لیاقتسیز دؤشمن له باریشمارام هئچ زامان
لیاقتلی اولموشام آراندا گؤز آچاندا
بلکه ده آللاه منه بو حالت له یار اولدو
او آلچاق کیمسه لرده ن یئریم اوزاقلار اولدو
مسعود بن نامدار
لیاقتسیز دؤشمن له باریشمارام هئچ زامان
لیاقتلی اولموشام آراندا گؤز آچاندا
بلکه ده آللاه منه بو حالت له یار اولدو
او آلچاق کیمسه لرده ن یئریم اوزاقلار اولدو
مسعود بن نامدار
وقتي اندر سر کويي گذري بود مرا
وندران کوي نهاني نظري بود مرا
جان بجايست ولي زنده نيم من زيرا
مايهي عمر بجز جان دگري بود مرا
باري از ديده مريزيد گلابي که به عمر
لذت از عشق همين درد سري بود مرا
امیر خسرو دهلوی
ای دل! پس از این سلسله ی عشق مجنبان
تاب خم آن طرّه ی طرّار نداری
ای دیده!فرو بند به خون راه نظر را
او می رسد و طاقت دیدار نداری
فضولی
يک تمناي دگر دارم که چون در روز حشر
بر لب کوثر بود لب تشنگان را ازدحام
زان ميان ظل ظليلم بر سر اندازي ز لطف
وز شراب سلسبيلم جرعهاي ريزي به کام
محتشم کاشانی
مردلره اؤستؤن گلن آی اؤزلؤ ساقی لر سنین
شوخ مؤطریب لر خوش کئچمه کده هر آنین سنین
دؤولتین گؤیلر کیمی اولموش همیشه برقرار
سؤسلنیب جننت باغی تک قصرینه،ایوانین سنین!
قطران تبریزی
نگاه کردم و در خود همه تو را ديدم
نظر چنين نکند آن که او به خود بيناست
به نور طلعت تو يافتم وجود تو را
به آفتاب توان ديد کفتاب کجاست؟
فخرالدین عراقی
تو پادشاه کشور حسنی،ولی چه سود؟
رحمی به حال هیچ گدایی نمی کنی
صد عهد می کنی که وفا کنی به ما
اما به هیچ عهد وفایی نمی کنی
فضولی
يکي ز جمع پراکندگان عشق منم
که عقده بر دل از آن جعد مُشکسا دارد
يکي ز خيل ستم پيشگان حُسن تويي
که نامرادي عشاق را روا دارد
به راه عشق بنازم دل فروغي را
که با وجود جفايت سر ِوفا دارد
فروغی بسطامی
دید اجری بس حقیر و بس قلیل
سر او را خواست از رب جلیل
وحی آمد کز برای امتحان
وقتی از اوقات با وی بگذران
بهائی
نالهات کرد آن چنان زارم که امشب از نجوم
آسمان را پنبه در گوش است از افغان من
تا مرا باشد حيات و محتشم را زندگي
ريخت اي گل زان او بادا و دردت زان من
محتشم کاشانی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)