تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 189 از 638 اولاول ... 89139179185186187188189190191192193199239289 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,881 به 1,890 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #1881
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    پروایی ندارند
    از پرپر کردنِ پیله ها
    برای دست کشیدن بر پولکِ سرخ ِ پیروزی،
    پروانه وار می خواهمت
    بگذار دست هایمان
    نوازش را بیاموزند
    باید رخنه کرد
    در بی رحمی ِ بی شرمشان
    باید یکی شویم.


    نسترن حسینی

  2. 3 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1882
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    آه ، چه بزرگ شده ای !
    یک تنه
    جلوی خورشید ایستاده ای
    تا نورش
    چشمان ام را نیازارد ،
    ماه ِ من ؟!


    پیام فاضلی

  4. 5 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1883
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آوازی ناتمام
    در خاموشی هایت
    پیچ و تاب می خورد
    شعله ای کوچک
    صدای قلبت را
    به پارک های قدیمی
    می برد
    به زودی
    گل سرخیبرای چشم های تو
    می چینم
    در غربت نیمکتی خالی

  6. 2 کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1884
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    ده قدم که بر داری
    از زمان خارج می شوی
    ده قدم که بر داری
    از امپرراتوری ماه و خورشید بیرون می شوی
    ده قدم
    تنها
    ده قدم که بر داری
    نه همهمه صدایی و نه تعجبی
    ده قدم که بر داری
    دیگر گذشته ای نمی ماند
    ده قدم که بر داری
    یا صدقدم
    یا هزارقدم ..
    فرقی نمی کند
    هنوز در قلب منی
    از قلب من بیرون نخواهی رفت

  8. 2 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1885
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    در پياده‌روي 47 شعري خواندم مليحه خنديد

    گفتم بالاخره بله يا خير؟ گفت: خير است ان‌شاءالله!

    بعد در اتاق 57 شعري خواندند باران گرفت و صيغه جاري شد

    همان‌شب، شعري خوانديم تخت سرفه كرد عرفان سروده شد


    بعدها در اتاق 62 شعر تازه‌يي خوانديم تخت عطسه كرد و ايثار به چاپ رسيد


    براي نان به مدرسه رفتم بابا شيلنگ آب تعارف كرد كلاس به سكسكه افتاد


    بعد آقاي مدير شعري خواندو من 30 سال پير شدم

    حالا در اتاق 81 نشسته‌ام آخرين حكم كارگزيني‌ام را مي‌خوانم

    مليحه مي‌خندد ايثار به افتخار من تست مي‌زند و عرفان

    رفته است در پياده رو شعر بخواند تا من بعدن پدربزرگ شوم!

  10. #1886
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    از دو كلمه بي‌زار ام:

    عشق و سياست

    مادر به عشق رسيد، كور شد

    پدر به صندلي رسيد، لال شد

    صندلي را از زير پاش پراندند

    زبان در آورد

    و مادر

    پر فروش‌ترين كتاب ِ سال شد!

  11. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #1887
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    جلوي دوربين كه مي‌روم

    چوب مي‌شوم

    عجيب مي‌شوم

    غريب مي‌شوم

    تو مي‌خنداني‌ام

    من سيب مي‌شوم

    كرم‌هاي ساده‌يِ خوش‌باور

    خاك بر سرتان كنم!

  13. #1888
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    آن پرنده‌ي سنگي

    نشسته در پوشال ِ مه

    تنديس ِ كودكي‌ست

    كه يك روز مي‌خواست شاعر شود

    و سنگ شد!

  14. #1889
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    و اینکه دل ِ من هم گرفته یا نه ... شاید زیاد مهم نباشد ؛
    مهم تر از آن ،
    آسمان ِ چشم های توست
    که ابری تر از همیشه ،
    برق می زند
    و رعد ِ قلبم را در می آورد ...

  15. #1890
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    آن وقت ها که نامه هایت را موشک می کردی و از کوچه
    به حیاط مان می انداختی ؛
    فکر می کردم اگر روزی بروی ... چکار کنم از دل تنگی ...
    حالا ؛ پس از سال ها بی خاطرگی
    قاصدک ت
    صبح ،
    سوار ِ باد ... رسید
    دست ش پُر بود از سادگی های ِ بچگی م ...
    که پس فرستاده بودی شان ؛
    به آدرس ِ دخترکی که سال ها دلتنگ ِ حسّ ِ حضور تو ؛
    زیر ِ درخت ِ کوچک ِ آلبالویت
    نشسته بود ... و موشک ها را یکی یکی
    به فضای دلتنگ ِ قلبش پرتاب می کرد ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •