تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 181 از 469 اولاول ... 81131171177178179180181182183184185191231281 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,801 به 1,810 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #1801
    آخر فروم باز soleares's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    اراج ...
    پست ها
    3,803

    پيش فرض باحالید بابا

    خوب عزیز دل... همه فهمیدن دیگه... معلمه هم اومد باهام صحبت کرد.
    اینم یه سوتی کوتاه...( شرمنده ها جسارت میکنما)

    این سوتیه یکی از دوستامه .
    آقا یه بار رفته بودیم یدونه از اون game net های خفن. خودتون میدونید چه جو مزخرفی داره دیگه؟.. البته من تو بازی نبودم.... بچه ها 5 به 5 کانتر استریک بازی میکردن . بازی به اوجش رسده بود..

    اوج کل کل... اوج فحش.....

    در همون لحظه یدونه از بچه های بد دهن یکی از بچه های شاس حریفو headshot کرد.( خیلی خیلی خیلی ببخشید.!) بی ادب گفت : ایول!. مادرشو ----دم !! (خیلی ببخشید.!!! تو رو خدا ban نشما.!!) .

    اون پسره ی شاس هم که مرده بود حواسش نبود برگشت گفت : آهان.... مادرم ----- شد.!!!!

    همون لحظه بود که gamenet ترکید. اون بد بخت هم نفهمیده بود چه گندی زده.

    خیلی مشتی بود ... من بودم دود میشدم از هوا کش می رفتم بیرون
    با دو سه تا از دوستام که ارمنی هستن رفته بودم س.ار اتوبوس شدم یه دختره اون جلو بود این رفقای ما هم شروع کردن تعریف کردن از وجنات دختر خانوم به زبون ارمنی (البته خودم هیچی نمیفهمیدم ) حدود یه ربع کامل (البته در بعضی مواقع موضوع خطرناک هم میشد حسن)
    تا وقتی رسیدیم به ایستگاه که دختره اومد طرف ما و گفت : " یه دو درصد احتمال بدین طرفتون ارمنی باشه !!! "
    اونا هم که انگار پتک خورده تو سرشون 10 دقیقه هاج و واج در و دیوارو دید میزدن

    دمت گرم ...
    این موضوع زیاد اتفاق می افته
    ما داشتیم فحش افتضاح آلمانی می دادیم
    یه هو یه دختره فکر کنم با نامزدش بود گفت بسه دیگه !!!
    ما هم ترکیدیم چار تا فحشم به خودشو نامزدش دادیم در رفتیم
    ايني كه مي خوام بگم سوتي نيست ولي خيلي خنده داره.
    1-يكي از بچه ها يه ترقه بمبي انداخت توي دستشويي معلم ها (البته كسي توش نبود) و گلاب به روتون تمام محتويات دستشويي چسبيد به سقف.
    2-بچه ها سر كلاس مي گفتند هيپ هيپ هورا
    معلم عصباني شد و گفت اگه يه بار ديگه گفتيد هيپ هيپ.....
    بچه ها گفتند هورا


    این آخرش خیلی دوپس بود ...

  2. #1802
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    عرضم به حضورتون كه من زياد چت نميكنم ولي يه روز رفتم و شروع كردم چت كردن كه با يه پسر ايراني كه خودشو جاي يه دختر خارجي جا زده بود برخورد كردم و فهميدم كه مي خواد منو خر كنه.
    يه ربع ساعت يا بيست دقيقه با هم انگليسي چت كرديم و اونم چند تا عكس فرستاد.
    اخرش كه خواست ديگه برم با فينگليش نوشتم كه : خوب حالا بگو ببينم تو كدوم شهر هستي.
    فكر كنم خودشو خيس كرد و هي مي گفت asl. كفتم بابا راحت باش منم ايرانيم . به انگليسي نوشت كه چطور فكر مي كنم كه اون ايرانيه . كفتم اگه نيستي پس چطور اين همه فينگليش رو خوندي . كه بعد ديگه منو ignore كرد.

  3. #1803
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    ممنون
    این تو 2ران راهنمایی واسم پیش اومد ..
    سر کلاس حرفه و فن بودیم . و بچه ها در تنشون انگار که واقعا چیزی وجود داشت که اینقدر میلولید

    کلاس هم تخیه سیاه و گچ داشت بجای وایت برد ... ..یادش بخیر . اون روز کلاس ما شده بود 2 قسمت که جنگ جهانی بینشون بود -
    یکی از بچه ها یه بسته گچ بعنوان ادوات جنگی از دفتر کش رفته بود ...
    تا معلم رو شو کرد طرف تخته جنگ شروع شد ... باران گچ بود که از اینور به اونور و برعکس پرتاب میشد ...

    همینکه معلم رو شو میکرد طرف کلاس ... همه بچه سرشون رو مینداختتن رو کتاب و خودکار بدست
    و معلم بنده خدا هم 2چار توهم شده بود .... خلاصه میون این آشفته بازار .. من که ته کلاس بودم و هدف جلو کلاس ... نمیدونم چی شد که یکم زیادی دادم ... گچ نشست گوشه ی گوش معلم و گیر کرد ....


    فکرشو بکن گچ پشت گوش معلم گیر کنه .....!
    واي خدا اشكم درومد. روده هام پيچيد به هم.

  4. #1804
    پروفشنال Meisam Khan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    616

    پيش فرض

    سر كلاس زبان سوم راهنمايي بوديم كه معلم از يكي از بچه كه گاو پيشش انشتينه يه سوال انگليسي پرسيد. پسره هم جواب داد:yes i am you.
    براي يه لحظه فكر كردم توي كلاس يه بمب تركيده!!!!!!!!

  5. #1805
    آخر فروم باز soleares's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    اراج ...
    پست ها
    3,803

    پيش فرض

    میثم خان این سوتی هایی که می نویسی واقعا باحالن خیلی خوشم اومد ...

  6. #1806
    آخر فروم باز Boye_Gan2m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Road 2 Hell
    پست ها
    1,216

    پيش فرض

    وا عجب!

  7. #1807
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    به این نمیشه گفت سوتی ولی جالبه:
    یک سال پیش برای مجلس ترحیم بابای دامادمون رفتیم سبزوار. یک مسجد بود که در و پیکر نداشت و چون تابستون بود همه درها باز بود.
    ملت گریه میکردن و صدای زنها که بلند بلند داد میزدن پایین میومد.
    منم تو حال و هوای خودم بودم که زنبور نیشم زد، نمیدونم از کجا پیدا شده بود ولی تحمل نیاوردم و بلند داد زدم. البته به محض اینکه نیش زد من داد زدم و اصلا نمیشد کنترل کنم خودمو. آقا یهو دیدم همه گریشون بلند شد و زنها هم دیگه بدتر...
    فکر کرده بودن من برا مرحوم داد و فریاد زدم.
    البته داد زدن من اصلا شبیه عزا دارها نبود و معلوم بود از رو درده ولی هنوز که هنوزه همه جریان زنبورو میگن...
    ----------
    از دامادمون گفتم بزارین اتفاق شب خواستگاری دامادمون رو بگم. چیزی که هنوز هم ازش خجالت میکشم...
    حدود 7 یا 8 سال پیش بود که خانوادشون اومده بودن و من خیلی بچه بودم (8 یا 9 ساله) همه نشسته بودن و دایی های من و عموی داماد هم بود. خلاصه که خیلی شلوغ بود.
    موقع خداحافظی همه وایستاده بودن و من برای خود شیرینی خواستم بابامو بلند کنم و یک قدرت نمایی هم بکنم. چون تنها داداش عروس بودم همه داشتن نگاه میکردن که من بابامو از رو زمین بلند کنم. زور زدن همان و در رفتن تلنگ هم همان...
    خلاصه یهو همه از خنده مردن و داداش دامادمون از بس خندیده بود حالش بد شد.
    من هم که خجالت کشیده بودم پشت در یکی از اطاقها رفتم و همونجا خوابم برده بود...
    -----------
    دو سال پیش برای المپیاد کامپیوتر شرکت کرده بودم.
    دختر و پسر اون جا بودن و خیلی مختلط بود و حال میداد. ما پسرها دیدیم تمام سیستمها به هم وصله و همه به اینترنت هم وصله و قرار شد که هرکس بعد از جواب دادن همه سوالها؛ جوابها رو Share کنه تا بقیه پسرها هم بگیرن. کار به خوبی پیش میرفت که دخترها فهمیدن و به مراقب اطلاع دادن و با کلی بد بختی گفتیم اتفاقا دخترا این کار رو میکنن و ما اصلا بلد نبودیم. و اونها هم باور کردند چون مدرکی پیدا نکردند.
    اونجا بود که به فکر تلافی افتادم. میز ها همش فلزی بود و به هم وصل بود ولی دخترها یک میز و پسرها یک میز داشتند که هر میز 4 تا سیستم داشت با یک تلفن.
    اولش یکی از دوستان از دخترها اجازه گرفت که با اون تلفن یک زنگ بزنه و یک تک زنگ به گوشی من زد تا شماره بیفته.
    بعد به بهانه ی قطعی سیم تلفن رفت اون پایین و سیم تلفن رو از جای چسبش وا کرد و زیر پایه ی میز گذاشت.
    میدونید که خط تلفن موقع زنگ خوردن 60 ولت برق داره که واقعا آدم رو میلرزونه ما هم هی زنگ میزدیم به این تلفنه و هی این دخترارو برق میگرفت. تلفن هم که قطع بود و اونها هم نمیفهمیدن.
    به هر حال هر چی بود خیلی حال داد و بی عقلا حداقل دستشون رو از میز برنمیداشتن تا برق نگیرتشون و با افتخار رفتن گفتن یکی از سیستمها اتصال داره و خلاصه اینکه ما لو رفتیم و انتخاب هم نشدیم...
    -----------
    قدیما که تازه Play Station اومده بود و پولداراش سگا داشتن، یه مغازه هایی بود که میگفتن بهش کلوپ و توش میرفتی و بازی میکردی. من اصلا اهل این چیزا نیستم و حوصله هم اون زمان نداشتم. (همین الانش هم تا حالا Game Net نرفتم. جدی میگم)
    یه روز به اجبار یکی از دوستام رفتیم فوتبال بازی کنیم. خلاصه خیلی خوشم اومد و رفیقم گفت بزار یه بازی باحال نشونت بدم و Driver رو گذاشت.
    یکم خودش بازی کرد و دسته رو به من داد و من خیلی حال کردم و تو بحر بازی بودم که یهو دستش لرزدید؛ منم از ترس نزدیک بود خودمو خیس کنم و دسته رو پرت کردم رو میز و سریع پاشدم. صاحب مغازه گفت چی شده؟ گفتم برق گرفت دستمو و طرف دوزاریش افتاد و یک پوز خند کثیف زد و گفت به اینا میگن دسته های ویبره... من که ویبره میبره نمیدونستم چیه و موبایل هم اون زمانها کم بود و من ویبره ندیده بودم. خلاصه طبیعیش کردم و گفتم از سیمش برق گرفت و خودم میدونم اینا ویبرس...




    ایول .... خیلی باحال بودن مخصوصا 2تای آخری



    یه سری به عنوان پروژه زبان فنی , به استادم CD ویروسی دادم ....

  8. #1808
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    یه بار چیپس خریده بودم داشتم میخوردم .. و بدون اینکه توش رو نگاه کنم به مدیر مدرسه تعارف کردم ....
    _ آقا خواهش میکنم ..
    _ نه خیلی ممنون ..
    _آقا بردارید لطفا ...
    _ نه . برید سر کلاس زنگ خورده .
    _ آقا بفرمایید
    بعد از کلی تعارف و ...مالی دست کرد تو بسته چیپس , .............. خالی بود !

  9. این کاربر از SR72 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #1809
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    یه بار کلاسمون سالن بالا بود و زنگ خورد که بریم سر کلاس ...
    من رفتم مایع دستشویی رو خالی کردم , قوطیشو انداختم وسط سالن تا بچه ها قبل از اینکه دبیر بیاد یکم فوتبال بزنیم ...
    بچه ها هم انگار قوم آپاچی ریختن واسه فوتبال ... کم مونده بود که سقف بریزه تو دفتر ( سالن بالی سر دفتر بود ) ....
    میون اون بازی نفس گیر دیدم یکی از بچه ها داره با دو میاد بالا از پله ها .. بعد دیدم که نه همه پشت سرش 2یدن تو کلاس و تازه 2زاریم افتاد که ناظم فهمیده و داره میاد بالا . این وسط سر من بی کلاه موند ... منم جلدی برا اینکه 3 نشه , قوطی رو برداشتم رفتم تو کلاس بغلی ( چون دیگه خیلی دیر شده بود . اگه میخواستم برم تو کلاس خودم میددنم ) – حالا این تیکه رو داشته باشید که کلاس بغلی خالی بود . منم که زرد کرده بودم رفتم پای تخته ( کلاس خالی بود ) و انگار که از همه چی بی خبرم دستم رو طوری رو تخته تکون میدادم که اگه کسی اومد تو فکر کنه دارم چیزی مینویسم .... در همون حالت هم داشتم سوت میزدم .... یه دفه ناظم که چشاشو خون گرفته بود اومد تو , _ کیا داشتن فوتبال بازی میکردن ؟
    _ نمیدونیم آقا .
    _تو که نبودی ؟
    _من ؟ من غلط بکنم ... الان 2 ساعتی میشه که من دارم تمرین حل میکنم پای تخته .
    _ یعنی من اینقدر خرم که فکر کنم تو با ماژیک نامرعی داری برای بچه های کلاس خالی در حالی که نفس نفس میزنیداری تمرین حل میکنی ...
    من دیگه مونده بودم چی بگم ... خلاصه اون روزو دم دفتر سیر کردیم و دبیر دینی (که خدا هرچی که تو زندگی میخواد بهش بده ) اومد ضامن شد ...

  11. #1810
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    یه زمستون برف اومده بود . از حیاط برف برداشتیم بردیم سر کلاس ... حالا این بزن و اون بزن ... نه که پرت کنیم واسه هم ; میزدیم با برف پس گردن هم . من دست کردم یه مشت برف از اون تگری هاش برداشتم .. ریختم تو یخه جلوییم ... اون بنده خدا انگار که شک 220 بهش دادن میلولید ... معلم که نگاش کرد , نمیدونست چی کار کنه بنده خدا ... پاشد اومد ردیف آخر دید بلانسبت ... زدن تو کلاس
    همه جا خیس . منم واسه اینکه 3 نشه گفتم آقا از پنجره اومده ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •