رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملکست آنکه تدبیر و تامل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملکست آنکه تدبیر و تامل بایدش
شب چو دربستم و مست از مي نابش کردم
ماه گرحلقه به در کوفت جوابش کردم
مرگ اگر اژدهای هفت سر است
پیش من جور دوست سخت تر است
تو در آيينه سرخ غزل ها هميشه ابتدا و انتهايي
كنار پنجره تنهاي تنها ميان هاله اي از غم نشستم
تو آرايشگر چشمان موجي و من زيباييت را مي پرستم
تو با باراني از جنس نيازم مرا به ساحل ادراك خواندي
و با زيباترين فانوس دريا مرا تا قعر دريا ها رساندي
یاران باران همه شب سرشك غم ريزان است
شب مضطرب از واي شباويزان است
چيزي به سحر نمانده برخيز كه صبح
در مطلع لبخند سحرخيزان است
تو مي داني صدف هاي دو چشمت
در اين درياي هستي بي نظيرند
دو افسونگر دو عاشق كش دو مجنون
دو تا صياد مست وشير گيرند
دنيا را بد ساخته اند... کسي را که دوست داري،
تو را دوست نمي دارد. کسي که تو رادوست دارد ،
تو دوستش نمي داري اما کسي که تو دوستش داري
و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند
زندگي يعني اين...
تقلب می نمایی
نکو توی شهر حقیقت واسه ما جاییی نمونده
نگو دیره واسه گفتن سهمم از دنیا همینه
که تو تنهایی شبهام کسی اشکام و نبینه
از کجا باید شروع کرد قصه عشقو دوباره
تا همه بغض های عالم سر عاشقی نباره
هم قلب تو اگر عاشق نبوده ام
جز با تو این چنین
با قلب خویش هم ، صادق نبوده ام
من مثل یک درخت
گل پوش می شوم
در بطن هر بهار
تا یک درخت سبز
از تو به یادگار
باشد در این دیار
مولای سبز پوش ، یادت به خیر باد
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)