تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 188 از 469 اولاول ... 88138178184185186187188189190191192198238288 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,871 به 1,880 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #1871
    آخر فروم باز cyrus_ln's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    پست ها
    1,380

    پيش فرض

    ویرایش شد.

  2. #1872
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    منم یاد یه خاطره افتادم.ولی امکان داره واسه شما خنده دار نباشه. چون موقعیت ما خیلی خاص بود. هر کی بود میترکید از خنده.
    رفته بودیم اردو مشهد. اومدنا تو قطار بودیم. ما 4 نفر با ناظم مدرسه تو یه کوپه بودیم.
    ما آخر سر نفهمیدیم این ناظم ما شوت بود یا نه حالت عادیش اینجوری بود( آخه خیلی مذهبی بود). خلاصه....
    کجاش خنده دار نبود؟؟؟
    مردم از خنده بعدش میگی شاید جالب نباشه...

    یه دبیر زیست داشتیم به اسم آقای مردانی... معلم خوبی بود هر جا باشه موفق باشه...
    یه روز سر کلاس عصبانی شد به یکی از دوستام گفت: رضویان فامیلت چیه؟؟

    این سوتی رو یه خانمه تو سبزی فروشی داد باز نگین خلاف مینویسم هـــــا...
    داشتم میوه میخریدم یهو خانمه سرشو آورد تو بلند گفت اقا ببخشید (با صحاب مغازه بود) این بادمجونا ت*خمیه یا نه؟؟
    بین اون همه یهو من زدم زیر خنده بعدش مغازه داره دو زاریش افتاد خندید و سری تکون داد...
    ___________
    یه بار تو صف نونوایی بودم چند تا بچه داشتن بازی میکردن کنار ماماناشون.
    یهو یکی از بچه ها کلاه اون یکیرو از رو سرش برداشت.
    دیدم بچه هه یه جور عجیبی کچل بود مثل مردای 60 ساله. یعنی جلوش نداشت ولی پشت سرش مو داشت.
    منو میگی از خنده داشتم میمردم ولی نمیشد بخندم. یهو از دستم در رفت زدم زیر خنده بقیه فکر کردن من قاطی دارم به من خندیدن.

  3. #1873
    کـاربـر بـاسـابـقـه Alireza.M67's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    من مال یه دنیای کوچیکم
    پست ها
    3,313

    پيش فرض

    کجاش خنده دار نبود؟؟؟[IMG]مردم از خنده بعدش میگی شاید جالب نباشه...[



    این سوتی رو یه خانمه تو سبزی فروشی داد باز نگین خلاف مینویسم هـــــا...
    داشتم میوه میخریدم یهو خانمه سرشو آورد تو بلند گفت اقا ببخشید (با صحاب مغازه بود) این بادمجونا ت*خمیه یا نه؟؟
    بین اون همه یهو من زدم زیر خنده بعدش مغازه داره دو زاریش افتاد خندید و سری تکون داد...
    .
    ایول ، این قضیه بادمجون خیلی باحال بود کلی خندیدم .
    منم یکی میگم امیدوارم جالب باشه .
    من یه داداش کوچیک دارم که 8 سالشه خیلی هم گیره .
    یه بار خاله ام داشت تلویزیون نگاه میکرد ، داداشم هی میومد جلوش نمره هاشو نشونش میداد نمیذاشت برنامشو ببینه .
    منم یهو از دستم در رفت گفتم : "ای بابا ، بکش بیرون دیگه "
    بعد از چند لحظه که همه نگاهم کردن فهمیدم که چه فضاحتی به بار اومده .

  4. #1874
    آخر فروم باز blackfox's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تا 4 سال بین کرمانشاه و قزوین کوچ میکنیم ...
    پست ها
    1,177

    پيش فرض

    منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
    مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .

  5. #1875
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    یک رفیق داشتم اسمش سروش بود خیلی آدم شاد و شنگولی بود و یکسره دنبال تفریح و خوش گذرونی بود.
    یه روز دیدم این سروش با یک شلوارک و پیرهن سفید که پر از لکه ی خون بود داره میاد تو کوچه یعنی داشت میرفت خونشون.
    گفتم چی شده؟ گفت هیچی خوردم زمین.
    یهو دیدم یکی دیگه از بچه ها با یک پیکان قراضه اومد تو کوچه درو وا کرد اقتاد رو زمین از خنده.
    گفتم چی شده؟ گفت دستی ماشین رو درست کردم به سروش گفتم بیا بریم دستی بکشیم.
    تو بولوار دستی کشیدم، در اونور خرابه، باز شده سروش افتاده از ماشین بیرون.
    گفتم چرا نرسوندیش خونشون بد بختو؟؟ گفت داشتم تا الان میخندیدم...

  6. #1876
    آخر فروم باز soleares's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    اراج ...
    پست ها
    3,803

    پيش فرض

    منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
    مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .
    لا لنگی

  7. #1877
    آخر فروم باز soleares's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    اراج ...
    پست ها
    3,803

    پيش فرض

    یه کیلو خیار واسش گذاشت
    خیلی خیلی باحال بود

  8. #1878
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    یه دبیر زیست داشتیم به اسم آقای مردانی... معلم خوبی بود هر جا باشه موفق باشه...
    یه روز سر کلاس عصبانی شد به یکی از دوستام گفت: رضویان فامیلت چیه؟؟

    این سوتی رو یه خانمه تو سبزی فروشی داد باز نگین خلاف مینویسم هـــــا...
    داشتم میوه میخریدم یهو خانمه سرشو آورد تو بلند گفت اقا ببخشید (با صحاب مغازه بود) این بادمجونا ت*خمیه یا نه؟؟
    بین اون همه یهو من زدم زیر خنده بعدش مغازه داره دو زاریش افتاد خندید و سری تکون داد...
    ___________
    یه بار تو صف نونوایی بودم چند تا بچه داشتن بازی میکردن کنار ماماناشون.
    یهو یکی از بچه ها کلاه اون یکیرو از رو سرش برداشت.
    دیدم بچه هه یه جور عجیبی کچل بود مثل مردای 60 ساله. یعنی جلوش نداشت ولی پشت سرش مو داشت.
    منو میگی از خنده داشتم میمردم ولی نمیشد بخندم. یهو از دستم در رفت زدم زیر خنده بقیه فکر کردن من قاطی دارم به من خندیدن.
    جالب بود ....
    سوتی هم اگه خلاف نباشه که مزه نمید ه
    در ضمن در مورد اون که گفتی یه نفر کاربر فعال انجمن متفرقه هست ...داریم از اینجور افراد .. فکر کنم یکی با یوزر ronaldo_ ... همیچین چیزی ...یکی از همین هاست

  9. #1879
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    اینم محض اینکه گفتید میوه فروشی ... یه جوک هست :
    یه مرده میره میوه فروشی ..میگه لطفا یک کیلو سیب بدین ... _ میوه فروش میگه سیب چیه ؟ بگو میوه ی بهشتی ...
    بعد میگه باشه 1 کیلو میوه ی بهشتی بدین یه دو کیلو هم خرما بدین ...
    طرف میگه خرما چیه ؟ بگو غذای حضرت علی .. خلاصه طرف یه چند قلم میوه میخره بعد میخواست بادمجونم بخره ...میگه _ قربون دستات یه دو کیلو بل و بسات بلال حبشی هم بده ... :-) ( آقا بن نکنید )

  10. #1880
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    127.0.0.1
    پست ها
    2,664

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط blackfox
    منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
    مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .
    من اینو دیشب ساعت 3:20 خوندم ، همه خواب بودن تو خونه ، چنان قهقهه ای زدم که همه از خواب بیدار شدن و اومدند تو اتاقم برای دعوا...
    هنوز هم وقتی میخونمش از خنده دل درد میگیرم... یه بار هم از بس خندیدم ماهیچه های فکم برای چند ثانیه گرفتش...
    به جرات میتونم بگم قشنگترین سوتی این تاپیک 1878 پسته ، این سوتی هستش!!!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •