مشاعره

[Mahdi Hero]

از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهرا من هجرك القيامه

[smh.ir]

هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی
هـزار سجده برم خاک آن زمین تــــــرا

[diana_1989]

اگه پایانی نباشه واسه بغض خستگی هام
چه جوری برگردم از این جاده های بی سرانجام
تو خدای عاشقایی به تو مدیونم همیشه
وقتی اسمتو میاره لحظه لحظه تازه میشه

[Mahdi Hero]

هجوم غربت شب بود و خون گرم شفق
هنوز مي جوشيد
هنوز پيكر گلگون آفتاب شهيد
بر آن كرانه دشت كبود مي جنبيد

[diana_1989]

درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
در بهای بوسه ای جانی طبب
می کنند این دلستانان الغیاث

[Mahdi_Shadi]

ثلاثين و ثلاثين و ثلاثين
به حق سوره‌ي طه و ياسين

[smh.ir]

نظری فگن به حالم کــــــه ز دست رفت کارم
بــه کسم مکن حواله که بجز تــــو کس ندارم
تـــو چــو صاحب عطایی طلب منست از تـــو
چو تو غالبی بهر کس به تو خویش می‌سپارم

[magmagf]

كاش مي شد ولي گريزي نيست بايد از اين صبورتر باشم
ناگزيرم كه در تب تقدير از خودم از تو دورتر باشم

گفتنش ساده است اما نه! بر نمي آيم از پسش ديگر
آه...از من نخواه خوب من! كه از اين هم جسورتر باشم

مادرم هي نصيحتم مي كرد بروم طور ديگري باشم
گفت بايد كمي عوض بشوم يا كمي پر غرورتر باشم

من ولي فكر ديگري دارم ديگر از اين حساب ها سيرم
به كسي چه؟ دلم نمي خواهد دختري با شعورتر باشم!

خسته ام خسته...شعر هم كافي است دست بردار از سرم تا من
بروم گم شوم براي خودم بروم از تو دورتر باشم

كاش اما به ياد من باشي روزهايي كه سرد و باراني است
ياد اين دخترك كه هي مي گفت دوست دارم خود خودم باشم!

[mohammad99]

مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه تر کن



ز آه شرر بار، اين قفس را
برشکن و زير و زبر کن



بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا



وز نفسی عرصه اين خاک توده را
پر شرر کن، پر شرر کن



ظلم ظالم، جور صياد
آشيانم داده بر باد



ای خدا، ای فلک، ای طبيعت
شام تاريک ما را سحر کن



ای خدا، ای فلک، ای طبيعت
شام تاريک ما را سحر کن



نو بهار است، گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است


اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشين

دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه ای تازه گل از اين

بيشتر کن، بيشتر کن، بيشتر کن



مرغ بی دل ، شرح هجران
مختصر کن مختصر کن مختصر کن!

[smh.ir]

نشانی ز بلقیس، اگر کرده‌ای
چو مرغ سلیمان گذر بر سبــا
نسیمــی بــیــاور ز پیراهنش
که شد پیرهن بر وجودم قبــا