یادت باشـه همیشه :
ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"
کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا... "
مقداری خرد پشت "چه میدونم"
واندکی درد پشت "اشکال نداره"
وجود دارد
...
یادت باشـه همیشه :
ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"
کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا... "
مقداری خرد پشت "چه میدونم"
واندکی درد پشت "اشکال نداره"
وجود دارد
...
چند شبــه حالـم بده
تا خود صبح بیـدارم
کی میفهمــه تو چه فکری ام ، چه حالی دارم
تو روزگاری که همه میخوان زنده باشـن
بخـدا از خودمو از زندگیـم بیزارم
یاد بچگیـم میفتـــم
یاد اون روز هـای سخــت
یاد اون شبـا که مادر پنهونــی گریه میکـرد
یاد اون سال هـا که از جفـای چرخ روزگـار
به ما میگفتــن نـدار و به تو بچــه مایه دار
تو مدرسه همه چیزهای خوب مال تـو بـود
دل ما لونـه غـم ، خوشبختی تو فـال تو بـود
پیرهـن کهنه داداشـی گشاد بود به تنــم
یادمـه با رفیقـات گیر میدادیـن به پیرهنــم
تو میونـه ناز و نعمــت ، ما غرق غم و حصـرت
دستــامون به کار سخت و کارگری کرده بود عادت
اسم ماشین بابات ما که نفهمیدیم چی بـود
طفلکی بابای ما تو فکر تاکسـی بـود
...
پلگانی می سازم از جنس عشق/که باقدم هایم رو به خالق این جهان روانه شوم/در این دنیای بی انصاف و بی ذوق / هرگز نمی توانم بی خدا سر کنم
آن نخستین بار و گویا آخرین دیدار با او بود.
دیگر او را کی توانم دید؟
یا کجا؟هرگز!
حسرتم بسیار و می گویم ببازم کاش
شرط هایی را که بستم باز با هرگز.
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود
*
آتشی بودی و هر وقت تو را می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود
هر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله ، تقصیر تو هر چند نبود
شدم از "درس" گریزان و به "عشقت" مشغول
بین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبود
مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت
جای آن ها که به دنبال تو بودند نبود
بعد از ان هر که تو را دید رقیبم شد و بعد
اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته !
کاش نقاش تو این قدر هنر مند نبود
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
تو در جان منی من غم ندارم
تو ایمان منی من کم ندارم
اگر درمان تویی دردم فزون باد
وگر معشوقه ای سهمم جنون باد
تویی تنها تویی تو علت من
تو بخشاینده بی منت من
صدایم کن صدای تو ترانه است
کلامت ایه های عاشقانه است
تو را من سجده سجده می پرستم
که بر سر خاک بر زانو نشستم
غصه تو دلم یه کوهه
اشک من قده یه دریاس
تنهایی پر از غمو حسرتو دلواپسیه
بزار می خوام خودم باشم
عاشق هیچ کس نباشم
بزار می خوام رها بشم
رها بشم ….جدا بشم
از تو از همه کس سوا بشم
خیلی حالم بده ...............
هیچ کس بامن در این دنیا نبود
هیچ کس مانند من تنها نبود
هیچ کس دردی زدردم بر نداشت
بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت
هیچ کس فکر مرا باور نکرد
خطی از شعر مرا از بر نکرد
هیچ کس معنای ازادی نگفت
در وجودم ردپایش رانجست
هیچ کس ان یار دل خواهم نشد
هیچ کس دم سازوهمراهم نشد
هیچ کس جز من چنین مجنون نبود
در کلاس عاشقی دل خون نبود
هیچ کس دردی نکرد از من دوا
جز خدای من خدای من خدا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)