تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 181 از 640 اولاول ... 81131171177178179180181182183184185191231281 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,801 به 1,810 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #1801
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    تمام حرفم را در دلی جمع کرده ام که به وسعت کرانه هاست
    که تو با کلامی ان را انکار می کنی !
    درود...درود بر هر انچه بر قداست ابرها دریای اشک را بخشید
    ودرود بر چشمان من که هزاران بار دریا یی است
    هزاران بار...
    ای درد ای غروب ای اشک ای پوچی ... من به چه لبریزم
    صدایم پر ازصدای خسته ی دختری است که
    رگهای وجودش سرد شده اند
    و شلاق وار تازیانه بر جبر بودنش می زند
    تو..ای تو..هی تو..کیستی؟!
    فقط سایه ای سیاه تو به من نمی ایی من به تو می اییم
    به سیاهی وجودت
    بغضم را نمی شکنم..من پر از هوای تو شده ام
    پر از هوای تو

  2. #1802
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    پایانی دیگر است شروعی دیگر شاید...
    می روم به همراه چمدان واژه هایم و ناگذیر
    همه ی تقصیر ها را با انگشتی به تو می سپارم
    و این شاید صدای اخر تو باشد که در این حضور قلبم می پیچد
    می روم به رفتن به رفتن فریاد خاموشم
    وه چه فریاد خاموشی و چه شگفت از لبان من
    تودر خاطرم انقدر تکرار می شوی که به رفتنم وا می دارد
    و تو در دایره ی سرخ ممنوع همچنان به زندگی ربط داده شده ای
    زمان چه بی گناه می گذرد و من دل به زمان می سپارم
    می روم شاید به فریاد به نهایت فاصله
    شاید ارامشی بیابم

  3. #1803
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    تو در انتهای جاده ایستاده ای و چندین بار زندگی را نفرین می کنی
    ومن هاج و واج به گره ابروان تو می نگرم
    و دلبسته ی رویای تومی شوم
    این شروع رویایی را با نفرین لبان تو جشن می گیرم
    و بی تاب در سنگینی نگاهت به تکاپو در قلب مهرت می پردازم
    وتو چه زود از رویایم گریختی
    و نفرینت را به لبان من بخشیدی

  4. #1804
    داره خودمونی میشه b@ran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    129

    پيش فرض

    آنهایی که تنهایی را زندگی نکرده اند، نمی فهمند
    چگونه سکوت ترس را در انسان بیدار می کند
    چگونه انسان با خودش حرف می زند
    با آینه ها یکی می شود ،
    با قلبی پر از دریغ ، نمی فهمن

  5. #1805
    داره خودمونی میشه b@ran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    129

    پيش فرض

    نام من دكتر ايزن بارت است،
    هم نوعان خويش را درمان مي كنم.
    قادرم افليجان را به راه رفتن وا دارم
    و نابينايان را بينا كنم.
    بيماري به اينجا، سوي من مي آيد.
    وصيت مي كند،
    اما من كسي را ا ز جهان بيرون نمي كنم،
    مگر آن كه گور خويش را كنده باشد.

  6. #1806
    داره خودمونی میشه b@ran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    129

    پيش فرض

    نه آسمانى بيگانه‏

    نه بالِ غريبه‏ها
    هيچ يك مرا پناه ندادند،
    در آن زمان، در آن مكان‏
    من زير پوشش اندوهِ مردم خويش‏
    زندگى مى‏كردم.


  7. #1807
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    خستهام ...


    خسته نبودنت ...


    خسته از روزهايي كه بيتو شب ميشود


    و شبهايي كه باز هم بي تو ميگذرد


    تاكه طلوعي و غروبي ديگر بيايند


    و باز هم گذر زمانها

    كه بي تو ميگذرد ...!


    ميگذرد ...!


    ميگذرد

    و باز هم
    ميگذرد ...!


  8. این کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #1808
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    در این سکوت پر تنش

    گاهی تو را گم می کنم.

    تو عشق را جان می دهی

    من هم تجسم می کنم.

    دست سیاه ابر غم سیلی به رویم میزند.

    چشم سپید منتظر... خود را به کویم می زند.

    آرام جان بازگرد تا کمی کشم بی داد تو

    کاشانه ام ویران شدهُ رای از سکوت یاد تو...

  10. این کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #1809
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ياران چه غريبانه، رفتند از اين خانه
    هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه


    بشكسته سبوهامان، خون است به دل هامان
    فرياد و فغان دارد، دُردى كِش ِ ميخانه


    هر سوى گذر كردم، هر كوى ‌نظر كردم
    خاكستر و خون ديدم، ويرانه به ويرانه


    افتاده سرى سويى، گلگون شده گيسويى
    ديگر نبُود دستى تا موى كُند شانه


    اي واي كه يارانم، گل هاي بهارانم
    رفتند از اين خانه، رفتند غريبانه

  12. #1810
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چشم خود بازکن، لحظه خالي است از نگاهي که آيا ندارد
    امشب از راه دور آمدم با، همکلامي که آوا ندارد


    مثل هر شب، تو را مي نويسم در غزل ها و در داستان ها
    بايد آميخت شب را به قصه، قصه مان بوي فردا ندارد

    قصه آغازش از من، سه نقطه ختم آن باشد و بي نهايت
    آخر اين قصه در اوج يوسف يک غزل از زليخا ندارد

    امشب از چشم هايت غزل را مي نويسم، چو يک قطره باران
    در خيالي که تنها، براي عشق ما پيش هم جا ندارد

    در نگاه تو بايد فدا شد، بايد از دين احمد جدا شد
    لحظه ي مرگ من زندگاني است، اين نبودن تقلا ندارد

    قطره، قطره، حضور اشک مي شد، از دو چشمي که مجنون به خون بست
    گريه کن، پس که انگار اصلا قصه اين دفعه ليلا ندارد

    باز هم در هياهوي تکرار کرده پر ذهن من را دوباره
    شعري از جنس تکرار نفي و جمله هايي سراپا ندارد

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •