ای خدا نیاز چشمام میدونی كه از هوس نیست
میدونی كه حتی بی اون توی سینههام نفس نیست
ای خدا چطور نفهمید كه چقدر دلتنگ و تنهام
اونی كه اسم قشنگش عمری مونده روی لبهام
آرزوم بود كه بذاره دست پاكش و تو دستام
حالا دور از اون میگیره قلب من مثل نفسهام![]()
ای خدا نیاز چشمام میدونی كه از هوس نیست
میدونی كه حتی بی اون توی سینههام نفس نیست
ای خدا چطور نفهمید كه چقدر دلتنگ و تنهام
اونی كه اسم قشنگش عمری مونده روی لبهام
آرزوم بود كه بذاره دست پاكش و تو دستام
حالا دور از اون میگیره قلب من مثل نفسهام![]()
مستیم و مستی ما از جام عشق باشد
وین نام اگر بر آریم، از نام عشق باشد
خوابی دگر ببینیم هر شب هلاک خود را
وین شیوه دلنوازی پیغام عشق باشد
بیدرد عشق منشین، کندر چنین بیابان
آن کس رود به منزل کش کام عشق باشد
درمان دل نخواهم، تا درد مهر هستم
صبح خرد نجویم، تا شام عشق باشد
نشکفت اگر ز عشقش لاغر شویم و خسته
کین شیوه لاغریها در یام عشق باشد
بیش از اجل نبیند روی خلاص و رستن
در گردنی، که بندی از دام عشق باشد
روزی که کشته گردم بر آستانهی او
تاریخ بهترینم ایام عشق باشد
مشنو که: باز داند سر نیازمندان
الا کسی که پایش در دام عشق باشد
از چشم اوحدی من خفتن طمع ندارم
تا پاسبان زاری بر بام عشق باشد
دل جای تو شد وگرنه پرخون کنمش
در دیـده تویـی وگرنه جیحـون کنمش
امیــد وصــال تـوسـت جــان را ور نـه
از تــن به هــزار حیـلــه بیرون کنمش
*-*
همکار اافسرده نمیبنمتا؟!؟
Last edited by mohammad99; 06-11-2007 at 17:52.
شعله آن شمع که افروخته بودم ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم
می هست و درم هست و بت لاله رخان هست
غــم نیست و گـــــر هست نصیب دل اعداست
تو آسمون بی ستاره
حتی نیست یه تک ستاره
حتی رفته از تو شبهام
همون تنها ستاره
شب ها تاریکه و سرده
آسمون دلش گرفته
نمیتونه که بشینه
توی تاریکی خونه
مثل قبل مثل گذشته
میشینم تنهای تنها
میشینم کنار دیوار
صورتم به آسمونها
خیره میشم به ماه تنها
به همون همیشه بی کس
به همون که از تو شبهام
خاطراتم و رقم زد
آسمون تاریک و تنها
تو دلش غم یه دنیا
میدونم تنها میمونه
تا ابد تا ته دنیا
میشینم هر شب و هر شب
با یه آسمون تمنا
میشینم کنار اون ماه
تا نباشه دیگه تنها
ای دریغا جان قدسی کــز همه پوشیده است
بس که دیدست روی او یا نام او بشنیدهاست
تا دور گشتي اي گل خندان ز پيش من
ابر آمد و گريست به حال پريش من
اي گل بهار آمد و بلبل ترانه ساخت
ديگر بيا كه جاي تو خالي ست پيش من
نفس های پژمرده ام در باد حسرت رها خواهد شد
و بدینسان است که چراغ های شوق
در روح خسته ی من پدیدار میشود
و برای من جز چند صفحه ی کاغذ باقی نمیماند
من ویران میشوم همچون بنای قدیمی
و بهانه های کوچک خوشبختی را در میان ارواح قسمت میکنم
و من سکوت میکنم
زیرا که مرده ام و گویی هرگز نبوده ام
خزان آرزوها را گریسته ام
و برای کوچه بی رحمانه ی محبت از چشمان روشن تو
ترانه ی سوگواری سر داده ام
من مرده ام و گویی هرگز نبوده ام
سلام دوستان ادیب من
مقام امن و مي بي غش و رفيق شفيق
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق
سلام دوسته عزيزه من
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)