هی ریختم خورد
هی ریختم خورد
خود را به آن لحظه عالی خوب خالی سپردم .
با هم شنیدیم و دیدیم
میخواره ها و سیه مستها را
و جام هایی که می خورد بر هم
و شیشه هایی که که پر بود و می ماند خالی
و چشم ها را و حیرانی دست ها را
هی ریختم خورد
هی ریختم خورد
خود را به آن لحظه عالی خوب خالی سپردم .
با هم شنیدیم و دیدیم
میخواره ها و سیه مستها را
و جام هایی که می خورد بر هم
و شیشه هایی که که پر بود و می ماند خالی
و چشم ها را و حیرانی دست ها را
از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تمام می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیامی خوابد
رو به چترهای رفته
تمام خوابهایم را خواهی دید
دوستان رنگی ندارد زندگی
هرنفس بیهوده تر می سازدم
میرسد امشب به پایان قصه ام
من ز عمق تیرگی ها آمدم
سلام
می بینی
می بینی به چه روزی افتاده ام!
حق با تو بود
می بایست می خوابیدم
اما به سگ ها سوگند
که خواب کلک شیاطین است
تا از شصت سال عمر
سی سالش را به نفع مرگ ذخیره کند
دیگران دل بسته جان و سرند
مردم عاشق گروهی دیگرند
شرح این معنی ز من باید شنید
راز عشق از کوهکن باید شنید
حال بلبل از دل پروانه پرس
قصه دیوانه از دیوانه پرس
سلام
سال سرگشته گی است این
که به خود در پیچی ابروار
بغری بی آنکه بباری
سال سرگشته گی است این
که بخواهی اش
بی انکه بیفشاری اش
نهایت عاشقی است این ؟
آن وعده دیدار در فراسوی پیکرها
آن جوان بخت که میزد رقم خير و قبول
بنده پير ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذين جامه به خوناب بشويم که فلک
رهنمونيم به پای علم داد نکرد
دل به اميد صدايی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در اين کوه که فرهاد نکرد
*-*
جدا نمیدونم چرا ش دادم.شرمنده
Last edited by mohammad99; 31-10-2007 at 23:01.
در معبر من
دیگر هیچ چیز ماوا نمی کند
نه نسیم
نه درخت
و نه آبی در گذر
Last edited by salma_ar; 31-10-2007 at 23:08.
ببخشید شما ش از کجا آوردید ؟![]()
Last edited by salma_ar; 31-10-2007 at 23:11.
رخنه اي نيست در اين تاريكي :
در و ديوار بهم پيوسته .
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)