وهم سبز - فروغتمام روز در آینه گریه می کردم
بهار پنجره ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیله تنهاییم نمی گنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمروبی آفتاب را
آلوده کرده بود
وهم سبز - فروغتمام روز در آینه گریه می کردم
بهار پنجره ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیله تنهاییم نمی گنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمروبی آفتاب را
آلوده کرده بود
دلاي گسسته رو بياره زنجير بكنه
كاش يكي پيدا شه قانون سفر رو ببره
نذاره دم ورودش كسي تاخير بكنه
كاش يكي پيدا شه مرهم بذاره رو زخم عشق
...
قد بلند تو را تا به بر نمیگیرم
درخت کام و مرادم به برنمی آید
مگر به روی دلارای یار ما ورنه
به هیچ وجه دگر کار بر نمی آید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وزان غریب بلاکش خبر نمی آید
...
دست خودشان نیست
وقتی از فرط معصومیت
با تابشی از جنس عشق
روحهای ولگرد بعدازظهر را
بر نیمکتی سنگی
کشتار میکنند،
چشمهایت.
تا بو که یابم آگهی از سایه ی سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنم
هر چند کان ارام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی میکشم فال دوامی میزنم
دانم سر آرد غصه را رنگین بر آرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم
با ان که از وی غایبم وز می چو حافظ تایبم
در مجلس روحانیان گهگاه جامی میزنم
ترا می جویم ، ای تکرار
ترا ، ای تکرار
ترا ، ای رفته ، ای آواره در منقار
ترا __ برگِ تر ِ دوشینه ، در چنگال ِ باد ِ پار __
ترا می جویم ، ای دیرینه ، ای نایافنه ، ای یار !
من شمع رسوا نيستم تا گريه در محفل كنم
اول كنم انديشه اي تا برگزينم پيشه اي
منظر ویرایشم ......
ببخشید دیر ویرایش شد نتم مشکل داره
دوباره مرد کسی را که زنده کرد عیسی
زمانه زنده عشق تو را فنا نکند
میخانه های غم آلود
با سقف کوتاه و ضربی
و روشنی های گم گشته در دود
و پیشخوان های پر چرک و چربی
هرجا که من گفتم ، آمد _
این گوشه آن گوشه شب
هرجا که من رفتم آمد
___
اخوان ثالث
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)