ببخشید میدونم ربطی به موضوع نداره ولی چرا صفحه ی 1887 باز نمیشه ؟
ببخشید میدونم ربطی به موضوع نداره ولی چرا صفحه ی 1887 باز نمیشه ؟
میخوام برم از این دیار
شکوه کنم به روزگار
که رقیب من رسیده به یار
چه کنم به کار کردگار آخ به دلم آخ به دلم
چراغ ایوونم رفت
جلوی چشام جونم رفت
مرغ غزل خونم رفت
یه کارد سلاخ به دلم آخ به دلم آخ به دلم
مگر تمامی این راه های ِ پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطه تلاقی و پایان نمی رسند ؟
به من چه داده اید ، ای وازه های ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهش ها ؟
اگر گلی به گیسوی خود می زدم
از ای این تقلب ، از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است ، فریبنده تر نبود ؟
دلم را لرزاندی و رفتی
چو مرغ شب خواندی و رفتی
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندی و رفتی
يك نفس با من نبودي مهربان، اي سنگدل
زان همه نامهرباني؛ گر پشيماني بيا
تاب رنجوري ندارم، در پي رنجم مباش
گر نمي خواهي كه جانم را برنجاني ، بيا
خود تو داني دردها بر جان من بگذاشتي
تا نفس دارم اگر در فكر درماني بيا
دشمن جانم تو بودي، درد پنهانم ز توست
با اين همه شكوه ها ، گر راحت جاني بيا
ای جهانی به کام، از در تو!
کام خواهم نه دام از در تـو
به جوار خودم رهی بنمای!
در حریم دلم دری بگشای!
يک زن
هر شب
در تو
درمن
دست و دهان مي گشايد.
يک زن
مي لغزاند
رحم را.
خلوتم حتي ميان صد غزل هم پر نشد
ميپكد بغض ترانه؛ باز من تنها شدم
آخرين شعرت چه توفيري كه قطعه يا غزل؟
"عاشقانه" يا "شبانه" باز من تنها شدم.
__________________
من اما
برای تو
کلمه کم میآورم
بانوی من!
شعر بلد نيستم
وقتی آمدی
با چشمهام میگویم
مـعنــی اختیــار فاعـــل چیست؟
آنکه فاعل چـــو فعل را نگریست،
ایـزد اندر دلش بـــه فضل و رشـاد
درک خـیـریـت وجــــــود نـهـــــــاد
یعنی آناش بــــه دیـده خیر نمود،
کید آن علـم از عــــدم بــــه وجود
منبعث شد از آن ارادت و خواست
کرد ایجاد فعل، بــی کـم و کاست
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)