تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 184 از 638 اولاول ... 84134174180181182183184185186187188194234284 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,831 به 1,840 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #1831
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    تو از مشرق می آیی و نمی آیی به تقدیرم
    و من از مغرب ِ درد و اسیر ِ دست ِ زنجیرم

    پر از غم نامه ام امشب ، ولی یارای گفتن نیست
    مهم اینست که من با غم پر از احساس ِ تکثیرم

    تو هم مانند آنهایی ، پر از تنهایی و غربت
    تو هم چیزی نمی فهمی از این دنیای دلگیرم

    تو هم در یک شب ِ خسته ، وداعم میکنی آخر
    و من با چشم ِ نمداری کنار ِ بغض پا گیرم

    صدایت میکنم اما ، صدایم را نمیخوانی
    نمی بینی که من از تو پر از رنگ و تصاویرم

    برو ... باران نگهدارت ولی ای کاش میگفتی
    گناهی داشته قلب ِ بدون ِ جرم و تقصیرم؟؟!

    دلم خوش بود با اینکه – شبی پر می شوم از تو-
    و آن دستان ِ گرمت را میان ِ دست می گیرم

    ولی افسوس رویا بود ، چه رویای غم انگیزی
    حقیقت تلخ و من خسته ، نمی آیی به تقدیرم

  2. 2 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1832
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض


    ما دگر باره از کوچه گذر هم نکنیم
    بگذریم باز بر این خانه نظر هم نکنیم

    سینه بس سوخته از مردم این کوچه که باز
    نه پی وصل و نه این فکر حذر هم نکنیم

    شهر من نیست میان همه شیرین سخنان
    رفته از شهر و دگر فکر سفر هم نکنیم

    آتشی دید دلم تا که بسوزاند عمر
    دگر این فکر غم و عشق و خطر هم نکنیم

    با هر آن کس زدم آن باده مرا زهر رسید
    همه عمر باخته و فکر ظفر هم نکنیم

    گرد پیری به سر آمد ز پی ز خم فلک
    برف پیری بس و این خاک به سر هم نکنیم

    شعر تر باز نمیخواهم از این بدگوهران
    شعر تزویر نخاهیم و ز بر هم نکنیم

    خبر گفت که امید از این خانه برفت
    بعد از این گوش به قول و خبر هم نکنیم
    ر.امید

  4. #1833
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض


    چه بد است این سقوط
    شبیه سقط من ز تو
    شبیه زایمان درد
    درون لحظه های من
    چه بی قواره زاده شد
    طفیلی سکوت من
    مرا به آب گنگ هم اگر که شستشو دهی
    غبار بی کسی ز خاطرم نمی رود
    و لابلای بودنم
    شکاف خالی نگاه تو
    به خنده میگشاید آن
    لبان چرک خویش را
    پس از عبورت آسمان
    پر از هجوم کرم های تیره و برهنه شد
    که در هوای شرجی نگاه من
    بدل شدند
    به آنچه موریانه می شود شناخت
    و از درون
    تمام هستی ام چه پوچ شد
    و رو به سمت مردنی دوباره پل زدم
    غمی شکفت در دلم
    به عمق موجهای وحشی و بلند درد
    تعفن از تمام بودنم رسوخ می کند
    و این نما اگر نبود
    تو ای غریبه حزین دوره گرد
    به این خرابه پا نمی گذاشتی
    مرا نکاو
    که جز رطوبت و کرختی و فساد
    درون من نمیشود که یافت ...

    هدی به نژاد

  5. 2 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #1834
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض


    آن روز که قابیل
    آدم را در سوگ هابیل نشاند
    حسادت را تجربه کرد
    برای اولین بار
    ولی آنروز هابیل نمرد
    آدم مرد
    در بدو ورودمان
    چه ظالمانه خود را کشتیم
    شاید اگر
    روز اول
    پدرمان به جای اطاعت
    تفکر از ما میخواست
    هابیلهایمان را
    قربانی حسادت قابیل ها نمیکردیم ...


    احمد رضا پور مفرد
    Last edited by amir 69; 03-10-2008 at 18:12.

  7. این کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #1835
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    سیب ها را
    با سنجاق قفلی
    به شاخه وصل می کنم
    اما گناه آدم
    این طور ساده پاک نمی شود

  9. 6 کاربر از mehrdad21 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #1836
    حـــــرفـه ای eMer@lD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    پایتخت
    پست ها
    1,613

    پيش فرض

    به تو اي دوست سلام

    دل صافت نفس سرد مرا آتش زد،

    کام تو نوش و دلت،

    گلگون باد،
    به چه از خويش بگويم که مرا بشناسي:

    روزگاريست که هم صحبت من تنهائي است،

    يار ديرينه ي من درد و غم رسوائي است،

    عقل و هوشم همه مدهوش وجودي نيکوست،

    ولي افسوس که روحم به تنم زنداني است،

    چه کنم با غم خويش؟

    که گهي بغض دلم مي ترکد،

    دل تنگم ز عطش مي سوزد،

    شانه اي مي خواهم

    که بگذارم سر خود بر رويش

    و کنم گريه که شايد کمي آرام شوم،

    ولي افسوس که نسيت.

    کاش مي شد که من از عشق حذر مي کردم

    يا که اين زندگي سوخته سر مي کردم،

    اي که قلبم بشکستي و دلم بربودي!

    ز چه رو اين دل بشکسته به غم آلودي؟

    من غافل که به تو هيچ جفا ننمودم،

    بکن آگه که کدامين ره کج پيمودم؟

    اي فلک ننگ به تو خنجرت از پشت زدي،

    به کدامين گنه آخر تو به من مشت زدي؟

    کاش مي شد که زمين جسم مرا مي بلعيد

    کاش اين دهر دورو بخت مرا برمي چيد،

    آه اي دوست!

    که ديگر رمقي در من نيست،

    تو بگو داغ تر ار آتش غم ديگر چيست؟

    من که خاکسترم اکنون و نماندم آتش.

    ديگر اي باد صبا دست ز بختم بردار

    خبر از يار نيار

    دل من خاک شد و دوش به بادش دادم

    مگر اين غم ز سرم دور شود

    ولي افسوس نشد، ولي افسوس نشد...

  11. این کاربر از eMer@lD بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #1837
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    بگذار راز سر بسته اي باشم،
    فرياد در گلو آماسيده را؛
    كه آن كه فرياد مي كشد،
    تنها
    سكوت مي كارد در پايان جمله اش.
    كه سپيدي ،
    شروع و پاياني مكررش مي گردد.
    تنها،
    فرياد هنگامي گل مي كند،
    كه پايانش ،
    نهالي ديگر بنشيند؛
    وگلي،
    با آغاز و پاياني سرخ و
    بگذار پرندگان از بند رسته را ،
    پروازي باشم؛
    در گلو.

  13. #1838
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    گفته بودم فقط شیرین باش
    بیستون ها با من
    چه زیبا بازی کردی فقط
    نفش شیرن ها را
    نقش لیلی ها را
    تو فقط یوسف میخواستی ...!!

  14. این کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #1839
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    فصل پائیز است ، آری برگ می ریزد زمن
    ابر پنهان کرده ام بسیار زیر پیرهن

    ریشه هایم لای خاک خاطرات سرد تو
    بی شک از آن وقت ها پوسیده در صد تا کفن

    من درخت بغضم و چشمان تو تیغ تبر
    اسم این دیدار را بگذار " جنگ تن به تن "

    <باز باران با ترانه> جشن می گیرد مرا
    دور من اسفند می سوزاند انگار اهرمن

    تا که شهریور شبیه چشم تو آذر شود ؛
    شمع این آغاز را امسال تو آتش بزن

    زیر یک کیک تولد چال کن اول مرا
    بعد هم فوتم بکن هجده قدم تا گورکن ...

  16. #1840
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    لم داده يک کفتار در پايانِ اين شعر
    با احتياط آقا! نيا! ميدان مين! -شعر-


    تو لذّتِ آن ميوه‌ی ممنوعه بودی
    من، شاعر ِ بی واژه‌يِ بی سرزمين، شعر!

    يا روی پاکت‌ها خودم را می‌نويسم
    يا می‌کشم دور ِ خودم ديوار ِ چين -شعر-

    تقدير ِ من يک عمر، پرسه در خيابان
    با آدمک‌های غليظ و ته‌نشين، شعر!

    حالا بيا نزديک، فالت را بگيرم
    حافظ که نه! با خونِ شاعر بر زمين -شعر-

    بغض ِ تمام ِ ابرها را من سرودم
    باران نمی‌بارد بيايی زير اين شعر!

  17. 3 کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •