تو كه رفتي ونموندي
درد عشقم رو نخوندي
اين صدا پر از ترانه
قلب خستمو سوزوندي
كاش ميشد قصه عشقم با تو دنباله بگيره
هر چي ديوار جدايي
بين ما دوتا بميره
تو كه رفتي ونموندي
درد عشقم رو نخوندي
اين صدا پر از ترانه
قلب خستمو سوزوندي
كاش ميشد قصه عشقم با تو دنباله بگيره
هر چي ديوار جدايي
بين ما دوتا بميره
گلبرگهايم از آنِ تو
همه را بِکَن
بشکن
خورد کن ...
اصلا انتظار ندارم
من را
به مانند گلهاي ديگرت
در گلدانهاي زريين گذاري
و روزي صدها کلمه برايم حرام کني ...
فقط سوگند به خداي شب و ترانه
ساقهء شکسته ام را
در زير همان مهتاب کوچه انتظار بگذار ...
رو می کنم به اینه
رو به خودم داد می زنم
ببین چه قدر حقیر شده
اوج بلند بودنم
رو می کنم به اینه
من جای اینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم
این اینه س یا که منم
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است ودیگرآزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهان- جهنم ما را- ، که غرق بیزاری است
سلام
شعر پست قبلی را داریوش میخونه زیبا.
اولین ترانه ای که از او گوش کردم.
یاد دوران جوانی افتادم![]()
مگر ای بهتر از جان امشب از ما بهتر دیدی
که رخ تابیدی و در ما بچشم دیگری دیدی
ز اشک من چه می دانی گرانیهای دردم را
ز طوفان شبنمی دیدی ز دریا گوهری دیدی
بیاد آور که می خواهم بمیرم اندر آغوشت
در اغوش سحر در آسمان گر اختری دیدی ..
..
..
تا هیچ کسم راز دل ریش نداند
این اشک روان بر رخ چون کاه بگیرم
هر چند بکوشد که بیگاه بیاید
من نیز بکوشم که بناگاه بگیرم ...
مثل من فلک زده مثل من غریب
در جای جای هفته اسیرند لحظه ها
انگار در نگاه تو تکثیر می شوند
انگار بر تو بخش پذیرند لحظه ها
حالا منم و گریه بر این درد مشترک
از زندگی بدون تو سیرند لحظه ها
«بگذار تا مقابل روی تو بگذریم»
پیش از دمی که بی تو بمیرند لحظه ها
ای دریغا لحظه ای آمد که لبهایم
سخت خاموشند و بر آنها کلامی نیست
خواهمت بدرود گویم تا زمانی دور
زانکه دیگر با توام شوق سلامی نیست
...
ترا چه ميشود اگر نظر به سوي ما كني
درين نهايت عزا ضيافتي به پا كني
بگو چه ميشود مگر شبي تبر بياوري
و بوته بوته خار را ازين زمين جدا كني
و حافظ از تو مژده داد، نسيم خوش نفس! چرا
نميرسي ز راه تا به وعدهاش وفا كني؟
كنون كه بانگ درد ما به آسمان نميرسد
نميشود بجاي ما خداي را صدا كني؟
...
یا سرو پای مرا در خاک و خون خواهد کشید
یا برو دوش ورا در سیم و زر خواهد گرفت
گر فروغی ماه من برقع ز رو خواهد فکند
صد هزاران عبی بر شمس و قمر خواهم گرفت
...
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)