تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 183 از 469 اولاول ... 83133173179180181182183184185186187193233283 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,821 به 1,830 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #1821
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    من يه سوال داشتم.
    پارسال نزديك عيد بود. به نظر شما چرا وقتي بچه هاي كلاس ما از معلم اجازه مي گرفتن كه برن دستشويي با كيف ميرفتن دستشويي؟!!!!!!
    واقعا چرا؟؟؟؟

  2. #1822
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    حالا خوبه واسه شما نزدیک عید بوده! واسه ما که روزای عادیش هم همین کارو می کنن!

  3. #1823
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    واقعا جای بسی تامل است ...

  4. #1824
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    ما بعد از رفتن طرف کیفش رو از پنجره پرت میکردیم تا بگیره. یه بار زنگ آخر همه بچه های کلاس یکی یک میرفتن و کیفهاشون از پنجره پرت می شد بیرون. تا اینکه همه کلاس رفتن و فقط من یه نفر موندم. معلم هم رو صندلی نشسته بود و داشت چرت میزد و منتظر زنگ بود. منم چون خونمون نزدیک بود گفتم میزم خونه یه ساعت بعد میام کیفم رو میگیرم. منم پا شدم اومدم بیرون رسیدم تو حیاط یهو دیدم یه چیزی بوم خورد زمین. دیدیم کیفمه بالا رو نگاه کردم دیدم معلم از پنجره داره بای بای میکنه

  5. #1825
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    ما بعد از رفتن طرف کیفش رو از پنجره پرت میکردیم تا بگیره. یه بار زنگ آخر همه بچه های کلاس یکی یک میرفتن و کیفهاشون از پنجره پرت می شد بیرون. تا اینکه همه کلاس رفتن و فقط من یه نفر موندم. معلم هم رو صندلی نشسته بود و داشت چرت میزد و منتظر زنگ بود. منم چون خونمون نزدیک بود گفتم میزم خونه یه ساعت بعد میام کیفم رو میگیرم. منم پا شدم اومدم بیرون رسیدم تو حیاط یهو دیدم یه چیزی بوم خورد زمین. دیدیم کیفمه بالا رو نگاه کردم دیدم معلم از پنجره داره بای بای میکنه
    جالب بود . عجب معله پايه اي.

  6. #1826
    اگه نباشه جاش خالی می مونه moein_drj's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    Where The Streets Have No Name
    پست ها
    338

    پيش فرض

    ما بعد از رفتن طرف کیفش رو از پنجره پرت میکردیم تا بگیره. یه بار زنگ آخر همه بچه های کلاس یکی یک میرفتن و کیفهاشون از پنجره پرت می شد بیرون. تا اینکه همه کلاس رفتن و فقط من یه نفر موندم. معلم هم رو صندلی نشسته بود و داشت چرت میزد و منتظر زنگ بود. منم چون خونمون نزدیک بود گفتم میزم خونه یه ساعت بعد میام کیفم رو میگیرم. منم پا شدم اومدم بیرون رسیدم تو حیاط یهو دیدم یه چیزی بوم خورد زمین. دیدیم کیفمه بالا رو نگاه کردم دیدم معلم از پنجره داره بای بای میکنه
    ای ول عجب معلمه با حال بوده.....
    حرف معلم شد. امروز بچه ها میگفتن پنجشنبه ای معلم زبانمون ( یک آدم ضایع ذوقی چاق) سر کلاسش فقط 4 نفر رفته بودن. اونم دونه دونه اسما رو میخونده و حاضر غیاب میکرده.( فک کنم دیوونه شده بوده. آخه نیومده ببینه کیا حاضر هستن بقیه رو غیبت بزنه.)

  7. #1827
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    اين تاپيك داره كم كم بي رونق ميشه.
    سوتي بفرستيد ديگه.

  8. #1828
    کـاربـر بـاسـابـقـه Wisdom's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    テヘラン
    پست ها
    2,738

    پيش فرض

    امروز یکی از افسر نگهبان های وقت آمد داخل و به یکی از دوستان گفت جناب سروان گفت برای فلانی دو روز بنویس
    ما هم سرمون شلوغ ؛ اساسی...
    یکی از دوستان هم بلند شد و دور روز مرخصی ( 48 تی ) نوشت و من بردم داخل برای امضا
    جلوی دفترش یک لحظه حس کردم یکی داره صدام میکنه ولی توجی نکردم و رفتم داخل
    پروانه مرخصی رو گذاشتم جلوش که امضا کنه
    یک دفعه سرش اورد بالا و خیره شد بهم و گفت "کی بهت همچین دستوری داده ، هان"
    ما رو بگی یک دفعه جا خوردم
    همچین که خواستم بگم خود شما ( که اگه گفته بودم الان توی آشپزخونه مشغول دیگ شدستن بودم ) دیدم همون دوستمون امد داخل و گفت " اشتباه شده همین الان عوضش میکنم , اشتباه شده , اشتباه شده"
    با هم برگشتیم و امدم دیدم همه پشت در هستن
    حالا اون افسرنگهبان وقت منظورش از 48 ساعت , 48 ساعت زندان بوده نه 48 ساعت مرخصی
    شانسی که من اوردم این بود که اون روز روز خوشش بود وگر نه...

  9. #1829
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Internet
    پست ها
    127

    پيش فرض

    این سوتی که براتون میزام برای یکی از دوستانه که تو کامنتاش بود.


    یارو اومد به من شب یلدا رو تبریک بگه گفت روز یلداتون مبارک
    شما میدونید کجا یلدا رو تو روز جشن میگیرن
    Last edited by Ramin.badboy; 31-12-2007 at 00:28.

  10. #1830
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Internet
    پست ها
    127

    پيش فرض

    کسی نمیدونه که چرا تعداد پست های من زیاد نمیشه؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •