در قوانین مدنی معاصر فرض بر بیگناه بودن افراد است مگر مدرکی گناهکار بودن آنها را ثابت کند و این فرض رو نهادهای مدنی از روی ناچاری قبول کرده اند نه از روی پایه و اساس علمی ، چون اگر می گفتند وضعیت انسانها " ناشناخته " است مجبور بودند اصل " تفتیش " رو پیاده کنند و قضیه کش پیدا می کرد و سنگ روی سنگ به اصطلاح بند نمی شد ... به همین خاطر قوانین علمی رو کنار گذاشتند و توافقی یک چیزهایی وضع کردند به نام قوانین مدنی ...
در حوزه قوانین علمی هر انسانی " ناشناخته " است و باید با مدرک ثابت کرد که یک انسان خاص و از جمله قاضی " بی گناه " است و اگر مدرکی نباشد که ثابت کند قاضی بیگناه است ، قاضی همچنان ناشناخته خواهد ماند .
همچنین اگر با مدرکی ثابت شد که یک انسان از جمله قاضی بیگناه است باید مدرکی هم باشد که نشان دهد قاضی همچنان بیگناه باقی مانده است ...
به همین دلیل است که اگر قوانین علمی بخواهد برای اداره یک جامعه در وضعیت فعلی پیاده شود ، عملا ایجاد یک دادگاه ناممکن خواهد بود ...
ضمنا اگر معتقد هستید فرد خاصی منطق علم را به شکل دیگری مثلا در کتاب "علم و نابخردی " نوشته از آن کتاب نقل قول کنید . هر نویسنده ای که درباره منطق علم حرف بزند دلیل بر این نیست که حرفش درست باشد و باید ببینیم مدرک معتبرش در این زمینه از کجا صادر شده . در طول تاریخ بین فلاسفه و اندیشمندان درباره منطق ، معیارهای شناخت و ... بحث و درگیری بوده و شما معتقدید حرف آخر زده شده ؟ ...
................................
هر مدرکی که امثال دنیکن و دیگران مطرح کردند یک فرض بوده ، آنها مثل هر محقق دیگر دهها و صدها مدرک را از یک طیف ضعیف تا قوی گرد می آورند و به بررسی آنها می پردازند . یک لیست تحقیقی که مثلا شامل 1000 مورد مشکوک یا قوی باشد یکجا جمع آوری می شود .
قبلا هم گفتم محققان آزاد اندیش دنبال همان گفته پیشینیان هستند که مدعی بودند بیگانه ها با آنها تماس داشته اند و باستانشناسان کلاسیک ، بدون مدرک علمی ، آنها را یکجا افسانه و اسطوره نامیدند ...
.....
من خودم از هر دو طیف باستانشناسان کلاسیک و باستانشناسان نواندیش رو توی کتابخونه م دارم .
مثلا یک کتاب دارم درباره " اسطوره مایا " که یک باستانشناس کلاسیک اون رو نوشته و از اسمش معلومه که طرف از قبل نتیجه گیری خودش رو کرده و همه چیز رو " اسطوره " دونسته ...
مثلا یکجا گفته " خدای ذرت " یا جای دیگه " خدای خفاش " و همه چیز رو مثل یک بازی تفسیر کرده که یه عده ای مراسمی برگزار می کردند و جشن می گرفتند بعد ماسک می زدند و یکی میشد خدای ذرت و یکی چی و چی و ...همینجوری پیش میره و تمام نقاشیهای عجیب و غریبی که اگه دنیکن درباره اونها نظر بده اونها رو به ماوراء نسبت میده اون به یک بازی نسبت داده ...
اون باستانشناس کلاسیک از اول کتاب تا آخرش همینجوریه ، آدم تعجب میکنه که این حرفهاش رو بر چه اساس علمی میزنه !
هرجائیکه در باره خدایان و پرواز و آسمانها و غیره و غیره هست همش را یکجا اسطوره فرض کرده و بدیهی دونسته که اینجور باشه ! خب این نتیجه گیری هم عجیبه و نادرسته ...
ما میدونیم که پیشینیان قاره آمریکا با علوم حیرت انگیز نجوم ، معماری ، پزشکی و نظایر اینها شناخته شدند و آثار حیرت انگیزشون در پرو و بولیوی و جاهای دیگر بعنوان نمونه در تیاهواناکو مشهوده ، اونها با علوم اسرارآمیز ، ارتباط با موجودات غیر ارگانیک ، تجربیات مواد روانگردان و بسیاری از موارد دیگر هم آشنا بودند و از ارتباط با بیگانه ها در متونشون صحبت کردن.
اونها در کل نمی تونن اونقدر بچه باشن و همش بازی کنند و نقش و نمایش...و اگه الان سرخپوستها رو می بینین که این نمایشها رو بازی می کنن دلیل نمیشه که گذشتگان هم فقط نمایش بازی می کردن .
سرخپوستهای الان کجا و پیشینیانشون کجا ؟! سرخپوستهای الان یک نسل شکست خورده محسوب میشن ، تمدنشون رو از دست دادن و به حاشیه رانده شدن ، طبیعیه که فقط خاطرات گذشته رو بازی کنن ، ولی چطور یک باستانشناس اینطور نتیجه می گیره که مثلا اینکاها و مایاها و ... از نقشهای عجیب و غریب و نقاشیهاشون فقط هدفشون بازی بوده ، بعدش هم که شارژ می شدن می رفتن تیاهواناکو می ساختند ... اینجور هم که نمیشه ...
.....
نظر شخصی من اینه که تعصبی درباره هیچکدام از دو طرف ندارم اما هر کدام از دو طرف باید دلایلشون منطقی باشه ، نه اینکه فقط شما یقه دنیکن رو گرفتین ، فقط دنیکن نیست ، خیلیهای دیگه هم هستند اما معروفیتشون کمتره ...
.....
اینکه گفتید قدیمیها فکر می کردند کسوف از خشم خدا حاصل میشه باید توجه داشته باشید که در بین همه قدیمیها نبوده و فقط در بین افراد جاهل و خرافی این عقاید وجود داشته ...خشم خدا با کسوف نبوده با چیزهای دیگه بوده ...
.....