اونا اون رو ديدن و روندن
فكر حالشو نكردن
نديدن پيراي خسته توي خلوت گريه كردن ...
از سوي همون اتاقك قاصدك خبر مياره
يه نفر داره ميميره ، تنها ،اين چه روزگاره !
كي دلش اين همه سنگه كه اونو گذاشته رفته
خيلي ساله
خيلي وقته
نه يكي دو روز و هفته ...
اونا اون رو ديدن و روندن
فكر حالشو نكردن
نديدن پيراي خسته توي خلوت گريه كردن ...
از سوي همون اتاقك قاصدك خبر مياره
يه نفر داره ميميره ، تنها ،اين چه روزگاره !
كي دلش اين همه سنگه كه اونو گذاشته رفته
خيلي ساله
خيلي وقته
نه يكي دو روز و هفته ...
هر زمان موج ميزنم در خويش
مي روم ميروم به جايي دور
بوته گر گرفته خورشيد
سر راهم نشسته در تب نور
من ز شرم شكوفه لبريزم
يار من كيست اي بهار سپيد ؟
دل بردي از من به يغما اي ترك غارتگر من
ديدي چه آوردي اي دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتي چو تير و كمان شد از بار غم پيكر من
مي سوزم از اشتياقت در آتشم از فراقت
كانون من سينه ي من سوداي من آذر من
بار غم عشق او را گردون نيارد تحمل
چون مي تواند كشيدن اين پيكر لاغر من
...
مي بخشيد
ديگه كمتر حوصله مشاعره دارم
ولي اين شعر با صداي محمد اصفهاني ..........قشنگه
گوش كنيد بد نيست
موفق باشيد
ناگه ...
بر افروختي شعله اي
بر گرفتي چاره اي
مانده است راه به جاه
بوده اي در حاله اي
ياد باد آن كو به قصد خون ما
عهد را بشكست و پيمان نيز هم
دوستان در پرده مي گويم سخن
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
چون سرآمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
هر دو عالم يك فروغ روي اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم
...
مي نهد روي گيسوانم باز
تاج گلپونه هاي سوزان را
اي بهار اي بهار افسونگر
من سراپا خيال او شده ام
در جنون تو رفته ام از خويش
شعر و فرياد و آرزو شده ام
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل برنكنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به صد هزار درمان ندهم
...
من
پري كوچك غمگيني را
مي شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد
و دلش را در يك ني لبك چوبين
مي نوازد آرام آرام
پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه مي ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد
در گوشه ي اميد چو نظّاره گان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ايم
گفتي كه حافظا دل سرگشته ات كجاست
در حلقه هاي آن خم گيسو نهاده ايم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)