشنا به اين امور پوشيده نيست و دوست ندارم به برشمردن مزايا و محسناتي بپردازم که بارها درباره کتب مرجع گفته شده و نمي خواهم لزوم پديد آوردن و توليد اين گونه آثار را يادآوري و از کمبود چنين تحقيقات و توليد چنين آثاري شکوه کنم. بيشتر دوست دارم به اهل موسيقي - و غيرموسيقي- توصيه کنم که بخوانيدش. هرچند که توصيه به خواندن چنين کتبي به معناي ورق به ورق خواندن آن ممکن است کمي دور از عرف و عادت برخورد با چنين کتاب هايي به نظر آيد، اما فکر مي کنم خواندن ورق به ورق اين کتاب به خصوص براي جوان ترها ضروري است چرا که دستيابي به چکيده مکتوبات و مقالات و کتب موسيقي در يک قرن تعيين کننده اخير - به خصوص که کتاب نامه به طرز توصيفي نوشته شده - براي آنها که چندان به خواندن عادت ندارند و عموماً از تاريخ گذشته موسيقي خود بي خبرند حاصلي ميانبر را در پي خواهد داشت. از لابه لاي تيترها و عنوان ها و خواندن عبارات کوتاه توصيفي کتاب مي توان دريافت که جامعه موسيقي از ابتدا تا امروز درگير چه مباحث نظري و غيرنظري بوده است، روند رشد دانش و علم در اين حيطه چگونه بوده است، چه کساني چه ها نوشته اند و چه ها کرده اند، کمبودها چيست، به چه اموري تاکنون پرداخته نشده و... بسا که از برخورد با خيل عنوان هاي جذاب و فريبنده انگيزه يي براي بعضي حاصل شود و در پي آن به يافتن و تهيه مقاله و کتابي اقدام کنند و با خواندن آن عطش خود را فرو نشانند و چيزي بياموزند و دست کم و حداقل آنکه از اين ميان دقايقي بر ميانگين مطالعاتي اهل موسيقي بيفزايند. و شايد در اين کنکاش بعضي چندان تشنگي کنند که خود روزي غريق اين ورطه شوند. تا آن روز که نبينيم هيچ روزي را که هيچ اهل موسيقي به خشکسالي ذهني دچار شده باشد. به خاطر انتشار اين کتاب هم به آقاي ميرعلينقي و هم به جامعه موسيقي تبريک مي گويم و هم ياد و سپاسي دارم از يکي ديگر از روندگان ديگر اين راه يعني سرکار خانم ويدا مشايخي که او هم در سال هاي پيش از انقلاب سهمي از اين سفره داشت.

    منبع : اعتماد

  4. #184
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1

    پيش فرض

    خَه خَه اي موسيچه ي موسي صفت خيز و موسيقار زن در معرفت
    كرد از جان مرد موسيقي شناس راز موسيقي خلقت را سپاس
    همچو موسي ديده اي آتش ز دور لاجرم موسيچه اي بر كوه طور
    هم ز فرعون بهيمي دور شو هم به ميقات آي و مرغ طور شو
    پس كلام بي زفان و بي خروش فهم كن بي عقل و بشنو نه به گوش

  5. #185
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض قصه احساس نسل ها در ویولن یاحقی

    این یادداشت پر از مهر و ارادتم به هنر استاد پرویز یاحقی، در تاریخ ۲۴/۸/۱۳۷۹ در روزنامه همشهری با عنوان«شوریده موسیقی» چاپ شد. غم فقدان استاد را این خاطره تسکین می‌دهد که از خواندن آن چقدر خوشحال شده بود.
    با همه محبوبیتی که داشت، گاهی به فکرش می‌افتاد که دیگر فراموش شده و مردم او را از یاد برده‌اند. درحالی‌که اصلاً چنین نبود. چند روز بعد از چاپ این مقاله، گفت: «احساس می‌کنم هنوز بین مردم هستم، زنده‌ام و مثل دوره جوانی‌ام دوستم دارند!» رسم او چنین بود و هرگاه لازم می‌دید به من افتخار می‌داد و از برنامه‌های رادیویی گرفته تا نوشتجات و دیگر مباحثی که حول و حوش موسیقی در کشور بود ضمن راهنمایی و تذکر، درد دل می‌کرد و من از جان و دل می‌شنیدم و بسیار خاطره‌های خوب از استاد نابغه داشتم که فکر می‌کنم بخش مهمی از تاریخ موسیقی معاصر مدیون او باشد.
    این یادداشت را تغییری نداده‌ام.
    تاریخ‌ها هم همان‌طور که بود حفظ شده‌اند. می‌خواستم همان‌طور باشد که استاد یاحقی خوانده بود و از خواندنش ابراز رضایت می‌کرد. بدون هیچ خویشتن‌خواهی، خوشحالم از اینکه دقایقی، آن هنرمند بزرگ را شاد و راضی یافتم. هیچ‌گاه اهل غیبت نبود و برای همه احترام قائل بود. او حق داشت منزوی باشد و چاره‌ای هم نداشت، چون نامردمان این دیار را هم خوب می‌شناخت و نمی‌خواست با دیدن افراد هزارچهره و بی‌حقیقت، درون خود را کور و تلخ کند.
    همان افرادی که چه شخصی و چه سازمانی، در زمان حیاتش به دیدنش نمی‌رفتند. شخصیت او و موسیقی او را با کلمات موهن و نیش‌دار توصیف می‌کردند و حتی به خود بنده نیز بارها گوشزد می‌کردند که تو را چه کار با...؟!، در صورتی که روز تشییع جنازه‌اش، برای ایستادن زیر تابوت و عکس انداختن و خودنمایاندن، از هم سبقت می‌گرفتند و برخی برای برگزاری و بزرگ‌داشتش سر از خود نمی‌شناختند و تنها دغدغه‌ای که داشتند، مطرح کردن نام خود و یا مدیریت‌های دوروزهٔ خود با خرج کردن پنجاه سال حیثیت هنری استاد یاحقی بود
    ۴۷ سال قبل، رأس ساعت معینی که تکنوازی «پرویز یاحقی» (پرویز صدیقی پارسی) هفده‌ساله در رادیو تهران به‌طور زنده و مستقیم پخش می‌شد، جریان برق شهر ضعیف می‌شد. هرکسی که عشق‌ِ موسیقی داشت، پای رادیوی ترانزیستوری می‌نشست و گویی کل مردم شهر، گوش به قصّهٔ شیدایی و شوریدگی نوازندهٔ جوانی می‌سپردند که ظرافت پنجهٔ استادان را داشت و احساس پ‍ُرشور نوازندگان کولی را!
    چند سال پیش از آن، وقتی که تک‌نوازی آن طفل خردسال از رادیو پخش شده بود، دوستداران استاد حسین یاحقی با اتومبیل‌هایشان بیرون ساختمان رادیو صف کشیده بودند. بعضی به خیال اینکه نوازندهٔ برنامه «حسین خان» است و می‌شود بعد از پایان برنامه او را دید و عده‌ای هم از اول می‌دانستند که نوازنده کودکی خردسال است و آمده بودند که این اعجوبهٔ دوران را از نزدیک ببینند.
    کسی که قرار بود در سال‌های بعد نام «ویولن» در موسیقی ایرانی با نام او به یاد بیاید و به نقطه‌ای برسد که دیگران آرزو کنند مثل او بنوازند و مثل او با احساسات مردم سروکار داشته باشند.
    پرویز یاحقی شاگرد مستقیم دایی خود، استاد حسین یاحقی است. استادی که نامش در کنار صبا و محجوبی با احترام برده می‌شد. دست زمانه، نام حسین خان را زیر پرده‌ای از غبار فراموشی از یادها برده است، و دریغ...!
    حسین یاحقی نوازنده‌ای بی‌نظیر و آهنگسازی کم‌نظیر بود. او برای پرورش نبوغ خواهرزادهٔ جوانش استادی و پدری کرد.
    زیر سایهٔ تربیت او بود که پرویز خردسال آن‌همه زود به شکفتگی هنری خود رسید. اما استاد درونی‌ِ پرویز جوان، دلش بود و احساسش. او موسیقی را زیر سایه حسین خان، صبا و محجوبی یاد گرفت ولی حرف‌هایش (و روشی که حرف‌هایش را بیان کرده) تنها کار دل خویش است.
    او نوازنده‌ای است که حساسیت و غریزهٔ خود را خوب می‌شناسد و با مخاطبانش ارتباط زنده و نزدیک دارد. بیش از سی سال، رگِ حساس دوستداران موسیقی ایرانی در دست او بود و هنوز هم هست.
    از رادیوپیام فعلی با شنوندگان نسل جدید گرفته تا حداقل بین آدم‌هایی که با موسیقی او بزرگ شده‌اند و از کارهای او خاطره‌های پ‍ُرشور دارند.
    پرویز یاحقی آهنگسازی را هم از سن کم شروع کرد. وقتی که هنوز به ۲۵ سالگی نرسیده بود، آهنگ‌هایش حال و هوای کارهای حسین خان و مرتضی خان را داشت. از آن به بعد هم در نوازندگی و هم آهنگسازی شیوهٔ شخصی‌اش را پیدا کرد.
    او هم‌اکنون تک‌نوازی‌هایی از حسین خان دارد که در دسترس دیگران و حتی آرشیو رادیو نیست و علاقه‌ای هم به پخش آن ندارد! از آن به بعد هم در نوازندگی و هم در آهنگسازی، شیوهٔ شخصی‌اش را پیدا کرد. مطمئناً اگر مردم صدای ویولن حسین خان را بشنوند قطعاً سطح توقعشان از پرویز خان به گونه‌ای مطلوب‌تر خواهد بود. عده‌ای کارهای قدیمی‌تر او را بیشتر دوست دارند و عدهٔ بیشتری کارهای جدیدترش را و آن ملودی‌های پ‍ُرخاطره و از یادنرفتنی آهنگ‌هایی مثل «می زده»، «بعد از آن شب بی‌خبری»، «ای امید دل من کجایی»، «ای بهار نو رسیده» و... او هم مانند «علی تجویدی»، «حبیب‌الله بدیعی»، «همایون خرّم» و «اسدالله ملک»، شهرت نوازندگی و شهرت آهنگسازی را با هم دارد. به‌طوری‌که مشکل می‌شود گفت کدامشان بیش از دیگری است.
    پرویز یاحقی، کارهای گوناگونی را در موسیقی آزموده است؛ نوازندگی در ارکستر، سرپرستی ارکستر، آهنگسازی و بداهه‌نوازی که هنر اصلی او است. صدها ساعت نوار خصوصی از هنرنمایی‌های او در این چهل سال ضبط شده که دوستدارانش با دل و جان از آن‌ها نگهداری می‌کنند.
    اوج قریحه و ذوق نوازندگی او در لحظه‌هایی است که به‌تنهایی با همراهی نوازندگان همدل و هم‌زبان از خود بیخود می‌شود و جمله‌هایی را بداهتاً خلق می‌کند که آن‌ها را باید تنها از پنجهٔ پرویز شنید و در دست نوازنده‌های دیگر، دارای آن لطف و گرمی نیست.
    این است نقش مهم احساسات شخصی هنرمندِ مسلط در کار خود، و ال‍ّا رسیدن به تکنیک خوب و قوی، کار چندان مشکلی نیست. مشکل وقتی است که قرار باشد موسیقی پُرحال و مؤثر خلق شود. موسیقی‌ای که ولو فقط در دو جملهٔ کوتاه، در دل شنونده تأثیر بگذارد. پرویز یاحقی لحظات زیبای زیادی را به این ترتیب خلق کرده است. کارنامهٔ او پر از این لحظات است.
    نوازندگان مسلط و مط‍ّلع و توانایی هستند که خیلی امتیازها دارند، ولی در خلق چنین دقایق پ‍ُرشوری، توانایی لازم را ندارند و با پرویز یاحقی هم در تکنیک، استیل و نوع آرشه‌کشی و انگشت‌گذاری قابل مقایسه نیستند چه رسد به خلق بداههٔ اثری.
    وقتی که انقلاب شد و موسیقی به گوشهٔ خاموشی نشست، پرویز یاحقی، تازه ۴۳ سالگی را تمام کرده بود. رسیده به قلّهٔ پختگی، به قول یکی از ترانه‌سرایان بزرگ، تازه اول گفتن حرف‌هایش با ساز و دل مردم بود. او هم مثل بقیهٔ هنرمندان معروف، دچار بی‌مهری و خانه‌نشینی شد. این انزوا به نفع خودش بود یا نه، معلوم نیست. ولی به ضرر مردم تمام شد و نسل امروز با صدای ویولن پرویز یاحقی آن‌چنان که باید آشنا نیست و افراد چهل سال به بالا از او خاطره دارند.
    شش نوار کاستی که از او به بازار آمده بیشتر از کارهای قدیمی او است. یک آلبوم هم همراه تنبک محمد اسماعیلی در دو سال اخیر روانهٔ بازار آمریکا کرد که بعداً از آنجا به ایران آمد و به فروش رسید!! هرکدام از این آلبوم‌ها زیبایی‌های زیادی دارند ولی درخشان‌ترین لحظه‌های خلاقیت او در آن‌ها نیست و بایستی از آرشیو رادیو آن‌ها را جست‌وجو کرد.
    آدم‌هایی که او را خوب می‌شناسند، می‌دانند که زندگی او بدون موسیقی اصلاً امکان ندارد. اگر موسیقی را از او بگیرند، مثل ماهی بر خاک افتاده خواهد شد. یاحقی به خاطر هنر از خیلی نعمت‌های روزمرهٔ زندگی محروم شد و تلخی این محرومیت را از سال‌های نوجوانی تجربه کرد و در سنین اوج شهرتش، وقتی مجبور شد بین یگانه‌یار مهربانش و هنرش، یکی را انتخاب کند، بدون تردید هنرش را انتخاب کرد.
    بعد از انقلاب اسلامی نیز چنین بود و وطن خود را رها نساخت و با مشکلات و بی‌مهری‌ها دست و پنجه نرم کرد. که گفته‌اند: «با دلِ خونین، لب خندان بیاور همچو جام.» برای همین است که ساز او نوای دردهای او است و نسل‌ها، قصّهٔ غم‌ها و شادی‌هایشان را در ساز او جست‌وجو می‌کنند.
    از پرویز یاحقی شاگرد قابلی نمی‌شناسیم. شاید چنین کسی هست و داخل کار حرفه‌ای موسیقی نیست. شاید یاحقی مثل برخی از موسیقی‌دانان برجسته حوصلهٔ شاگرد تربیت کردن را نداشته است. می‌دانیم که درس دادن، با شاگرد تربیت کردن و هنرمند پروردن متفاوت است.
    استاد صبا شاگرد و هنرمند می‌پروراند ولی استاد محجوبی فقط درس می‌داد. نوازندگان پ‍ُرشور و خلّاق معمولاً حوصلهٔ تدریس ندارند. عجیب نیست اگر یاحقی هم چنین بوده باشد. از یاد نبریم که شیوهٔ نواختن او که این‌همه شهرهٔ آفاق شده، بیشتر یک نوع برداشت شخصی و فردی است، نه سبک و شیوه‌ای که قابل تدریس باشد. یاحقی شاید هم خودش نتواند نحوهٔ نواختنش را تحلیل کند ولی می‌داند که چطور بنوازد و در این چهل و اندی سال، هرکس خواسته ویولن بزند، خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر لحن خاص نوازندگی او بوده است. اما هیچ‌کس پرویز یاحقی نشده است.
    اگر قرار باشد که جمله‌پردازی‌ها، کرشمه‌ها و شیرین‌کاری‌های نوازندگی او را معیار قرار بدهیم، به نتیجهٔ تعجب‌آوری برخورد می‌کنیم و آن وجود نوازندگان جوانی است که از او تقلید می‌کنند و گاهی از خود او هم این کارها را روانتر انجام می‌دهند!
    ولی این واقعیت بدین معنی نیست که آن‌ها از پرویز یاحقی ظاهراً بهتر می‌نوازند. پس رمز کار یاحقی فقط در فوت و فن‌هایش نیست. در نوع ابراز احساس و آن حال شوریده‌ای است که محصول شخصیت او است و به خود او تعلق دارد. به یک معنی، از تمام آن‌ها که از پرویز یاحقی بهتر ساز می‌زنند، هیچ‌کدام نمی‌توانند به‌خوبی او ساز بزنند! فقط یاحقی است که می‌تواند مثل یاحقی بنوازد.
    ▪ دو دهه است که روی هیچ صحنه‌ای ظاهر نشده. بیست سال است که صدای سازش و نوای آهنگ‌هایی که ساخته، به گوش ملت ایران نرسیده است. یاحقی از مرز شصت سالگی گذشته و سال به سال منزوی‌تر شده است. حالا حتی دوستان نزدیکش هم نمی‌توانند او را به‌راحتی پیدا کنند. آثار گذشت سال‌های پ‍ُرماجرا بر سروصورت او اثر خودش را گذاشته و فقط نگاهش است که پیر نشده است. همچنان زیرک و درخشان و همچنان حساس و تودار است.
    بیش از همه، تنهایی را ترجیح می‌دهد و ویولنش را و پیانویش را که سعی می‌کند به سبک مرتضی خان به یاد دوران قدیم بنوازد و به یاد استادانش اشک بریزد. هنوز هم با اشتیاق کتاب می‌خواند. روزنامه‌ها را با دقت تور‌ّق می‌کند و بهترین فیلم‌های برجسته سینمای اروپا و آمریکا را می‌بیند و تحلیل می‌کند. هنرمند جوان چهل سال پیش که خبرنگار حرفه‌ای روزنامه و گزارشگر رادیو تهران هم بود، حالا مرد جاافتاده‌ای است که دنیا را گشته و گوشهٔ ایران را به دنیا نبخشیده است.
    او می‌توانست (و هنوز هم می‌تواند) در بهترین وضعیت زندگی در هرجای دنیا که دلش بخواهد زندگی کند. عاشقان هنر او از هر طبقه و منصبی، در همهٔ کشورهای دنیا هستند و هرجا که فرود بیاید، سروپایش را زر می‌گیرند و گ‍ُل‌باران می‌کنند.
    ولی او تلخی‌های وطن را به شیرینی غربت نفروخته و نخواهد هم فروخت.
    یاحقی در جوانی، مورد احترام هنرمندان بزرگ و مشهور قدیمی بود. صبا و محجوبی و ورزنده با او ساز می‌زدند، ادیب خوانساری به او افتخار همراهی آواز می‌داد و بدیع‌زاده او را بسیار ستایش می‌کرد. شاعران برایش شعرها گفته‌اند و در جوانی شمع جمع هنرمندانی بود که او را از جان و دل دوست داشتند.
    حافظهٔ یاحقی پر از خاطرات زیبایی است که اگر بنویسد، بسیار خواندنی است. از روزگارانی که با داریوش رفیعی بوده و یا چگونگی آموزش در محضر دایی خود و... این کار را او می‌تواند انجام دهد به شرط حوصله و وقت، چراکه اهل مطالعه است و با نوشتن بیگانه نیست. این امتیاز را همه‌کس ندارد و او هم به داشتن آن تظاهری نکرده است. اگر یاحقی، چند ساعتی را به جای آرشه، قلم در دست بگیرد، دوست‌دارانش و تاریخ موسیقی را لذتی دیگر نصیب شده است.
    عمر فعالیت هنری پرویز صدیقی پارسی که از روی ارادت به استادش نام خانوادگی او را برگزید، از مرز پنجاه سال گذشت، اسم او در خاطرهٔ موسیقی ما حکّ شده و حتی دشمنان او هم به استعداد و ذوق خاص او معتقدند.
    سه نسل پشت سر هم با صدای ویولن پرویز یاحقی عاشق شده‌اند و زندگی کرده‌اند. لاجرم او دشمنی هم به معنای واقعی کلمه نمی‌تواند داشته باشد. در ویولن یاحقی، ناله‌های یک کولی سرگردان در پنجه‌های یک استاد موسیقی است.
    در حقیقت پرویز یاحقی روح ویولن ایرانی در چهل سال گذشته است. دلم می‌خواهد نقطهٔ پایان این یادداشت، جمله‌ای باشد که او در فقدان دوستش محمودی خوانساری نوشته است: «اگر تجلیلی که بعد از مرگ هنرمندان می‌شود. در زمان حیاتشان می‌شد، هرگز نمی‌مردند.»





    سورۀ مهر

  6. #186
    آخر فروم باز mohammad99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    برگشتم اینچا
    پست ها
    2,977

    پيش فرض

    سلام/چه خبره اینجا ما نیستیم خوش میگزره؟؟

    اولين آلبوم باكلام «حسن كسايي» منتشر مي‌شود

    [][/URL]
    اولين آلبوم باكلام «حسن كسايي» منتشر مي‌شود
    خبرگزاري فارس: اولين آلبوم باكلام «حسن كسايي» با عنوان «دختر گل فروش» به خوانندگي «علي جهاندار» منتشر مي‌شود.
    «علي جهاندار» خواننده در گفت‌وگو با خبرنگار موسيقي فارس گفت: استاد «كسايي» تا كنون آلبوم‌هاي بي‌كلام بسياري را منتشر كرده اما اين اثر اولين آلبوم باكلام ايشان است كه بنده افتخار خوانندگي آن را داشته‌ام.
    وي افزود: «دختر گل فروش» شامل 4 تصنيف(2 تا در دستگاه ابو عطا و 2 تا ديگر در افشاري) است كه هنوز نام آنها به جزء تصنيف «دختر گل فروش» مشخص نشده است.
    اين خواننده ادامه داد: اين آلبوم حدود 6-5 پيش ضبط شده ،ديروز نيز ميكس آن به پايان رسيده است و به زودي يا از طريق سازمان فرهنگي -هنري شهرداري تهران و يا انتشاراتي در اصفهان منتشر خواهد شد.
    «جهاندار»در خصوص كار كردن در كنار «حسن كسايي» اظهار داشت:اين اتفاق براي من بسيار بزرگ و خوشايند است چرا كه افتخار خوانندگي اثر چنين استادي را برعهده داشته‌ام.به طور كلي كاركردن با ايشان بسيار عالي بود.
    وي در خاتمه با اشاره به عكس روي جلد اين آلبوم بيان داشت:با توجه به نام اين اثر با عنوان «دختر گل فروش»،جلد اين اثر با عكسي از «ترانه» نوه استاد «كسايي» كه يك سبد گل را در آغوش دارد،انتشار مي‌يابد.
    منبع : فارس

  7. #187
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض يادداشت عطاا... مهاجراني درباره شهرام ناظري

    کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
    اينقدر هست که بانگ جرسي مي آيد


    سيد عطائ الله مهاجراني :سال هاست که در گوشم؛ صداي شهرام ناظري تداعي بانگ جرس را دارد.همان که پيامبر هم وقتي در باره ي وحي از او پرسيدند، گفته بود مثل بانگ جرس است. شايد حافظ هم اين مضمون را از همان روايت گرفته باشد.در صداي شهرام ناظري " آني" ست که ويژه خود اوست. همان که شنونده را اسير طلعت آوايش مي کند.


    به گمانم اگر ايران را به تابلويي تشبيه کنيم.مثل همين تابلو!


    بر مرغزار ديلم و طرف سپيد رود
    گويي بهشت آمده از آسمان فرود


    صدايي که از اين صحنه به گوش مي رسد و بوي آشنايي دارد و عطر جادويي تاريخي کهن.اين صداي دلنواز صداي ناظري ست.


    فرانسوي ها هر چه در عرصه سياست در اين چند ماه شوريده رفتار کرده اند. در ساحت فرهنگ هوشمندانه عمل مي کنند.اهداي نشان عالي فرهنگي فرانسه به ناظري از همين زمره است.موسيقي ما-نه آن هرج و مرجي که به نام موسيقي لس آنجلسي ترويج مي شود- مي تواند از جمله مهمترين معرف هاي فرهنگ و تمدن ما باشد.امسال که سال مولانا ست.فرصت مغتنمي ست که کاروان موسيقي ايراني گوش جهان را با آواي صلح دوستي مردم ايران آشنا کند.


    منبع : خبرگزاري هنر

  8. #188
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض - مسعود شعاري، نواساز و نوازندهء سه‌تار: موسيقي تلفيقي راهي براي تعامل فرهنگي است

    «مسعود شعاري» از جمله آهنگسازاني است كه در اين سال‌ها تلاش بسياري در تلفيق موسيقي سنتي ايران همراه با موسيقي ملل ديگري انجام داده است كه هر كدام از آن‌ها تجربهء گرانبهايي در اين زمينه به شمار مي‌آيند.

    او هم اينك مشغول بازسازي تصنيف‌هاي دورهء قاجار است كه با سه‌تارهاي مختلف چون سه‌تار باس يا سه‌تاري كه محدودهء ريزتري دارد، نواخته مي‌شوند.

    تمام اين تلاش‌ها به دليل اهميتي است كه «‌شعاري» همواره براي ساز سه‌تار قايل است، اگرچه اين ساز در گذشته به علت كوچك بودن در گروه‌نوازي استفاده نمي‌شد اما به مرور زمان با پيشرفت علم موسيقي و به وجود آمدن امكانات لازم براي تغيير و تحول در ساختار ساز و همچنين ايجاد تحول در مكتب نوازندگي آن كه با استاد عبادي آغاز شد، رفته‌رفته به گروه راه يافت.

    ‌«شعاري» در اين ارتباط مي‌گويد: ‌«يكي از ويژگي‌هاي سه‌تار، داشتن توناليته‌هاي مختلف صوتي با صداي بالاست، از طرفي قدرت رنگ‌آميزي صوتي سه‌تار آنقدر بالاست كه محمدرضا لطفي در اجراي يادوارهء ميرزا عبدالله از اين ساز در رنگ‌آميزي اركستر استفاده كرد و خوب ياد دارم با به‌كارگيري سه‌تار ابريشم و سه‌تاري عادي صدايي بي‌نظير و شنيدني ايجاد كرد.»

    اين آهنگساز و نوازندهء برجستهء سه‌تار به تازگي آلبوم ‌«در سايهء باد» را به بازار موسيقي عرضه كرده است، اين اثر نيز چون برخي ديگر از آثار او به صورت تلفيقي كار شده است: «ريشه‌هاي مشتركي ميان موسيقي ملل گوناگون وجود دارد اما در بسياري مواقع ملل ديگر توانايي‌هاي موسيقي ما را نمي‌شناسند و تصور درستي از آن ندارند و اين در حالي است كه موسيقي ايران يك موسيقي دستگاهي است كه فلسفه و تفكر خاص خود را دارد، بنابراين تنها با انجام كارهاي مشترك مي‌توان اين توانايي‌ها را به ديگران شناساند و راهي براي معرفي اين موسيقي ارزشمند پيدا‌كرد، يعني بايد يك ارتباط درست، همراه با شناخت از موسيقي شكل گيرد. در اين راه نيز بايد دست به تجربيات جديد زد تا تعامل فرهنگي به وجود آيد. با تكرار اين تجربه‌ها مي‌توان اميدوار بود كه موسيقي ايراني كه در اين سال‌ها در انزواي شديدي قرار گرفته است، از انزوا درآمده و امكاناتي كه در آن وجود دارد به ديگران شناسانده شود.»

    او در آلبوم ‌«در سايهء باد» قطعه‌اي با نام ‌«اشين» دارد كه از جمله قطعات زيبا و در عين حال ماندگار اين آلبوم است. «اشين» نام كويري در خراسان است. ‌«شعاري» در حالي در اين سال‌ها در زمينهء موسيقي تلفيقي فعاليت كرده كه اين سبك موسيقي همواره مورد اختلاف موسيقيدانان مختلف بوده است و بسياري از بزرگان و استادان موسيقي به شدت با آن به مخالفت كرده‌اند. او اما اعتقاد دارد: ‌«هيچ سبك موسيقي خطري براي ما به حساب نمي‌آيد، بلكه بايد تلاش شود استفادهء صحيحي از اين نوع موسيقي انجام شود، البته در اين ميان انتقادها بيش‌تر متوجه موسيقي تلفيقي است كه هنوز در ايران بسيار جوان است و مردم به شنيدن آن عادت نكرده‌اند كه‌«مسعود شعاري» در عين حال متذكر مي‌شود كه در شرايط فعلي بايد تلاش گسترده‌اي در جهت گفت‌و‌گوي فرهنگ‌ها انجام شود، چراكه در غير اين صورت دچار انزواي شديد فرهنگي خواهيم شد: ‌«اين اتفاق در موسيقي تمام ملت‌ها افتاده است. براي مثال، موسيقي هند امروزه در دنيا به عنوان يكي از مهم‌ترين موسيقي‌ها شناخته شده و دليل آن اين است كه هنرمندان بزرگ اين سبك موسيقي در كنار فعاليت‌هاي انفرادي‌اي كه خود انجام داده‌اند، به اجراي برنامه‌هاي مختلف با موسيقيدانان بزرگ پرداخته‌اند و همين باعث شده است تا تفكر موسيقايي آن‌ها در دنيا شناخته شود.» شايد به همين دليل است كه وقتي نوازنده‌هاي گوناگون از كشورهاي مختلف در كنار يكديگر قرار مي‌گيرند، به همراه سازهايشان به گفت‌وگو مي‌پردازند و اين تنها گفت‌وگويي است كه همه مي‌توانند آن را درك كنند، با هر زباني كه باشد. از طرفي اين اتفاق درتمام دنيا رخ داده است و موسيقيدانان بزرگي از كشورهاي مختلف دست به ايجاد تجربه‌هاي جديد باهم مي‌زنند و در اين ميان انگار تنها ما از قافله عقب مانده‌ايم، مثل هميشه: ‌«كسي كه در حوزهء موسيقي تلفيقي كار مي‌كند، بايد ريشه‌هاي موسيقي خود و ديگري را بشناسد. در غير اين صورت از اصالت و ريشه‌هاي خود دور خواهد شد. در واقع زيبايي كار تلفيقي اين است كه در كنار حفظ هويت خود بتوان زبان جديدي را به وجود آورد كه خارج از مرز جغرافيايي باشد. مهم اين است كه هويت و سنت‌هايمان را در عصر جديد پايدار نگه‌ داريم و آن را با زباني جهاني به دنيا معرفي كنيم.»

    او اين تغييرات را در سازبندي خود نيز انجام داده است، به طوري كه در اولين كارهاي تلفيقي خود ‌«طبلا» را به ايرانيان معرفي كرد و حالا از انواع سازهاي ديگر در برنامه‌هاي خود استفاده مي‌كند: ‌«بنابر‌نياز از سازهاي مختلف استفاده مي‌شود اما بايد به اين نكته توجه شود كه به هيچ عنوان نبايد از فضاي موسيقي ايراني دور شد.»

    وي در ادامه به اهميت آموزش موسيقي اشاره مي‌كند: ‌«آموزشگاه‌هاي موسيقي در حقيقت پايهء نسل موسيقيداناني را تشكيل مي‌دهد كه مي‌خواهند راهي هنرستان و مدارس موسيقي شوند; به برطرف كردن مشكلات اين مراكز و سختگيرهاي بيش‌تر بر چگونگي كاركرد آن‌ها تاثير بسزايي بر توسعهء آموزش و فرهنگ عمومي موسيقي دارد.»

    او همچنين به اين اميد است كه روش تدريس در آموزشگاه‌هاي موسيقي آزاد طبق يك روند واحد و با نظارت يك شوراي تخصصي انجام شود، به ويژه كه ابداع روش جديد نياز به سال‌ها كار، انديشه، پيروي از روش استادان صاحب‌فن اين رشته و... دارد.


    منبع : خبرگزاري هنر

  9. #189
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض حسین علیزاده: «موسیقی ایرانی گرفتار وابستگی‌هایی کورکورانه است»


    محمد تاج‌دولتی





    گروه هفت نفره‌ی هم‌آوایان | عکس‌ها از محمد تاج‌دولتی

    حسین علیزاده، آهنگساز بنام ایران و سرپرست گروه هم‌آوایان، تور کنسرت‌های آمریکای شمالی و اروپا را از روز نهم مارس، از شهر تورنتو آغاز کرد. ارکستر هفت نفره‌ی هم‌آوایان در نخستین اجرای خود، برنامه‌ای را در دو قسمت، در برابر بیش از ۱۷۰۰ نفر از علاقه‌مندان ایرانی و غیرایرانی موسیقی سنتی ایران ارائه کرد. حسین علیزاده، صبا و نیما، دو نوازنده‌ی جوان گروه، که فرزندان دوقلوی حسین علیزاده هستند، و پوریا اخواص، یکی از خواننده‌های گروه، در گفت‌وگوهایی با رادیو زمانه، در باره‌ی گروه هم‌آوایان و آثاری که در کنسرت‌ها ارائه می‌کنند، و هم‌چنین حضور موسیقیدان‌های جوان ایرانی در صحنه‌های بین‌المللی، و به‌ویژه موسیقی زیرزمینی ایران، شرکت کردند.

    - آقای علیزاده، از سابقه‌ی فعالیت گروه هم‌آوایان برایمان بگویید.

    - گروه هم‌آوایان بیش از پانزده سال سابقه‌ی فعالیت دارد و علت تشکیل آن هم این است که پس از این‌که صدای خواننده‌ی زن در ایران ممنوع شد، گروهی تشکیل دادم که هم در زمینه‌ی آواز تجربه‌های تازه‌ای بکنیم و آواز را به‌صورت چندصدایی، اما نه به‌شکل غربی آن، بلکه با ویژگی‌های موسیقی ایرانی، ارائه کنیم و در ضمن از صدای زن هم استفاده کنیم. بسیاری از موسیقی فیلم‌هایی که من نوشتم، یا آلبوم‌هایی مثل آلبوم "رازنو" یا "به تماشای آب‌های سپید"، از جمله فعالیت‌های این گروه بوده و همین‌طور کنسرت‌های زیادی که در اروپا و آمریکا و ژاپن انجام داده‌ایم.


    گروه هم‌آوایان

    گروه هم آوایان گروه بزرگی است. چند سال پیش یک آزمون عمومی گذاشتم و تعدادی از خوانندگان زن و مرد که استعداد داشتند را انتخاب کردم که حدود سی نفر خواننده، و همین طور تعدادی نوازنده‌ی سازهای مختلف هستند. گروه هم‌آوایان سازی و آوازی‌ست و بنابه موضوع کار، یا شرایط، اعضایی از این گروه انتخاب می‌شوند. در سفرهای خارج از کشور، به‌ویژه آمریکا و کانادا، که مسیرهای دورتری هستند، دعوت‌کنندگان مایلند که گروه از سه یا چهار نفر تجاوز نکند. به همین دلیل، در چند سال گذشته، با استاد شجریان و آقای کلهر و خود من و همایون شجریان، چهار نفره می‌آمدیم. سال گذشته که کانادا بودم، با من قراردادی امضا شد و برای انجام توری در کانادا و آمریکا دعوت شدیم. از بین خواننده‌ها دو نفر، خانم افسانه رسایی و آقای پوریا اخواص، را انتخاب کردم و همین طور تعداد پنج نوازنده که این دو خواننده را همراهی می‌کنند.

    برنامه‌ی کنسرت در دو قسمت است که نخست، خود من به همراه آقای پژمان حدادی، بداهه‌نوازی می‌کنم و قسمت دوم کارهایی‌ست که در دستگاه راست پنجگاه اجرا می‌کنیم. نکته‌ی قابل اشاره این است که آواز به‌صورت دو صدایی زن و مرد اجرا می‌شود و شعرها هم از شاعران مختلفی مثل شهریار، مولانا، فریدون مشیری و حافظ است.


    حسین علیزاده

    این تور از تورنتو آغاز می‌شود و در بوستون آمریکا ختم می‌شود، و تعدادی کنسرت هم در فرانسه، هلند و آلمان خواهیم داشت.

    - آن‌چه که در این گروه چشمگیر است، حضور موسیقیدان‌های جوان، از جمله دو پسر خود شما، صبا و نیما علیزاده، است. آیا هدف اصلی شما در گروه هم‌آوایان، به میدان آوردن نسل دوم موسیقیدان‌های ایرانی‌ست؟

    - حتما. این نکته‌ی بسیار مهمی‌ست که به جوان‌ها در هنرهایی که ریشه‌های فرهنگی خودمان در آن هست بیشتر میدان بدهیم. در ایران تفکر غلطی وجود دارد که بر اساس آن، هر چیزی که بی‌ارزش و در سطوح پایین است را به جوان‌ها نسبت می‌دهیم. مثلا می‌گوییم این چه نوع موسیقی‌ست که گوش می‌کنید، می‌گویند جوان‌ها از این نوع موسیقی خوش‌شان می‌آید. یا می‌گوییم این جوان است، خام است، نمی‌فهمد. در حالی‌که برعکس، باید امکانات را برای جوان‌ها فراهم کنیم تا در هنرهای ماندگار و هنرهایی که بیشتر با تفکر همراه است و فقط مصرف روزانه ندارد، فعالیت کنند.

    در حال حاضر، در این هنرها به جوان‌ها کمتر میدان می‌دهیم و بسیاری از جوان‌های با استعداد هستند که می‌توانند هنر کلاسیک ما، یا حداقل موسیقی هنری ما را بارور کنند. صبا و نیما هم طبعا چون در خانواده‌ای بوده‌اند که با موسیقی رشد و کار کرده‌اند، حالا قرعه به نام‌شان افتاده که در این گروه کار کنند. اما این گروه جای بسیاری از جوان‌ها، با استعدادهای مختلف، می‌تواند باشد که بنابه موضوعات مختلف، در کار گروهی شرکت می‌کنند.


    حسین علیزاده

    خوشبختانه همسالان صبا و نیما در میان شاگردانم بسیارند و اتفاقا امید من به نسل جوان است. من معتقدم در موسیقی ایرانی، یک نوع تکرار عادت‌ها یا وابستگی‌ها و دلبستگی‌های متعصبانه یا کورکورانه‌ای، نزد برخی موزیسین‌ها هست که باعث شده موسیقی ایرانی را یک موسیقی بسته تصور کنند، در صورتی که این طور نیست. نسل خود ما، یعنی کسانی مثل آقای شجریان، لطفی، من، طلایی، مشکاتیان و دیگران، کارهای خیلی معروف‌مان را در سنین بیست تا بیست‌وپنج سالگی ساختیم. شما خودتان شاهد چند تا از برنامه‌هایی که مثلا در جشن هنر اجرا می‌شد بوده‌اید. آن موقع، به ما جوان‌ها امکاناتی داده شد که مبتکرش رادیو تلویزیون ملی ایران بود. ایجاد مرکز حفظ و اشاعه‌ی موسیقی، و امکانات و بودجه‌هایی که فراهم شد، به ما جوان‌ها اجازه داد که در موسیقی هنری ایرانی بتوانیم رشد کنیم.

    به نظر من، حالا این امکانات وجود ندارد، یا نسبت به جمعیت جوان ما بسیار کم است. ما فکر می‌کنیم امکانات فقط باید بخ یک نوع موسیقی، مثل موسیقی پاپ، داده شود، یا در هر چیزی فقط شکل مصرفی آن را نگاه می‌کنیم. در صورتی که اگر در فرهنگ‌مان مسایل را ریشه‌ای نگاه کنیم، و هر چقدر به جوان‌ها در این مسیر بیشتر میدان بدهیم، شاهد خواهیم بود که جاودانه زدن هنرها و سنت‌های ما از طریق جوان‌ها صورت خواهد گرفت.

    ما امکانات دولتی نداریم، و من با امکانات شخصی‌ام این کارها را می‌کنم. بسیاری از اوقات، درآمد آلبوم‌ها یا کنسرت‌ها را هزینه‌ی این تجربه‌ها می‌کنم، چون دولت کاری نمی‌کند یا اگر بکند شاید به شکل تبلیغاتی یا هدفمند باشد که سلیقه‌ی من نیست.

    آنچه که آزاد و مستقل باشد در شکل خصوصی و غیر دولتی آن است که آن هم سرمایه می‌خواهد. من پذیرفته‌ام که اگر امکاناتی مادی بتوانم فراهم کنم، آن را در خدمت تجربه با جوان‌ها قرار دهم. خوشبختانه پروژه‌ها و برنامه‌های دراز مدتی در این زمینه داریم و جوان‌های بسیار خوب و با استعداد هم وجود دارند. خواننده‌ی گروه ما، پوریا اخواص، یک جوان بیست‌وپنج ساله است که بسیار خوب و پخته، در کنار خانم رسایی، که سال‌ها تجربه دارد، برنامه اجرا می‌کند و احساس می‌شود بسیار بیش از سن‌اش تجربه دارد. او یکی از اعضای فعال گروه هم‌آوایان است که در طول چهار پنج سال گذشته، هم سفرها و کنسرت‌های بین‌المللی داشته و هم در داخل موفق بوده است.

    پوریا در بیست و پنج سالگی تجربه‌های بسیار خوبی را پشت سر می‌گذارد و به این موضوع توجه کرده که او هم مثلا در پنجاه سالگی باید به جوان‌ها توجه کند. هر هنری را می‌شود از طریق نسل جوان ادامه داد. اگر با نگاه واپس‌گرایانه به این موضوع نگاه کنیم، و بخواهیم جایی را تصاحب کنیم و به جوان‌ها میدان ندهیم، آن وقت خودمان باعث از بین رفتن آن هنر می‌شویم. اگر به جوان‌ها میدان ندهیم و آنها را محکوم کنیم که فقط مصرف‌کننده باشند، خود به خود نمی‌توانند راه پیدا کنند.

  10. #190
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض همراه با شواليه

    شهرام ناظري مي‌گفت: <اذان مرحوم رحيم مؤذن‌زاده‌اردبيلي از آن جهت به دل ايراني‌ها نشسته و مانده كه لحن و بيان فارسي دارد.> از استاد خواستم بيشتر توضيح دهد و ايشان هم گفت: <بسياري از خواننده‌هاي ما با لحن عربي، اشعار فارسي را بيان مي‌كنند؛ به طور مثال به جاي <آ> ازفتحه استفاده مي‌كنند.> گفتم: اين نحوه بيان، همان جويده بيان كردن كلمات نيست كه مردم گاهي مي‌گويند به اين دليل ما متوجه نمي‌شويم كه بعضي از خواننده‌ها چه مي‌‌خوانند...؟


    همچنان كه من رانندگي مي‌كردم و در ترافيك سنگين خيابان پشت كاخ سعدآباد مراقب بودم تا تصادف نكنم، ايشان پاسخ گفت: <خير، دليل جويده خواندن كلمات نيست، همان تلفظ عربي واژه‌هاي فارسي [يا فارسي شده] است.> بر بيان حماسي شعر فارسي تاكيد مي‌كرد و البته كه در آثار او اين بيان پرصلا‌بت را همواره مي‌توان شنيد. چند ماه قبل، در گفت‌وگوي تلفني از وين، به ايشان نظرم را درباره <آواز اساطير>، اثر دوست خوب و هنرمند، محمد فيض بشي‌پور عرض كرده بودم. در اين اثر، اوج صلا‌بت آواز اساطيري ناظري را مي‌توان شنيد؛ سازبندي ساده، اما اثرگذار و پرتوان، همراه با صداي خروشيدن يك شواليه.تا رسيدن به محل تمرين گروه <ايراني> همچنان سرگرم گفت‌وگو بوديم. ناظري، امروز به راستي كه پيشروترين خواننده موسيقي ايراني و الگوي مناسبي براي درس- و نه تقليد- نسل جوان و آينده موسيقي ايران است. درباره سازبندي در موسيقي، نگاه باز و بي‌پروايي دارد و البته كه در استفاده از اشعار معاصرين پيشتاز و نخستين بوده و هست.


    يكي از معضلا‌ت جدي موسيقي ايراني و عدم اقبال عمومي به آثار منتشر‌شده، تشابه بسياري از خوانندگان نسل جوان- كه بد هم نمي‌خوانند- به استاد بي‌بديل آواز، محمدرضا شجريان است كه به حتم، مسموع همگان است. تقليد، در دوران آموزش و يادگيري- آن هم از استاد- امري است نيكو و پسنديده، اما در جايگاه مجري هنري، ارائه بخشي از رپرتوار يك استاد با صداسازي شبيه به او، براي مخاطب چندان خوشايند نيست و اهل فن را نيز سر ذوق نمي‌آورد تا دست به كاري زنند براي توليد اثري ديگرگونه. آهنگسازان در چنبره تكرار خوانندگان، خلا‌قيت چنداني ابراز نمي‌كنند؛ در واقع امكان اجراي نويني در اختيار آهنگساز، از منظر خوانندگي نيست و اگر هم آهنگسازي به شيوه‌اي متناسب روز و در عين حال وابسته به ريشه‌هاي سنت، به خلق اثري مبادرت ورزد، همسوسازي خواننده با نگاه نوين‌اش، دشوار و حتي ناممكن است. اگر هم بعضي از اين خوانندگان مشابه، خود بخواهند، نمي‌توانند؛ چرا كه به مجرد شنيده شدن صداي‌شان، آواي استاد بزرگ به ذهن متبادر مي‌شود.


    شهرام ناظري، با نگاه منحصر به فردش نسبت به موسيقي دستگاهي و مقامي و نيز اشراف بر شعر معاصر و ديد باز و بي‌حصرش نسبت به فرم‌هاي جديد، سازبندي و صدادهي‌هاي نو، علا‌وه بر اينكه گامي بسيار مهم در راه شناساندن موسيقي ايراني به غير‌ايراني‌ها برداشته، در افزايش عدد ايراني‌هاي علا‌قه‌مند به موسيقي سنتي نيز موثرترين خواننده تا به اينك بوده است. جنس خاص صداي ناظري با شيوه بيان تصويري، كلمات را نقاشي‌شده به شنونده منتقل مي‌كند. گويي كلمات برابر چشمان ما تشكيل مي‌شوند و در موزون‌ترين حركت، نقش‌هاي بي‌بديلي را به تصوير مي‌كشند.دريافت نشان شواليه، مرا هم به وجد آورد؛ در دوره‌اي كه از هر طرف آماج حملا‌ت بيروني و دروني هستيم، نام يك موسيقيدان ايراني، شهره آفاق مي‌شود. در پاريس بود كه با هم تلفني گفت‌وگو كرديم و تبريك عرض كردم. بسيار شادمان بودم؛ به خاطر خودم، به خاطر خودش، به خاطر موسيقي ايراني، به خاطر فرهنگ و هنر ايراني و به خاطر همه ايراني‌ها.


    اي كاش همان‌گونه كه براي برد ملي‌پوشان عزيز و ورزشكاران افتخارآفرين در فرودگاه مهرآباد، جشن مي‌گرفتيم و به استقبالشان مي‌شتافتيم، كمي هم بازگشت شواليه ايران‌زمين را ارج مي‌نهادي

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •