تنگاب ها
و درياها.
تنگاب ها
و درياهاي ديگر...
***
آنگاه به دريائي جوشان در آمديم،
با گرداب هاي هول
وخرسنگ هاي تفته
كه خيزاب ها
بر آن
مي جوشيد.
*-*
مادر نگران نباش الان خودم درستش میکنم
تنگاب ها
و درياها.
تنگاب ها
و درياهاي ديگر...
***
آنگاه به دريائي جوشان در آمديم،
با گرداب هاي هول
وخرسنگ هاي تفته
كه خيزاب ها
بر آن
مي جوشيد.
*-*
مادر نگران نباش الان خودم درستش میکنم
دوستت دارم و نمي گويم
تا غرورم كشد به بيماري
گر چه مي دانم اين حقيقت را
كه دگر دوستم نمي داري
...
يارب چه غمزه كرد صراحي كه خون خم
با نعرههاي قلقلش اندر گلو ببست
مطرب چه پرده ساخت كه در پردهي سماع
بر اهل وجد و حال دَرِ هاي و هو ببست
Last edited by avril; 30-10-2007 at 01:24.
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام
شمهای از نفحات نفس يار بيار
به وفای تو که خاک ره آن يار عزيز
بی غباری که پديد آيد از اغيار بيار
درستش کردم
راستی کن که راستان رستند
راستان در جهان قوی دستند
شب بخیر![]()
دستهاي گرم تو
كودكان توامان آغوش خويش
سخن ها مي توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه درافكنده
اي مسيح مادر، اي خورشيد!
از مهرباني بي دريغ جانت
با چنگ تمامي ناپذير تو سرودها مي توانم كرد
غم نان اگر بگذارد.
*
شب خوش رفیق
در اعماق دره های نشسته به ظلمت
کور سوی چراغی است
در لحظه ای که تاریکی
برودت ترس را
بارور می کند
رشد آرمانهای انسانی من
نزدیک به اوج بود
که
به نهایت پوچی خویش رسیدم
در ظلمت
و اسطوره های تکرار
در هجرتی غمین بودند
که تکامل دستهایم
نیمه تمام ماند
میان
افراشتگی قامت نارنج های باغ
و در من
ریشه های تعجب
محکم شد
وقتی که ماهیهای آرام
در حوض منزوی
از شقاوت چنگالهای تیز
نهراسیدند
چرا ؟
...
امروز ديگه نسبت به تو حسي ندارم
بخواي ميگم دوست دارم ، اما ندارم ...
شب عارف مسکلان خوش ...![]()
Last edited by Braveheart; 30-10-2007 at 01:56. دليل: اضافه کردن تصوير ...
***
ميان آفتاب هاي هميشه
زيبائي تو
لنگري ست -
نگاهت شكست ستمگري ست -
و چشمانت با من گفتند
كه فردا
روز ديگري ست
*--*--*
شب استاتید عارف مسلک بیشتر خوش.که به جمع ما روشنی بخشیدن![]()
Last edited by mohammad99; 30-10-2007 at 01:52.
تیغ ابرویش گر بود پر خراش
ریش تو لازم ندارد خود تراش
خال رخسارش اگر چون دانه است
نیست آن رخسار , بلکه لانه است.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)