یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه ی دیدار من است
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
در خاطر هیچ آدمیزادی نمانم
ننشسته ام تا جای کسی را تنگ سازم
یا چو خداوندان بی همتای گفتار
بی مایگان را از ره تاریخ رانم ،
سعدی بماناد !
کز شعله نام بلندش نام ها سوخت
من می روم تا شاخه دیگر بروید
هستی مرا , این بخشش مردانه آموخت
خیلی دلم میخواد بدونم این مهمون همیشگیه تاپیک مشاعره کیه
.........
ترک آن زیبارخ فرخنده حال
از محال است ، از محال است از محال
گفتم : ای یار من شوریده سر
سوختم در محنت و درد و خطر
در میان آتشم آورده ای
این چه کار است ، اینکه با من کرده ای ؟
چند داری جان من در بند ، چند ؟
بگسل آخر از من بیچاره بند
هر چه کردم لابه و افغان و داد
گوش بست و چشم را بر هم نهاد
یعنی : ای بیچاره باید سوختن
نه به آزادی سرور اندوختن
بایدت داری سر تسلیم پیش
تا ز سوز من بسوزی جان خویش
چون که دیدم سرنوشت خویش را
تن بدادم تا بسوزم در بلا
مبتلا را چیست چاره جز رضا
چون نیابد راه دفع ابتلا ؟
این سزای آن کسان خام را
که نیندیشند هیچ انجام را
سالها بگذشت و در بندم اسیر
کو مرا یک یاوری ، کو دستگیر ؟
می کشد هر لحظه ام در بند سخت
او چه خواهد از من برگشته بخت ؟
ای دریغا روزگارم شد سیاه
آه از این عشق قوی پی آه ! آه
کودکی کو ! شادمانی ها چه شد ؟
تازگی ها ، کامرانی ها چه شد ؟
چه شد آن رنگ من و آن حال من
محو شد آن اولین آمال من
شد پریده ،رنگ من از رنج و درد
این منم : رنگ پریده ،خون سرد
عشقم آخر در جهان بدنام کرد
آخرم رسوای خاص و عام کرد
...
دانه پنهان كن بكلي دام شو
غنچه پنهان كن گياه بام شو
مولانا
سلام ........
هميشه كه يك نفر نيست بالاخره افراد متفاوتي به تاپيك سر ميزنن و ميان و ميرن
دليلشم اينه كه يه مرجع خيلي خوبيه براي شعر وقتي شعري رو سرچ ميكنن به اين تاپيك ميرسن
قلم گویی که با اکراه می لغزد
و از وحشت چه می لرزد
تو گویی این قلم از واژه ی بدرود می ترسد
بخوان این آخرین شعری که با یاد تو می گویم
دو چشمم خیره بر یک تقطه از دیوار
نگاهم مات و بی روح است
و دل سرشار اندوه است
که از این پس رخ زیبای تو
تصویر قاب چشم مشتاقم نخواهد بود
دوستان اين شعر را كه ميبينيد
فقط يك تست است كه ميبينيد
ويرايش سريع :
جيك ثانيه فرستاده شد
Last edited by Ahmad; 15-11-2007 at 09:39. دليل: اين ويرايش با اون ويرايش فرق فوكوله
در علاجش سحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین !
ویرایش سریع:
اصلا هم سریع ارسال نشد !
Last edited by soleares; 15-11-2007 at 09:49. دليل: این ویرایش با اون ویرایش فرق فیلکولنزج
نازنين رفت و دوباره باز من تنها شدم
بيكس و بيآشيانه ، باز من تنها شدم
گونهها خيس است و دنيا در بلور
اشكها را اين بهانه : "باز من تنها شدم."
تك درختي خشكم و در رهگذار صاعقه
ميكشد جانم زبانه، باز من تنها شدم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)