تو هیچ ناتوانی نداشتی
من داشتم:
من عاشق بودم.
برتولت برشت
تو هیچ ناتوانی نداشتی
من داشتم:
من عاشق بودم.
برتولت برشت
من سادهام
و معصوم
و الفبای عشقام
محدود به چند حرف ساده است
تا با آنها
بتوانم بگویم
«دوستات دارم»
همین!
هيچگاه نمي توانم
تو را از زندگي ام پاک کنم
تو پاک هستي
تنها مي توانم تو را خط خطي کنم
که آن وقت در زندان خط هايم
براي هميشه ماندگار ميشوي
و وقتي که نيستي
بي رنگي روزهايم را
با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم
Last edited by amir 69; 13-09-2008 at 13:59.
آدم به جرم خوردن گندم
با حوا
شد رانده از بهشت
اما چه غم؟
حوا خودش بهشت است
هرگاه که میآییخانهام ویران میشودصدای قدمهایتتنها طوفانها را بیدار میکنددیگر نیادوستت نمیدارمماه، پشت درختان کاج میرودو توبا همین شعر تمام میشوی.امشب تمام قماربازان میبازند
آسوده باش حالم خوب است
فقط در حیرتم
که از چه هوای رفتن به جایی دور
هی دل بی قرارم را پی آن پرنده می خواند
به خدا من کاری نکرده ام
فقط لای نامه هایی به ریرا
گلبرگ تازه ای کنار می بوسمت جا نهاده و بسیار گریسته ام
سکهای را که در دست است
شاید
نگاه داشت باید
لیکن
سکهای را که در دل است
اگرش ندهی
از کف میرود...
و آن زمان كه خداتورا آفريد
به فكر نا اميدي دل من بود
كه با ديدنتو
توان زندگي پيدا كرد
دوباره رنگ گرفت
دوباره نفس كشيد
دوباره خنديد
و امروز به ياد آن لحظه دوباره گريه خواهد كرد...
Last edited by amir 69; 13-09-2008 at 14:19.
دلم
از مهر او
تار عشق می بافد
از شوق دیدارش
شعر
خواهم آویخت
مهربانترین نگاهش را
بر دیوار دل
گرمترین کلامش را
بر گوش جان
تا در زمستان فاصله
کور نماند اجاق خاطره
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم.
گشایم در به رویت شادمانه
رخت بوسم، به پایت گل بریزم.
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)