تا كه از چهره سترديم خط وخال ريا
در نظر زشت نموديم و رميدند زما
جان و دل بر سر بازار وفا آورديم
چه توان كرد چو ياران نخريدند زما
بگردی پیدا می کنی
تا كه از چهره سترديم خط وخال ريا
در نظر زشت نموديم و رميدند زما
جان و دل بر سر بازار وفا آورديم
چه توان كرد چو ياران نخريدند زما
بگردی پیدا می کنی
اي زاده هفت پشت اصالت،در مکتب عشاق اگر اين بود جوابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
اي شناگر قابل تو اب نميبيني،بازيچه شب گردان،مهتاب نميبيني،
اي زاده هفت پشت اصالت، تفسير تو اين بود اگر از اصل نجابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
اينک تو اين مرداب،
اينک تو اين مهتاب،
بيداري اگر اين است، رفتيم دگر در خواب!
اي کرم بدن شب تاب،
به به چه قشنگي تو در اين نقش بر آبت،
لعنت به تو ذات خرابت!
رفتيم و از اين رفتن،
بسيار تو را بخشيد،
آزادي و قلب تو بر رفتن ما خنديد،
آن تازه رس نوبر، گر حال مرا پرسيد،
گو شکرخدا گفتم وراضي ز ثوابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
بر اصل و نصب بالي؟
اي اصل نصب عالي!
اي کاش نبيني تو آن روز که پا مالي،
اي عاشق پوشالي،
اينک تو و جولانگه مستان شرابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
اي عاشق پوشالي،
گفتم که گلي، افسوس،پا تا به سرت خاره،
اي بي خبر و مدهوش،
اين مستي پيروزي، جند است و نه بسياره
سقاي هزار تشنه آواره،
سيراب شدن جملگي از آب سرابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
در اينه ات بنگر،
حيوان صفتي بيني!
حاشا مکن اين باور
اين دست تو نيست، ايني!
اين است ترازوي عدالت،
تو،پادشه مکر و رذالت،
ارزاني آن تازه رس خوش قد وفامت،
تو پيش کش و قصه ما هم به سلامت.
اي زاده هفت پشت اصالت،
تفسير تو اين بود اگر از اصل نجابت،
لعنت به تو و ذات خرابت!
ايان سخن بشنو:
اين قائله شد از نو!
در مکتب عشاق اگر اين بود همه صبر و قرارم،
گر حوصله اين بود و چنين پا به فرارم،
اين گونه اگر گربه صفت بودم و حاضر به جوابم،
لعنت به من وعشق وبر اين ذات خرابم!
هنوز یه دیوان حافظ خیام و باباطاهر و سعدی و مولانا دارم گزاشتم برا روز مبادا![]()
مثل دریا مغروری
نذار خاموشی جون بگیره
ای شرقی غمگین
بازم خورشید دراومد
کبوتر آفتاب
روی بوم تو پر زد
بازار چشم تو پر از بوی بهاره
بوی گل گندم تو رو به یاد میاره
بابا تو دیگه کی هستی
همه مي پرسند :
چيست در زمزمه ي مبهم اب ؟
چيست در همهمه ي دلکش برگ ؟
چيست در بازي ان ابر سپيد ،
روي اين ابي ارام بلند
که تو را مي برد اينگونه به اعماق خيال ؟
چيست در خلوت خاموش کبوترها ؟
چيست در کوشش بي حاصل موج ؟
چيست در خنده ي جام ؟
که تو چندين ساعت ،
مات و مبهوت به ان مي نگري !؟
- نه به ابر،
نه به اب ،
نه به برگ ،
نه به اين ابي ارام بلند ،
نه به اين خلوت خاموش کبوترها ،
نه به اين اتش سوزنده که لغزيده به جام ،
من به اين جمله نمي انديشم .
من ، مناجات درختان را ، هنگام سحر،
رقص عطر گل يخ را با باد ،
نفس پاک شقايق را در سينه ي کوه ،
صحبت چلچله هل را با صبح ،
نبض پاينده ي هستي را در گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونه ي گل ،
همه را مي شنوم ، مي بينم ،
من به اين جمله نمي انديشم !
به تو مي انديشم ،
اي سراپا همه خوبي ،
تک و تنها به تو مي انديشم .
همه وقت ، همه جا
من به هر حال که باشم به تو مي انديشم .
تو بدان اين را ، تنها تو بدان !
تو بيا
تو بمان با من ، تنها تو بمان !
جاي مهتاب به تاريکي شب ها تو بتاب
من فداي تو به جاي همه گل ها تو بخند .
اينک اين من که به پاي تو درافتادم باز
ريسماني کن از ان موي دراز،
تو بگير، تو ببند !
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو !
قصه ي ابر هوا را تو، تو بخوان !
تو بمان با من تنها تو بمان .
در دل ساغر هستي تو بجوش ،
من همين يک نفس ازجرعه ي جانم باقي ست ،
اخرين جرعه ي اين جام تهي را تو بنوش
کوچیک شما دوستان میگن مملی فشفشه![]()
شب بر سر من جز غم ايام كسي نيستچندان كه فغان مي*كشم از دل نفسي نيست
مي*سوزم و مي*ميرم و فريادرسي نيست
بيمارم و تبدارم و در سينة مجروح
شما جاتون بالای سر ماست![]()
تنها در گور سرد خويش رها مي شوم
خفته در پناه ضيافت کرم ها
دستانم را در گور مي شويم
و به قربانگاه عاطفه مي روم
تو چون موجي دلم بردي ، مرا گمراه خود کردي
به راه شب که بيدارم ، طريق منزلت پويم
مرا روحي دگر دادي ، به باغ و سبزه و لاله
نظر بر جاي پاي تو، تو را مستانه مي جويم
تو چون عطر دل انگيزي ، تن من را تو خوشبو کن
تو ياس باغ دل هستي ، تويي رنگ و تويي بويم
تو چون الماس لبريزي ز نور و پرتوهاي عشق
بپاشان نور خود را نيک ، به تاريکيهاي در کويم
تو قلبي پر زخون داري ، چو ياقوتي چنين سرخي
بخوانم اين ز چشمانت ، به چشم دل همي گويم
پر از اشکي به سان ابر، غم عشقي به دل داري
نکن گريه که مي گريم و بيني خم به ابرويم
تو را در سينه راهي هست که ديگر را به بن بست است
تو را در سينه محفوظم ، کمال عشق و نيرويم
گل سرخي که لبهايت ز نوش جام رنگين است
و من زنده به ياد تو ، تويي هر دم که مي بويم
به شبهاي سياه من تو مهتابي که نوراني
و من مانند يک شب بو به نور ماه مي رويم
تو گرم و ملتهب چون شمع ، تو خورشيد جهانتابي
بتاب اي مهر زيبا رو، بميران سحر و جادويم
سکوت مبهم و سردم ، به فريادت تو ميرا کن
به زخم دل تو مرهم باش ، تويي درمان و دارويم
تو در صحبت نمي گنجي ، سخن کوتاه گردانم
چو مستي گيج و مبهوتم ، نميدانم چه مي گويم
اشتباه دیدی ما زیر پایتم![]()
Last edited by mohammad99; 29-10-2007 at 12:49.
مراکه باتو شادم پریشان مکن
بیاوسیل اشکم به دامان مکن.
دوستان خوب مثل ستاره می مونند حتی اگر نبینیشون مطمئن هستی که سر جاشون هستند
از دوستی باشما خوشحالممحمد گل![]()
نشانی خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
به دریا رفت
کسی دیگر از او
خبر نداد
به خانه ی تو
نزدیک می شوم
تو را صدا می کنم
در خانه را می زنم
باران می بارد
هنوز
باران می بارد
ما ديگه حوصله حرفاي پوچ و نداريم!
ما ديگه خسته شديم،طاقت گوچ و نداريم!
سر به سرم بذار ولي سر به سر دلم نذار،
يه باري از دوشم بگير،مشکل رو مشکلم نذار!
نکنه اشک ما رو تو هم بخواي در بياري؟
نکنه حوصله مونو تو بخواي سر بياري؟
ما ديگه حوصله حرفاي پوچ و نداريم!
ما ديگه خسته شديم،طاقت کوچ و نداريم!
قربونت ما بیشتر
همکار شعرات بد غمگین میزنه!!
Last edited by mohammad99; 29-10-2007 at 13:01.
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)