زدی پیج رو ترکوندی ....
--
--
واسه چه چیزایی شما میخندین اینا نهایتش یه لبخند داشته باشه نه دیگه!!!!!!
ها..........![]()
بسی خندیدیم........![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
BlackFox نیرنگ کرد به جای سوتی جک نوشت.منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .
ولی این جک رو هر چند بار هم بشنوی بازم جدیده.
دسته اول جدید:
این سوتی نیست ولی دقیقا 3 ساعت پیش سر امتحان نهایی ریاضی سوم اتفاق افتاد.
با بچه ها قرار گذاشتیم جلسه رو بهم بزنیم.
برای زدن کارت رو سینه هامون، بهمون سوزن میدن و ما (5 - 6 نفری بودیم) که هیچی ریاضی بلد نیستیم و امتحان نهایی داشتیم قرار گذاشتیم زود پاشیم و سوزنها رو بر عکس یعنی طوریکه نوک تیزش بالا باشه تو سوراخهای پرچهای صندلیها فرو کنیم.
چون تا پا شی یکیرو از سالن که سرده میارن تو کلاس و ما باید زود فرار میکردیم.
خلاصه به هم اشاره کردیم و سوزنها کار گذاشته شد.
هنوز به پله ها نرسیدیم که سه بار صدای داد تو فاصله ی کم اومد و بعدش دو صدای دیگه اومد.
ما هم دو پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض گرفتیم الفرار...
_____
خلاصه پیشنهاد میکنم این کار رو بکنید و سوزنهای کارت دانش آموزی رو بر عکس تو سوراخهای میخ پرچ صندلی فرو کنید و نتیجه ی خوشایندش رو ببینید.
بچه های کلاس ما هم عین همین کار رو پارسال برای کی از معلمهای بی نمکمون انجام میدادن!!یکی از بچه ها که صدای کلفتی داشت بعد از خنده ی الکی بچه ها به صورت خرکی وار میزد زیر خنده!!معلم هم بلانسبت گاو بود به بچه ها میگفت این کی بود که پدر و مادرش رو صدا کرد!!!!!!!!![]()
تو چرا شبیه ووکمنی؟
نکنه بدلشی؟
ببینم آمریکا میخواد ووکمنو بگیره که ووکی بدل داده بیرون؟؟
باحال بوداشتهام کور شد
![]()
فکر کنم ناظم شما بچه باز بود...
یه بار عروسی یکی از اقوام بود. پسرعموی من یا آدم گیج و خنگیه... در کل بچه باحالیه اگه باهاش باشی باید همش بخندی. تو عروسی تو یکی از اتاقها خلافها جمع شده بودن و تل میزدن و مشروب میخوردن. آقا این پسر عموی منم اشتباهی کله میکنه میره تو اون اتاق و جمع هم که میشناختنش. بهش میگن تو که اومدی تو اتاق حتما باید مشروب بخوری. خلاصه دو قطره ته استکان میریزن و میدن میخوره. آقا ما یهو دیدیم این از اتاق پرید بیرون اومد وسط مجلس و شروع کرد رقصیدن... ول کن نبود و کل عروسی وسط بود و میرقصید. تموم مهمونا رفته بودن و ارکستر هم جمع کرده بود رفته بود این هنوز داشت میرقصید. آخرش همه خوابیده بودن این تو حیاط داشت برک میزد. آخرش با زور نگهش داشتیم و گفتیم چته بابا تموم شد عروسی چرا ول نمیکنی. گفت بابا من عرق خوردم. گفتم چه قدر خوردی مگه. گفت ته استکان یه ذره. گفتم اصلا اثر کرد بهت داغ شدی ؟ گفت نه اصلا هیچ فرقی نکردم گفتم پس چرا اینجوری تابلو بازی در میاری ؟ گفت من فکر کردم هر کی عرق بخوره باید خودشو بزنه به دیوانگی و برقصه و مسخره بازی در بیاره ....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)