يادمن باشد تنها هستم
ماه بالاي سر تنهايي است
يادمن باشد تنها هستم
ماه بالاي سر تنهايي است
تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظرب بیازمایی
Last edited by sise; 07-11-2007 at 22:30.
ياسمن ها را به بوي عشق بوييده
بالهاي خسته اش را در تلاشي گرم
هر نسيم رهگذر با مهر بوسيده
باز كن در ... اوست
باز كن در ... اوست
اشك حسرت مي نشيند
Last edited by cityslicker; 07-11-2007 at 22:32.
دلم آسودگی خواهد ازین افسانه دنیا
مرا مقصد چو نزدیکست رها کن دلبرشیدا
که دلتنگم ازین دنیا حلالم کن مرا جانا
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد
گلها چون میان بندد بر جمله جهان خندد
ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد
خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بی گفت زبان تو بیحرف و بیان تو
از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد
دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو
كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
من تنگ دلم يا که جهان تنگ شده
تيره بصرم يا افقي رنگ شده
گوش من بي حوصله بد مي شنود بد ميشنود
يا ساز طبيعت خشن آهنگ شده
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
دیر رسیدیم
مثل همیشه
خوشبختی تمام شده بود
و سهم ما را
به دیگران دادند
در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که در جوید که جویانش نمیبینم
چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمیدانم
چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمیبینم
درین ره کوی مه رویی است خلقی در طلب پویان
ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمیبینم
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)