آقایی از رفتن روزانه به سر کار خسته شده بود ، در حالی که خانمش هر روز در خانه بود !
او می خواست زنش ببیند برای او در بیرون چه می گذرد ...
( پیشنهاد میکنم با ادامه مطلب همراه باشید )
آقایی از رفتن روزانه به سر کار خسته شده بود ، در حالی که خانمش هر روز در خانه بود !
او می خواست زنش ببیند برای او در بیرون چه می گذرد ...
بنابراین شروع به دعا کرد :
خدای عزیز! من هر روز سر کار می روم و بیش از ۸ساعت بیرونم در حالیکه خانمم فقط در خانه می ماند! من می خواهم او بداندبرای من چه می گذرد ؟!
بنابراین لطفا اجازه بدین برای یک روز هم که شده جای ما با هم عوض بشه !!!
خداوند ، با معرفت بی انتهایش آرزوی این مرد را برآورد کرد ...
صبح روز بعد مرد با اعتماد کامل همچون یک زن ازخواب بیدار شد و برای همسرش صبحانه آماده کرد ، بچه ها رو بیدار کرد ولباسهای مدرسشون رو آماده کرد ...
بهشون صبحانه داد ، ناهارشان را تو کوله پشتی شون گذاشت و اونها رو به مدرسه برد...
وقتی برگشت خانه رو جارو کرد، برای گرفتن پول بهبانک رفت ، بعد به بقالی رفت،ساعت یک بعد از ظهر بود و او برای درست کردنرختخوابها ، به کار انداختن لباسشویی ، گرد گیری و تی کشیدن آشپز خانه ،رفتن به مدرسه و آوردن بچه ها و سرو کله زدن با آنها در راه منزل ، آمادهکردن عصرانه و گرفتن برنامه بچه ها برای تکلیف منزل ، اتو کشی و مرتب کردنمیز غذا خوری ، نگاه کردن تلویزیون حین اتو کشی در بعد از ظهر و ... عجلهداشت !
(از ذکر انجام بقیه کارها فاکتور گیری شد ...)
در ساعت ۲۳ : ۰۰ در حالی که از کار طاقت فرسایروزانه خسته شده بود، به رختخواب رفت در حالیکه باید رضایت همسر دررختخواب را هم تامین می کرد...
صبح روز بعد بلافاصله بعد از بیدار شدن از خواب گفت :
خدایا من چه فکری می کردم ؟!! برای ناراحتی ازموندن زنم در منزل سخت در اشتباه بودم ، لطفا و خواهشا اجازه بده من بهحالت اول خود برگردم (غلط کردم به خدا) !!!
خداوند پاسخ داد :
پسرم ، من احساس می کنم تو درس خودت را یاد گرفتی و خوشحالم که می خواهی به شرایط خودت برگردی ...
ولی تو مجبوری ۹ ماه صبر کنی، چون دیشب حامله شدی !!!