تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 189 از 469 اولاول ... 89139179185186187188189190191192193199239289 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,881 به 1,890 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #1881
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    زدی پیج رو ترکوندی ....

  2. #1882
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    واسه چه چیزایی شما میخندین اینا نهایتش یه لبخند داشته باشه نه دیگه!!!!!!

  3. #1883
    اگه نباشه جاش خالی می مونه moein_drj's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    Where The Streets Have No Name
    پست ها
    338

    پيش فرض

    منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
    مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .
    ها..........

    بسی خندیدیم........

  4. #1884
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
    مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .
    BlackFox نیرنگ کرد به جای سوتی جک نوشت.
    ولی این جک رو هر چند بار هم بشنوی بازم جدیده.

  5. #1885
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    دسته اول جدید:
    این سوتی نیست ولی دقیقا 3 ساعت پیش سر امتحان نهایی ریاضی سوم اتفاق افتاد.

    با بچه ها قرار گذاشتیم جلسه رو بهم بزنیم.
    برای زدن کارت رو سینه هامون، بهمون سوزن میدن و ما (5 - 6 نفری بودیم) که هیچی ریاضی بلد نیستیم و امتحان نهایی داشتیم قرار گذاشتیم زود پاشیم و سوزنها رو بر عکس یعنی طوریکه نوک تیزش بالا باشه تو سوراخهای پرچهای صندلیها فرو کنیم.
    چون تا پا شی یکیرو از سالن که سرده میارن تو کلاس و ما باید زود فرار میکردیم.
    خلاصه به هم اشاره کردیم و سوزنها کار گذاشته شد.
    هنوز به پله ها نرسیدیم که سه بار صدای داد تو فاصله ی کم اومد و بعدش دو صدای دیگه اومد.
    ما هم دو پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض گرفتیم الفرار...
    _____
    خلاصه پیشنهاد میکنم این کار رو بکنید و سوزنهای کارت دانش آموزی رو بر عکس تو سوراخهای میخ پرچ صندلی فرو کنید و نتیجه ی خوشایندش رو ببینید.

  6. #1886
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    Bangalore,INDIA
    پست ها
    2,135

    6

    يه معلم داشتيم كه چيزاي خيلي بي مزه مي گفت و بعد خودش شروع مي كرد خنديدن.
    بچه هاي كلاس ما هم پايه بوديم اساسي.
    وقتي اين معلم يه چيز مثلا بامزه مي گفت ما براي 10 ثانيه صبر مي كرديم و بعد به شكل بشيار وحشتناك مي خنديديم. در اين ميون هم فقط يكي از بچه نمي خنديد. بعد كه خندهي ما تموم ميشد هموني كه تا حالا نخنديده بود ميزد زير خنده.
    بچه های کلاس ما هم عین همین کار رو پارسال برای کی از معلمهای بی نمکمون انجام میدادن!!یکی از بچه ها که صدای کلفتی داشت بعد از خنده ی الکی بچه ها به صورت خرکی وار میزد زیر خنده!!معلم هم بلانسبت گاو بود به بچه ها میگفت این کی بود که پدر و مادرش رو صدا کرد!!!!!!!!

  7. #1887
    آخر فروم باز cyrus_ln's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    پست ها
    1,380

    پيش فرض

    تو چرا شبیه ووکمنی؟
    نکنه بدلشی؟
    ببینم آمریکا میخواد ووکمنو بگیره که ووکی بدل داده بیرون؟؟

  8. #1888
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه سوتی بد دادم امروز!
    داشتیم ناهار می خوردیم بعد غذا نمکش کم بود گفتم مامان این چرا کم نمکه؟ گفت ببخشید دیگه با نمکه خودتون بخوریدش!
    بعد یه کم که گذشت دیدم آب نیست سر میز گفتم مامان خانوم آیم نیاوردی لابد باید با آبه خودمون بخوریمش!
    وای اولش نفهمیدم چی گفتم! ولی وقتی فهمیدم که گند زده بودم رفته بود
    هنوزم مامانم می خنده بهم
    باحال بود اشتهام کور شد

  9. #1889
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    .

    منم یاد یه خاطره افتادم.ولی امکان داره واسه شما خنده دار نباشه. چون موقعیت ما خیلی خاص بود. هر کی بود میترکید از خنده.
    رفته بودیم اردو مشهد. اومدنا تو قطار بودیم. ما 4 نفر با ناظم مدرسه تو یه کوپه بودیم.
    ما آخر سر نفهمیدیم این ناظم ما شوت بود یا نه حالت عادیش اینجوری بود( آخه خیلی مذهبی بود). خلاصه....

    از قضا شام کنسرو لوبیا داشتیم. من و یکی از دوستام هم روبه روی ایشون بودیم.
    من یا این درباز کنا در کنسرو رو باز کردم. یه مقدار آب لوبیا ریخت رو زمین.
    ناظممون : اه.... معین( اینجانب) آبش اومد؟!

    من و دوستم یه کم خودمونو کنترل کردیم.

    همون لحظه در یه کنسرو دیگه رو باز کرد داد به یکی از بچه ها گفت : بیا بخور....!

    آقا ما خودمونو یه مقدار کنترل کردیم.(آخه باهاش خیلی خیلی رودروایستی داریم).

    اون دوستم که سرخ شده بود.

    یه ذره گذشت . برگشت به همون دوستم گفت : آهان.... خوشت اومده؟ خوشمزست؟!

    همین لحظه بود که دوستم زد از کوپه بیرون. بد بخت داشت میترکید. همین رفت بیرون صدا خندش اومد.

    منم دیگه خودمو نمیتونستم کنترل کنم. آقا 20 ثانیه نگذشت : برگشت به یکی دیگه از بچه ها که غذاشو تموم کرده بود گفت: اگه بازم میخوای بیا مال منم بخور.

    دیگه من نتونستم خودمو کنترل کنم. تصور بکنین. دهنم پر بود لوبیا. دویدم از کوپه بیرون. دیگه داشتم میمردم.همون جا با دهن پر زدم زیر خنده . کف واگن رو هم کثیف کرردم.
    فکر کنم ناظم شما بچه باز بود...

  10. #1890
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه بار عروسی یکی از اقوام بود. پسرعموی من یا آدم گیج و خنگیه... در کل بچه باحالیه اگه باهاش باشی باید همش بخندی. تو عروسی تو یکی از اتاقها خلافها جمع شده بودن و تل میزدن و مشروب میخوردن. آقا این پسر عموی منم اشتباهی کله میکنه میره تو اون اتاق و جمع هم که میشناختنش. بهش میگن تو که اومدی تو اتاق حتما باید مشروب بخوری. خلاصه دو قطره ته استکان میریزن و میدن میخوره. آقا ما یهو دیدیم این از اتاق پرید بیرون اومد وسط مجلس و شروع کرد رقصیدن... ول کن نبود و کل عروسی وسط بود و میرقصید. تموم مهمونا رفته بودن و ارکستر هم جمع کرده بود رفته بود این هنوز داشت میرقصید. آخرش همه خوابیده بودن این تو حیاط داشت برک میزد. آخرش با زور نگهش داشتیم و گفتیم چته بابا تموم شد عروسی چرا ول نمیکنی. گفت بابا من عرق خوردم. گفتم چه قدر خوردی مگه. گفت ته استکان یه ذره. گفتم اصلا اثر کرد بهت داغ شدی ؟ گفت نه اصلا هیچ فرقی نکردم گفتم پس چرا اینجوری تابلو بازی در میاری ؟ گفت من فکر کردم هر کی عرق بخوره باید خودشو بزنه به دیوانگی و برقصه و مسخره بازی در بیاره ....

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •