مرا میبينی و هر دم زيادت میکنی دردم
تو را میبينم و ميلم زيادت میشود هر دم
مرا میبينی و هر دم زيادت میکنی دردم
تو را میبينم و ميلم زيادت میشود هر دم
مردان خدا پرده ي پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا يار نديدند
هر دست که دادند همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
يک طايفه را بهر مکافات سرشتند
يک سلسله را بهر ملاقات گزيدند
جمعي به در پير خرابات خرابند
قومي به بر شيخ مناجات مريدند
يک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
يک زمره به حسرت سر انگشت گزيدند
يک جمع نکوشيده رسيدند به مقصد
يک قوم دويدند و به مقصد نرسيدند
دیوانه ی عشقم من و مجنون نگاهی
با گنج هنر فارغم از مالی و جاهی
گلشن دلم از منظره ی روی سپیدی
روشن شبم از شعشعه ی چشم سیاهی
با بال سخن شب همه شب ابر نوردم
گویی که نسیمی بردم چون پر کاهی
--------------
مقادیر نامتنابهی شرمنده ام که اخرش ی منفور شد
یک نفر نیست که غم های مرا بشناسد
دل عاشق دل تنهای مرا بشناسد
حجم خاکستری غربت تنهایی من
یک نفر نیست که دنیای مرابشناسد
در وصل چنان مست حبیبم گه و بیگاه
کز یاد برم رنج فراق پسرم را
از اشک صفاییست دلم را که ندانی
شب نیست که دریا نکنم چشم ترم را
شرمنده ی مردم شو از موج عنایت
هر جا به وطن می نگرم دور و برم
از جور رقیبان چه خروشم که حبیبان
گیرند در آغوش محبت اثرم را
از آن باده ندانم چون فنايم
از آن بيجا نميدانم کجايم
زماني قعر دريايي درافتم
دمي ديگر چو خورشيدي برآيم
من و تو می دانیم
چه غمی در دل ماست
گل من گریه مکن
اشک تو صاعقه است
تو به هر شعله ی چشمان ترم می سوزی
بیش از این گریه مکن
که بدین غمزدگی بیشترم می سوزی
من چو مرغ قفسم
تو در این کنج قفس بال و پرم می سوزی
گل ن گریه مکن
که در ایینه ی اشک تو غم من پیداست
فطره ی اشک تو داند که غم من دریاست
دل به امید ببند
نا امیدی کفرست
چشم ما بر فرداست
ز تبسم مگریز
در دندان تو در غنچه ی لب زیباست
گل من گریه مکن
نه که جان درباختن کار تو نیست
جان فشاندن هست از پروانه خوش
قرب سلطان جوی و پروانه مجوی
روستایی باشد از پروانه خوش
گر تو مرد آشنایی چون شوی
از شرابی همچو آن بیگانه خوش
شعر من، با تو پر از شادي و شيرينكاميست
باز، حتا، اگر از سوگ و عزا بنويسم
با تو از حركت دستم بركت ميبارد
فرق هم نيست؛ چه نفرين چه دعا بفرستم!
مجو به میکده ها مستی خمار شکن
میی که روح دهد در شرابخانه ی ماست
اگر به در گه حق دست التجا ببریم
سر هزار شهنشه بر آستانه ی ماست
به هر قفس که پری را شکسته می بینی
نظاره کن که نشانی ز آشیانه ی ماست
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)