وای نگو نگو دِلا قدرتو می دونه
پیر اگه بشی دیگه با تو نمی مونه
باز ملامتش نکن چشمای گریونم
اون که از نگاه تو چیزی نمی خونه چیزی نمی خونه
حیف حیف که عمرم بپای تو هدر شد
حیف از جوونیم که با تو بی ثمر شد
*-*
مشاعره فراموش نشه![]()
وای نگو نگو دِلا قدرتو می دونه
پیر اگه بشی دیگه با تو نمی مونه
باز ملامتش نکن چشمای گریونم
اون که از نگاه تو چیزی نمی خونه چیزی نمی خونه
حیف حیف که عمرم بپای تو هدر شد
حیف از جوونیم که با تو بی ثمر شد
*-*
مشاعره فراموش نشه![]()
دل تاب تنهایی ندارد باور نکن تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی من با توام تنهای تنها
من با توام هرجا که هستی حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روزباهم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر با من بیا تا کعبه ی دل
باور نکن تنهاییت را.....
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران
:di
ني لبك آخر كجا افغان كني
يا كدامين خانه را ويران كني
بي حريف افتاده ام در گوشه اي
ني لبك كي ياد مشتاقان كني
ني لبك دردي به دل دارم بيا
سينه اي از غم كسل دارم بيا
آتش ار خواهي به جانم بر زني
هيمه هايي مشتعل دارم بیا
Last edited by sise; 09-11-2007 at 19:52.
اگه گذارت این طرفها افتاد
گذرت به کلبه ما افتاد
باز منو صدا بکن
یه سری به ما بزن
نگو از تب و تاب افتاده قلبش
میون عاشقا نیست دیگه حرفش
نگو طاقت آهو بی دوومه
نفسش بریده و کارش تمومه
هنوز این خسته از خود . رو پاهاشه
هنوز مهمون نوازیش سر جاشه
هنوز درد یه عاشق تو صداشه
هنوز برق محبت تو چشاشه . تو نگاشه
همه حرفام همه شعرام پر شده از تکرار
چه کسی میماند
روی من هست سیاه ، چون شبی تاریک و تار
کس نباشد عاشق روی سیاه
کس نماند در شبی تاریک و تار
هر که هست چون تک سواری است ..روزی برود
عاشق بوی بهاری است...روزی برود
عیب از آنان نیست........عیب از آن من است
آب كم جو تشنگي آور بدست
تا بجوشد ابت از بالا و پست
تا "سقاهم ربهم" آيد خطاب
تشنه باش "الله اعلم بالصواب"
مولانا
سلام دوستان همگي خوبيد؟
محمد جان چطوري خوبي؟
فرانك خانوم شما چطوري؟
خيلي خوشحالم كه مهدي عزيز از فعالان انجمن فيلم رو اينجا ميبينم خيلي مخلصيم آقا مهدي
Last edited by Payan; 09-11-2007 at 21:43.
در به رویم بسته ام از این و از آن خسته ام
من به جمع آشیان پاشیدگان پیوسته ام
ای خدای آسمان بهتر تو میدانی که من
بارها در راه او تا پای جان بنشسته ام
در بهار زندگی احساس پیری می کنم
با همه آزادگی فکر اسیری می کنم
بس که بد دیدم ز یاران به ظاهرخوب خود
بعد از این بر کودک دل سخت گیری می کنم
*-*
سلام.شما بهتری
من شبدر چهارپری را می بویم
که روی گور مفاهیم کهنه رويیده ست
آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی
من بود؟
آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
تا به خدای خوب ، که در پشت بام خانه قدم می زند سلام
بگویم؟
سلام پایان جان
ممنون شما خوبی ؟
بله ما هم از ورود اقا مهدی بسیار خشنود هستیم
مو آن آزرده بي خانمونم
مو آن محنت نصيب سخت جونم
مو آن سرگشته خارم در بيابون
كه هر بادي وزه پيشش دونم
*-*
منم همرو دوست دارم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)